0
لطفاوارد شویدیاثبت نام کنیدبرای انجام این کار.

آلن تورن جامعه‌شناس تازه درگذشته فرانسوی و صاحب کتاب‌هایی چون جامعه‌ی پساصنعتی (۱۹۷۱)، نقد مدرنیته (۱۹۹۱) و در دفاع از مدرنیته(۲۰۱۸) در آخرین مقاله‌ای که قبل از وفاتش منتشر شد، تأملی دارد بر آینده‌ی دموکراسی.

تورن مسئولیت‌ها و توانایی‌های کنشگران اجتماعی را یادآوری می‌کند و بر این مبنا به تحلیل آن چیزی می‌پردازد که چهار حوزه‌ی ضروری «فاعلیت‌یابی» یا «سوژه‌شدگی» (subjectivation) می‌نامد، این حوزه‌ها عبارتند از کشف مجدد فرد (individual) و فاعل (subject) در فاعلیت‌‌یابی؛ مسئله‌ی زنان؛ مسئله‌ی مهاجران و پناه‌جویان؛ و حیطه‌ی دموکراسی و حقوق اساسی بشر.

فاعلان یا سوژه‌ها در جامعه‌شناسی تورن کسانی هستند که به شکل‌های مختلف آزادی انسانی خود و تواناییشان برای خلق خویشتن و تغییر خویشتن، به طور فردی یا جمعی، را ابراز می‌دارند.

مفهوم «فاعلیت‌یابی» از نظر تورن شیوه‌ای است که جوامع انسانی به‌شیوه‌ی خود توانایی‌های خلاقشان را کشف می‌کنند.

اما تعبیری که تورن از مدرنیته می‌کند در عین حال پیوند این مفهوم را با فاعلیت و فاعلیت‌یابی نیز برقرار می‌کند: «مدرنیته یک فعل است، کاری است (عملی است) که رابطه‌ی میان گروهی از انسان‌ها را با محیطشان عوض می‌کند.»

تورن از منظر غربی-اروپایی خود به بحران‌های روز جهان نظر می‌کند. از این منظر، دولت/ملت‌ها رفته‌رفته درهایشان را بر روی خود می‌بندند به‌نحوی که مسئله رد و قبول مهاجران تبدیل به مسئله‌ای جهانی شده است. سابقاً نزاع بر سر مسئله‌ی کار و سرمایه بود، و به‌طور مشخص وضع کارگران مسئله‌ی اصلی جوامع صنعتی بود، اما حال مسئله‌ی مهاجران جایگزینش شده است.

مسئله‌ی دیگر این است که با برآمدن رهبران عوام‌گرا (پوپولیست)، آینده‌ی دموکراسی تیره و تار شده. از نظر تورن پاسخ به مسئله‌ی آینده‌ی دموکراسی در گرو این است که مفهوم دولت و نهادهایی را که عامل دموکراسی هستند نقد کنیم و تعریفی اجتماعی از دموکراسی ارائه دهیم.

چنان‌که اشاره شد تورن فاعلیت‌یابی را اساساً در سطح گروه‌های انسانی تعریف می‌کند اما بازتعریف آن در سطح فردی را لازم و مفید می‌داند، چون فکر می‌کند اهمیت حقوق بشر در سطح فردی نباید تحت‌الشعاع فاعلیت‌یابی گروهی و اجتماعی قرار گیرد؛ خصوصاً با تأثیری که امروزه واکنش‌ها و احساسات عوام‌گرایانه‌ی جمعی بر سیاست در سطح جهانی دارند.

تورن اشاره می‌کند که جنبش‌های عوام‌گرا وقتی حتی مانند فاشیسم موسولینی چندان ایدئولوژیک و ساخت‌یافته نیستند، باز هم می‌توانند با اتکا به رهبرانی چون نارندرا مودی، اردوغان و پوتین، تأثیرگذار باشند.

