0
لطفاوارد شویدیاثبت نام کنیدبرای انجام این کار.

 

پرسش طاقت‌فرسا و نفس‌گیری که در برهه‌های مختلف از تاریخ بشر، همواره گریبان اندیشه‌ی تعالی‌خواه را گرفته این بوده: آیا هنرمندان، قادر خواهند بود به واسطه‌ی بارقه‌های خرد و کلانی که از حقیقت‌های بزرگ و کوچک در آثارشان تلالو می‌یابد در برابر قدرت‌های جباری که مالکیتِ حقیقت را به طور مطلق و خدشه‌ناپذیری از آنِ خود می‌دانند، ایستادگی کنند؟ مفهوم ایستادگی در پرسش فوق، به شکلی آرمانی، زمانی تحققی خواهد یافت که جامعه‌ی هنرمند، از برده‌گی در برابر حقیقت مطلق که تنها رهبر بزرگ تجلی‌گر آن است به طور فردی یا جمعی سر باز زند.

شکل کلاسیک این پرسش به صورت‌های مختلفی مطرح شده از جمله آن‌که آیا قلم بر شمشیر پیروز می‌شود و یا «آیا قلم قدرتمندتر از شمشیر است». قدرت در اینجا در وجه تاریخیِ خود تصور می‌شود. آیا در تاریخ، روح حقیقتی که هنرمندان سعی در اشاعه‌اش داشته‌اند بر روحِ حقیقتی که حکومت‌ها، آن را نشر و تبلیغ می‌کردند برتری یافته است؟

این پرسش در جوامعی که خود هم‌اکنون در چنبره‌ی استبداد گرفتارند بیشتر به شکل نخستین (پیروزی قلم بر شمشیر!؟) مجسم می‌شود. این پرسش به شکل آرزویی دلفریب تجلی می‌یابد. آیا قدرت نهفته در هنر، بر قدرت قاهرِ حکومت چیرگی خواهد یافت و جامعه را از اسارتِ انگاره‌های تحمیلیِ حقیقت‌های صادر شده از جانب حکومت آزاد خواهد ساخت؟

وقتی به شکلی عمیق با این پرسش و دغدغه پنجه درافکنیم درخواهیم یافت که موضوع بسی پیچیده‌تر از آن است که در آرزوهای فریبنده‌ی درونیِ ما، به شکل این پرسش پدیدار گشته است. در واقع از همان ابتدا ما با پرسشی اساسی‌تر دست به گریبان خواهیم شد، هنگامی که پرتو نگاه خود را به ورق‌پاره‌های تاریخ بتابانیم. تاریخ و فلسفه‌ی تاریخ ما را به یک تردید می‌رساند. از هنر به هنرمند و هنرمندان می‌رسیم و درمی‌یابیم اساسن مفهوم ثابت و یگانه‌ای از هنر وجود ندارد. مفهوم هنر به اندازه‌ی تعداد هنرمندان عالم در طول تاریخ می‌تواند متغیر باشد.

برای یافتن پاسخ ناچاریم از نگاه آرمانی به مفهوم انتزاعی هنر فاصله بگیریم و به عملکرد هنرمندان در تاریخ بنگریم. آن‌گاه خواهیم دید هنرمندان، همه‌ی هنرمندان، در برابر استبداد، جعل حقیقت، فریبکاریِ جنایت‌کارانه و خشونت سازمان یافته، واکنش یکسانی نداشته‌اند. نه تنها واکنش هنرمندان در برابر دروغ و جنایت یکسان نبوده که در بسیاری اوقات واکنش‌های آنان کاملا مغایر و مخالف یکدیگر بوده است.

بنابراین باید پرسش و مفهوم حاصل از آن را تغییر دهیم. به تبع آن پاسخ هم گویا تغییر خواهد کرد. هنر، شاید آری اما هنرمندان نه!

