هرجور که حساب کنید مارتین اسکورسیزی یکی از مهمترین و موثرترین نامهای تاریخ سینمای آمریکا و جهان است. حتی فیلمهای نسبتا ضعیفش با مدارای منتقدان سینما مواجه شده، چرا که آنقدر فیلم شاهکار و درخشان ساخته که حق داشته باشد کمی شُل کند و دلی فیلم بسازد. شور و عشق بیپایانش به سینما را خورههای سینما میدانند که چه بیانتهاست. تا توانسته فیلم ساخته، لابلای فیلمهای بلند مستند و کوتاه و کلیپ موسیقی کارگردانی کرده، موتور محرک چند مستند خوب درباره تاریخ سینما و گنجینههای سینمایی هالیوود بوده، هر از گاه به تبعیت از مرادش هیچکاک حضوری گذرا جلوی دوربین داشته، برای دیگران تهیهکنندگی کرده و شرکت سینماییاش، دست به کار ترمیم و تصحیح رنگ و نور و تصویر و صدای فیلمهای ارزشمند بوده است. یک خادم واقعی و صادق سینما.
اما هیچیک از سجایای یاد شده در بالا نمیتوانند جلوی هیچ نابغه کهنهکاری را بگیرند تا فیلم بد نسازد. قاتلان ماه کامل با هوشمندی و ظرافت دست روی یکی از سیاهترین دورههای تاریخ آمریکا و یک جنایت سازمان یافته عمومی گذاشته، که آمریکاییها دوست ندارند دربارهاش صحبت کنند. اسکورسیزی در ادامه بلندپروازیهای سینماییاش به سراغ این بخش مگو از تاریخ معاصر رفته است. حدفاصل سالهای ۱۹۱۰ تا ۱۹۳۰ در منطقه اوسیج ایالت اوکلاهما منابع عظیم نفتی کشف شد. از آنجا که منطقه محل سکونت قبایل سرخپوست بود، آنها نیز از اکتشاف نفت سود میبردند. سرخپوستان ثروتمند شدند و مردان سفیدپوست به طمع این ثروت، خواستگار دلسوخته و یکشبه دختران قبایل. اما در پس این همزیستی مسالمتآمیز توطئهای در کار بود تا شرایط مرگ تدریجی سرخپوستان فراهم شود و ثروت ناشی از کشف نفت به سفیدها برسد. جنایتی که حتی دولت و مقامات رسمی کشوری هم از جمله سازمان دهندگان این توطئه به شمار میرفتند.
اسکورسیزی همچون همیشه با دقت و وسواس فراوان و البته قصهای پر و پیمان به سراغ این ماجرا رفته است. اما همین وسواس در روایت دقیق و پرجزییات داستان، قاتلان ماه کامل را به فیلمی بیش از اندازه طولانی، کشدار و کسالتبار تبدیل کرده است. چنین بستر روایتی دستکم قابلیت تبدیل به یک مینیسریال موفق را داشت. اما اصرار اسکورسیزی، اعتبار و قدرتش در مناسبات هالیوود و البته ترجیح مدیوم سینما به هر گونه دیگر از جمله سریال، باعث شده تا فیلمی خسته کننده از داستانی ساخته شود که خود دارای جذابیتهای لازم هست. اما با این شیوه روایت و ضرباهنگ کند تحولات و رخدادها در متن، به نظر از تأثیرگذاری لازم و کافی بازمانده است.
امسال و در آستانه مراسم اسکار، فیلمهای پرشماری از کارگردانان معتبر شاهد بودیم که جملگی کوشیده بودند از همه توان و استعداد فردی و امکانات سختافزاری استفاده کنند تا مهارت خود در کارگردانی را به رخ بکشند. قاتلان ماه کامل از جمله همین فیلمهاست. اسکورسیزی که دیگر نیازی به اثبات تجربه و مهارتش ندارد. کارنامه درخشان او آکنده است از فیلمهای برجسته و ماندگار تاریخ سینما. اما گویا او هم در این بازی به رخ کشیدن مهارت کارگردانی افتاده و به عبارتی سنگ تمام گذاشته است.
اما این سنگ تمام به جای آنکه به فیلم کمکی کند، آن را از نفس انداخته است. در تمامی صحنهها و سکانسهای فیلم، حضور قاهر و ماهر اسکورسیزی حس میشود. در حدی که لازم نبود به عنوان امضای کار، نقش کوتاهی در آخرین دقایق فیلم سهونیم ساعته خود بازی کند. از تکتک پلانهای فیلم رنگوبوی اسکورسیزی میبارد و این امضا، اگر در خدمت روان بودن روایت و بیتکلف بودن تصاویر تا دستیابی به جوهره غایی سینما نباشد، فیلم را از نفس میاندازد. این رقابت بر سر اثبات اینکه چهکسی کارگردان بهتری است را میتوان در فیلمهای کریستوفر نولان (اُپنهایمر) و دیوید فینچر (آدمکش) و چند فیلم دیگر هم مشاهده کرد. رقابتی که نتیجهاش هرچه باشد به سود سینمای ناب نیست.