حوزه‌های چهارگانه‌ی فاعلیت‌یابی

تورن می‌گوید فقط وقتی فاعلان فردی و جمعی به مسئولیت و توانایی خود آگاه باشند می‌توانیم شاهد ظهور فاعل متعهد باشیم که هم فاعل بودن را می‌خواهد و هم در این مقام عمل می‌کند. این نخستین گام فاعلیت‌یابی «خود» است.

تورن نتیجه می‌گیرد که این فاعلیت نیست که فاعل را می‌سازد بلکه برعکس فاعل است که فاعلیت را شکل می‌دهد، و از اینجا به این نتیجه می‌رسد که بنابراین بدون عشق به آزادی، دموکراسی هم در کار نخواهد بود. با این مقدمه تورن به برشمردن مراحل ساخته‌شدن فاعلیت‌یابی می‌پردازد.

در وهله‌ی اول باید فردی را کشف کرد که فاعلِ فاعلیت‌یابی را بتوان در او یافت. در وهله‌ی دوم تورن می‌خواهد به تأمل بیشتر در مسئله‌ی زنان بپردازد چون فکر می‌کند از این طریق می‌تواند رابطه‌ی میان «طبیعت» و «فرهنگ» در جامعه‌ی غربی را فهم کند.

تورن در مرحله‌ی سوم به مسئله‌ی مهاجران و پناه‌جویان می‌رسد. او مهاجران و پناه‌جویان را نیز از جمله قربانیان وضعیت اقتصاد جهانی می‌داند و در زمره کسانی می‌شناسد که از سلطه‌ی اجتماعی و فرهنگی رنج می‌برند.

و بالاخره در آخرین مرحله می‌خواهد به این مسئله بپردازد که چطور می‌شود مسئله‌ی حقوق بشر و دموکراسی را برای کشورهای رهایی یافته از استعمار بازتعریف کرد؛ کشورهایی که از پذیرش این الگوی سیاسی که آن را متعلق به استعمارگران سابق می‌دانند اجتناب کرده‌اند.

تورن در گام اول می‌خواهد پیوندی میان «فردیت‌یابی» (individualization) و فاعلیت‌یابی برقرار کند. فاعلیت انسانی هم در تجربه‌ی فردیت او قرار دارد و هم در نهادها، یا در تصویری که از خلاقیت خود در سطح اجتماعی دارد. مسیر فاعلیت‌یابی عموماً با تأمل فاعل در خویشتن شروع می‌شود. و تأمل در خویشتن در هر نوع تجربه‌ای می‌تواند رخ دهد.

بنابراین شکل‌گیری فاعلان و افعال خصوصاً در سطح اجتماعی و سیاسی موضوعی است که به وضعیت کنونی تجربیات انسانی مربوط می‌شود. به این ترتیب تورن نتیجه می‌گیرد که «اعمالی که پیش از این معطوف به همبستگی با کارگران بودند حال اغلب با اعمالی در سطح «سیاست‌گذاری‌های شهری» برای مردان و زنان ستم‌دیده جایگزین شده‌اند.»

تورن می‌گوید برخی از دموکراسی‌ها در زمینه‌ی این سیاست‌گذاری‌ها که به مراقبت‌های پزشکی و حمایت از سالخوردگان و معلولان مربوط می‌شود بسیار موفق بوده‌اند، با این حال این سیاست‌ها در سطوح ملی و جهانی چندان موفق نبوده است.

از جمله مصداق‌های مهم وضع «بد» سیاست‌گذاری از نظر تورن بیکاری جوانان خصوصاً در کشورهایی است که قرارست نظام‌های حمایتی داشته باشند: جوانان بیکار دقیقاً همان‌هایی هستند که در روند فاعلیت‌یابی اجتماعی بیشترین آسیب‌ها را می‌بینند.