هنرمندان و دیکتاتورها

میخاییل بولگاکف، نویسنده و نمایشنامه‌نویس روس، به خاطر مخالفت با اقدامات و ایدئولوژی بولشویک‌های حاکم بر شوروی در زمان استالین، دچار محدودیت‌ها، محرومیت‌ها و رنج بسیار شد و آثارش با سانسور و ممنوعیت روبرو می‌شدند و زندگی او و همسرش به دامن فقر غلتیده بود. بسیاری از اطرافیانش به او توصیه می‌کردند یک نمایشنامه کمونیستی بنویسد تا از آزار و اذیت و فقر و تنگدستی رهایی یابد اما او در یک نامه به حکومت شوروی با اشاره به این مطالب اظهار کرده بود که به این توصیه‌ها عمل نخواهد کرد.

در برابر او، استانیسلاوسکی، کارگردان و نویسنده شهیر تئاتر روسیه، در برهه‌های بسیاری از همکاری با حکومت شوروی امتناع نکرد و آثار زیادی در تجلیل از این حکومت ساخت و در این حکومت حتی به مقام و منصب هم رسید.

لنی ریفنشتال، کارگردان سینمای آلمان، یک فیلم مستند به سفارش و در تبلیغ حزب نازی و هیتلر ساخت که پیشوای آلمان را در جایگاهی خدایگانی ترسیم می‌کند اما مارلنه دیتریش، هنرپیشه نامدار آلمانی، به خاطر مخالفت با حزب نازی، مجبور به تبعید و مهاجرت اجباری شد.

در کنار عملکردهای متعارض هنرمندان در برابر استالین و هیتلر، دو تن از بزرگ‌ترین سیاه‌کاران و جانیان معاصر تاریخ، می‌توان نمونه‌های بسیاری از افکار، سخنان و آثار متناقض و متضاد هنرمندان در همین زمینه را برشمرد. رومن رولان و آندره ژید دو نویسنده بزرگ هم‌وطن درباره حکومت استالین بر شوروی نظرات متناقضی ارایه داده‌اند. رومن رولان برخلاف اعتقاد قلبی‌اش، به ستایش از نظام شوروی و حکمرانی استالین پرداخت و وصیت کرده بود یادداشت‌های شخصی‌اش که در آن علت این پنهان‌کاری و جعل حقیقت را تشریح می‌کند، تا ۵۰ سال بعد منتشر نشود.

آندره ژید، او و همفکرانش را ملامت کرد که: «با اندوهی رو به ازدیاد از خودتان می‌پرسید که (مثلاً در مورد محاکمات مسکو) آخر تا کی باید تایید کنیم؟ دیر یا زود چشم‌های شما نیز باز خواهد شد. چشم‌های شما مجبور به باز شدن است و آن وقت است که شما – شما شرافتمندان- از خود خواهید پرسید که چطور توانسته‌ایم این همه مدت چشم‌های خود را بسته نگهداریم؟» (آندره ژید، بازگشت از شوروی)

گروه چپ‌گرای خمرهای سرخ، پس از تسلط بر کامبوج، حدود یک سوم از مردم این کشور را قتل عام و دچار قحطی و مشقت کردند. اما بسیاری از روشنفکران، نویسندگان و فلاسفه اروپایی، در ابتدا از این گروه حمایت می‌کردند*.

نمونه‌های بسیار زیادی از عملکردها و سخنان متناقض روشنفکران در برابر تباهی و شر مطلق وجود دارد اما انتخاب این نمونه‌ها بر چند اساس استوار است. در این میان، هم واکنش متضاد هنرمندانی که در چنگال استبداد در کشور خود اسیرند را می‌شود دید هم واکنش روشنفکرانی که در حاشیه امن و به دور از سرزمین‌های گرفتار استبداد زندگی می‌کردند.

اگر بخواهیم شخصیت هنرمندان و مواردی مثل ترس یا منفعت‌جویی را در نظر آوریم که موجب می‌شود هنرمندی به دلیل ایستادگی در برابر جنایت و دروغ، متحمل آسیب‌های فراوان و حتی ایثار جان خویش شود و هنرمندی دیگر، به دلیل ترس یا محافظه‌کاری دست به همکاری با حکومت بزند، مشاهده می‌کنیم این تناقض رفتاری در مورد هنرمندانی که در سرزمین‌های آزاد زندگی می‌کردند هم وجود دارد. پس موضوع ترس و واهمه از جان درباره آنها مصداق نخواهد داشت.