مشکل از نظر تورن در فاصله‌ای است که میان سیاست‌گذاری‌های کنونی و نیازها و خواست‌های فاعلان اجتماعی افتاده و همین شکاف موجب بحران‌های فرهنگی و اجتماعی می‌شود.

مدرنیته و جنسیت

تلقی تورن از تفاوت وضع مرد و زن در جامعه‌ی خودش این است که «در حالی که مردان بیشتر در فعالیت‌های تولید و تغییرات اجتماعی درگیرند، زنان را چهره‌های زندگی «طبیعی» می‌داند؛ مهمترین عنصر زندگی طبیعی هم جنسیت است.»

از سوی دیگر تورن می‌گوید که بسیاری از زنان حتی در جوامع غربی هم برابری جنسیتی را محقق‌شده نمی‌دانند بلکه برعکس برخی ملاک‌های تعریف شده برای این برابری را در خدمت تداوم روابط خشونت و سلطه می‌بینند.

اگر از منظر فاعلیت‌یابی نگاه کنیم پیش از هر چیز باید از تصدیق برابری افسانه‌ای فراتر برویم و به تردید در تصوری بپردازیم که از روابط میان طبیعت و فرهنگ داریم تا از این راه به ارزیابی درستی از نقش زنان برسیم.

تورن می‌گوید در هر حوزه‌ی اندیشه‌ و عمل اجتماعی ما با دو نوع طرز فکر متفاوت مواجهیم. یکی فکری که می‌خواهد نابرابری و خاص‌گرایی (particularism) را حذف کند. فکر دیگر می‌کوشد با اعمال فشار کسانی را که فرودست‌ترند فرادستی ببخشد.

تورن فکر می‌کند زنان بیشتر و بهتر از مردان قادرند اقسام مختلف حیات را با هم ترکیب کنند و این به کارکرد تولید مثلی و مراقبتی آنها برمی‌گردد. مراقبت و تولید مثل و ترکیب اقسام زندگی‌ها از نظر تورن همان چیزهایی هستند که ما در جامعه‌ی پساصنعتی فعلی یعنی «جامعه‌ی ارتباطات» به آن نیازمندیم؛ برخلاف الگوی سلطه مردانه که در جامعه صنعتی جاافتاد.

به گمان تورن «فمینیسم قدیم» فقط بر مساوات اصرار داشت بدون اینکه به «ماهیت موانع» برابری توجه کند؛ اما در شرایط جوامع جدید فاعلیت‌یابی که متکی بر «ابراز خویشتن» است ما را قادر می‌کند خودمان و محیطمان را تغییر دهیم.

به این ترتیب مفهوم فاعلیت‌یابی از نظر تورن بیشتر زنانه است تا مردانه و چون با جامعه‌ی ارتباطی هم بیشتر همخوان است، و می‌تواند توازن قدرت را به نفع زنان عوض کند.

تورن با این مقدمات به تلقی‌ای که در ابتدا از مدرنیته داده بود، برمی‌گردد و می‌گوید مدرنیته انسان را منشأ خلق می‌داند و فکر خلاقیت انسانی را در ابتدا محدود به «عقل» می‌دانست، که به این ترتیب به حیطه‌ی سیاست محدود می‌شد، اما به تدریج فکر مدرنیته به فرد و جامعه در مقام نیروی کار و علم و آگاهی گسترش یافت.

حرف تورن این است که وقتی مدرنیته تا اینجا آمده دیگر لاجرم باید «آگاهی» خود و دیگری را در مقام فاعل خلاق لحاظ کند. به این ترتیب در این آگاهی خلاق خود و دیگری، هم احساس راه می‌یابد، هم روابط انسانی و هم بازشناسی دیگری.

با این حساب تا جایی که مردان خود را با زور، نیرو، کار و مشخصاً سلطه شناسایی کنند، زنان کنشگرانی «فعال‌تر» از مردان خواهند بود. مردان وقتی خود را با دنیای فناوری و سلطه هویت‌یابی کنند، خود را محکوم به پذیرش نقش خلاقانه‌ی برتر زنان در عرصه فرهنگ کرده‌اند.