همچنین در مقابل مردانی که تن به همراهی با استبداد دادند، زنانی بوده‌اند که با ایثار زندگی خویش در برابر جباران حاکم ایستادگی کرده‌اند. مصایبی که بر سر آنا آخماتوا، شاعر زنی که در برابر استالین سر خم نکرد آمده نمونه‌ای از مقاومت زنان هنرمند است. بنابراین مساله جنسیت هم در اینجا صادق نیست.

اگر واکنش هنرمندان دنیا در برابر شر و تباهی جباران را مقایسه کنیم می‌توانیم آنها را در چند دسته جای دهیم. آنانی که حتی تا پای جان ایستادگی کرده و تسلیم نشدند، آن‌هایی که سکوت کردند و دم نزدند، آن‌هایی که مجبور به همکاری شدند یا به میل خویش با شر همراهی کردند و بالاخره آن‌هایی که به ستایش از شر پرداختند.

حال اگر دوباره به پرسش نخستین این گفتار بازگردیم چگونه آن را به زبان خواهیم آورد؟ وقتی یک حاکم خودکامه، حقیقت را – و حقیقت‌ها را – به نفع خویش مصادره می‌کند، به واسطه‌ی فریبکاری و همکاری هنرمندانِ واسط که کارگزارانِ این فریبکاری هستند دست به جعل حقایق می‌زند، و به مدد خشونت و جنایت، تخم ترس و واهمه می‌کارد آن‌گاه هنرمندان چه واکنشی در برابرش برمی‌گزینند؟ چنان‌که می‌بینید پرسش ما ناخواسته دچار استحاله و دگردیسی شده است. دیگر نمی‌پرسیم هنرمندان چگونه می‌توانند در برابر جعل و دروغ و جنایت، ایستادگی و مبارزه کنند. دیگر نمی‌توانیم تمام هنرمندان را در یک جناح – جناحِ حقیقت – دسته‌بندی کنیم.

این جاست که هنر در برابر هنر قرار می‌گیرد. «پیروزی اراده» در مقابل «دستنوشته‌ها نمی‌سوزند». یکی از هنر، خلاقیت و مهارت خود در برابر دیکتاتور بهره می‌گیرد و دیگری هم‌زمان، هنر خویش را برای توجیه، سفیدشویی و حمایت از دیکتاتور به کار می‌اندازد.

والتر دورانتی، خبرنگار نیویورک‌تایمز، در هتل‌های مجلل شوروی اقامت می‌گزیند و با مخابره کردن گزارش‌هایی که حزب کمونیست به او دیکته کرده در تبرئه و ستایش حکومت شوروی و جعل حقایق مربوط به قتل عام مردم اوکراین، از مزایای بهشت سوسیالیستی بهره‌مند می‌گردد. در مقابلش گرت جونز، خبرنگاری انگلیسی است که کیلومترها مسیر را طی می‌کند تا خود را به اوکراین برساند و از حقیقت آگاه گردد و آن را به مردم منتقل کند.

وقتی دروغ و فریب‌کاری را به تجمل زیباشناختی می‌آرایند و هنرشان در بزک کردن تباهی به کار می‌رود، کار هنرمندانی که می‌بایست دامن حقیقت را از جلوه‌های جعلیات فریبنده‌ بپیرایند بسیار دشوار می‌شود. چرا که عوام، غالبا مخاطبان هنرِ فرومایه هستند و جذب آرایه‌های پوپولیستی می‌شوند و آثار سهل‌الهضم، ساده‌فهم و سرراست آنها را بیشتر به سمت خود می‌کشاند.