تورن به اتکای مفهوم فاعلیت‌یابی می‌گوید که رهایی‌یابی زنان را نباید به «فرصت‌های برابر» برای زنان تقلیل داد، بلکه رهایی‌یابی زنان همچنین حامل فکر خودسازی «کامل و مستقیم» انسان در مقام فاعل است. هر چه بیشتر به تلقی خلاقیت و ابراز خویشتن در مقام فاعل انسانی رو آوریم، بیشتر در مقام فاعلانی کامل و بی‌واسطه روی پای خود می‌ایستیم.

تورن می‌گوید نه مردان و نه زنان نمی‌توانند بدون خلاص شدن از سلطه‌ی مردانه فاعلیت‌یابی خویش را تکمیل کنند و روند فاعلیت‌یابی شخصی را طی کنند.

به این ترتیب جنبش رهایی‌یابی زنان لاجرم به سمت بازتعریف مدرنیته می‌رود: زنان رها شده قرار نیست مردانی بی‌آلت باشند، بلکه در جامعه‌ی فرامدرن زنان می‌توانند ساختارهای متنوعی از شخصیت انسانی را برای کلیت نوع بشر شکل دهند و به این ترتیب ما را از روابط سلطه‌جویانه رها سازند.

به این ترتیب حرف اساسی تورن این است که ما در مقام فاعل، همان فاعلیتی که در قلب مدرنیته است، برای نیل به فاعلیت‌یابی باید تلقی‌هایمان از مدرنیته را بازتعریف و بازتنظیم کنیم.

از نظر تورن هدف اصلی اندیشه‌ی اجتماعی باید نفی فرمان‌برداری طبیعت زنانه از فرهنگ مردانه باشد، و نیز از میان بردن فرمانبرداری احساسات از عقل.

مهاجر‌پذیری

تورن می‌گوید باید رویکرد مشابهی را به مسئله‌ی بسیار مهم دیگری در پیش بگیریم که در حال حاضر کنش‌های مترقی در قبال آن فقط از نوع اقدامات انسان‌دوستانه است. تورن می‌خواهد به موضوع مهاجرپذیری اهمیت نظری فوق‌العاده‌ای بدهد تا از این طریق یکی از مسائل مرکزی سیاست فرامدرن را بازبینی کند: یعنی نزاع میان حقوق بشر جهان‌شمول و دفاع از هویت خاص جوامع مهاجرپذیر؛ هویتی که فکر می‌کنند با مهاجرپذیری بر مبنای حقوق‌بشری به خطر می‌افتد.

او اشاره می‌کند که در همه‌ی جهان شاهد پیوند حکومت‌های اقتدارگرا با هویت‌طلبی‌های محلی هستیم که انواع گرایش‌های خارجی‌ستیزی را می‌زایند. تورن می‌گوید لازم است از حقوق بشر جهانشمول در برابر این نوع سلطه‌جویی هویتی و نظام‌های متمرکز دفاع کنیم.

در عین حال این دفاع را باید در چارچوب دفاع از قلمروهایی دنبال کرد که خود در نتیجه‌ی جهانی‌سازی نو لیبرال در خطر از دست دادن توانایی‌های خلاقانه‌شان و در نتیجه از دست دادن توانایی فاعلیتشان هستند. روند نولیبرال هدفش از بین بردن هرنوع معیار حمایتی است؛ اعم از حمایت‌های سیاسی، اقتصادی، یا فرهنگی؛ هر حمایتی که مخالف کسب بالاترین حد سود برای عاملان باشد.

در این راه، در درجه اول باید به فوریت از بروز فجایع زیست‌محیطی جلوگیری کرد: زیرا این فجایع عامل اصلی جابجایی‌های جمعیتی بزرگ و ویرانی اقتصادی جوامع هستند. باید توجه کرد که فجایع زیست‌محیطی بخش بزرگی از بشریت را به خطر انداخته‌اند.

امروزه دفاع از قلمرو را دیگر نمی‌توان صرفاً بر مبنای شهروندی یا طبقات اجتماعی فهمید. اگر بتوانیم نگاهمان را به این مسئله عوض کنیم و مشکلات را به گردن مهاجران نیندازیم، می‌توانیم بفهمیم وضعیتی که در سرتاسر دنیا در جریان است به سرنوشت مشترک همه‌ی ما مربوط می‌شود.

تورن می‌گوید علاوه بر اینکه دیگر نباید مهاجران را برای مشکلات داخلی ملامت کرد، نباید به ملامت ایالات متحده امریکا و حتی خشونت پلیس نشست. واقعیت این است که طبقه‌ی کارگر که اغلب از صنعت‌زدایی ناشی از جهانی‌سازی رنجور است، خصوصاً در اروپا و امریکا، علیه مهاجران و پناه‌جویان به پا خواسته است.

بنابراین از نظر تورن لازم است عاملیت‌های جدیدی پدید آیند و مهاجران و پناه‌جویان هم باید به‌عنوان قربانیان تحولات اقتصادی ناشی از جهانی‌سازی شناسایی شوند که طبقه کارگر غربی ضدمهاجر را هم متأثر کرده است: باید عاملیتی پدید آید که بتواند هر دو گروه را که از علت مشترکی صدمه دیده‌اند نمایندگی کند و جلو ستیز میان ‌آنها را بگیرد.

باید دریافت که نیروهای خارجی‌ستیز که اغلب در گسترش نئولیبرالیسم سهم عمده‌ای دارند، با تکیه بر طبقه کارگر، که خود عامل اصلی ستم بر آنها هستند، از میان کارگران یارگیری می‌کنند تا آنان را به جان مهاجران بیندازند؛ به این ترتیب دو مدعی بالقوه خود را به یکدیگر مشغول می‌کنند.

تورن می‌گوید اگر چپ در غرب ضعیف است به این دلیل است که اکثر حکومت‌ها و گروه‌های اجتماعی مترقی متقاعد شده‌اند که باید هر چه سریع‌تر وارد جامعه‌ی مابعد صنعتی شوند که برخی کشورهای آسیایی مانند چین و ژاپن و کره و سنگاپور به سرعت دارند وارد آن می‌شوند، ولی در جوامع غربی احزاب چپ میانه و هوادار محیط‌زیست از پیش‌برد سریع مدرن‌سازی‌ای که لازمه پیوستن به این جوامع است ناتوانند. او هشدار می‌دهد که اگر دولت‌های در فرانسه و بریتانیا نتوانند ائتلافی مؤثر با احزاب سیاسی چپ برقرار کنند، با خطر بزرگ بیگانه شدن بخش‌های بزرگ جامعه با دولت مواجه می‌شوند که این خود می‌تواند به شورش‌های عمده و پیامد آن سرکوب‌های شدید بینجامد.

با این حال تصویر آینده‌ی جهان مطلقاً هم نومیدکننده نیست. فاعلیت‌یابی گرچه توان فوق‌العاده‌ای ندارد اما تاکنون پیروزی‌های بسیاری بر نظام‌های توتالیتر سابق به دست آورده است و همچنان باز هم می‌تواند علیه قدرت‌های حال و آینده پیروز شود: «چرا که نه؟ پیروزی شر حتمی نیست. واقعیت این است: اینکه صدایمان دوباره شنیده شود به خودمان بستگی دارد. پس بیایید صحنه را تسخیر کنیم.»

 

لینک منبع

زیستن در دایره حقیقت؛ یادداشتی بر فیلم یک زندگی پنهان اثر ترنس مالیک
زنی در برلین؛ روایتی تکان‌دهنده از تصرف برلین توسط سربازان ارتش سرخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

GIF