در حالی که هنرِ متعهد و حقیقت‌گرا برای عوام پیچیده به نظر می‌رسد؛ هم به این سبب که ناچار است از سد سانسور و آزار بگذرد و دست به دامن رمزگان شود و هم برای زدودن غبار دروغ، می‌بایست صراحتی راستین را به تجربه بگذارد و هم از آن رو که بیان حقیقت، به دلیل عاری بودن از تجملات فریبنده و فاصله داشتن از زبان مبتذلی که دیکتاتور به فرهنگ تحمیل کرده، ساده‌فهم نیست.

دشواری‌های هنرِ راستین در تعهد اجتماعی‌اش مبنی بر مقابله با قدرتِ شر و شرارتِ قدرت، به همین‌ها ختم نمی‌شود. دیکتاتور، هنرمندِ مستقل را می‌کوبد، بی‌آبرو می‌کند، در دره‌های نومیدی انداخته یا از پنجره‌ای در آسمان‌خراش شهرت به کف خیابان پرت می‌کند، ناچار به انزوا یا فرار می‌کند و در نهایت مورد شکنجه، آزار یا قتل‌های زنجیره‌ای قرار می‌دهد. اما شاید هیچ شکنجه‌ای برای یک هنرمند آزاداندیش دشوارتر از ایستادن دوستان و یاران، در مقابلش نیست. آن خط باریک سرخی که دوستی را در مقابل دوستی قرار می‌دهد بزرگ‌ترین دستاورد اهریمنی نظام جبار است.

وقتی هنر، قادر نیست هنرمندان را به یاری یکدیگر وادارد و در کنار هم قرار دهد یا در برابرِ اهریمن جبار متحد کند پس چه امیدی به آن در جهت رهایی از دیکتاتوری می‌توان بست؟ وقتی هنرمند از جانبِ هم‌قطاران خود رها شده و در عزلت خلیده باشد، چگونه می‌تواند امکانِ در هم کوبیدن شر را به واسطه‌ی همراه کردن مردم با ایده‌ی آزادی هموار کند؟

هنر در برابر هنر

در قرن نوزدهم جنبشی با نام هنر برای هنر شکل گرفت، که عصاره‌ی آن، نگاه به هنر فارغ از سودمندی و تنها به خاطر ارزش ذاتی هنر بود. این جنبش منتقدان بسیاری داشت که عقیده داشتند هنر باید متعهد به ارزش‌های اخلاقی، اجتماعی و انسانی باشد. در کشور خودمان می‌توان به سخنان انتقادی احمد شاملو درباره سهراب سپهری اشاره کرد.

گرچه منتقدانِ «هنر برای هنر» بیشتر به سمت سبک رئالیسم سوسیالیستی (سبک محبوب حاکمان شوروی) کشانده شدند اما گروه‌های دیگری هم بودند که نگاه ویژه‌ای به هنر ناب داشتند. از آن جمله می‌توان به آلبر کامو اشاره کرد.

کامو دو وظیفه برای هنرمند برمی‌شمارد: خدمت به حقیقت و دیگری خدمت به آزادی: «اصالت هنر .. همیشه باید در دو تعهد ریشه داشته باشد که عمل به آن‌ها آسان هم نیست: نگفتن دروغ درباره‌ی آنچه دیگری می‌داند و تسلیم‌نشدن در برابر ظلم.» (خطابه نوبل)

کامو نقشی آرمانی برای هنر قایل است. او تاریک‌ترین دوران قرن بیستم را زیسته و به چشم خود دیده است. او اسف‌بارترین وجوهِ هنر در برابر هنر و هنرمند در مقابل هنرمند را تجربه کرده است. دورانی که تنها هنرمندان معدودی فارغ از دو قطب چپ و راست، تنها به جانبداری از حقیقت پرداختند حتی اگر منافع مادی یا ایدئولوژیک و سرمایه معنوی یا وجهه‌ اجتماعی‌شان به خطر می‌افتاد. اما هنرمندان بسیاری در برابر آنها قرار گرفتند و به صف حامیان سپاه تاریکی پیوستند.

حال باید پرسید هنر، با این صف درهم‌شکسته از معدود هنرمندانِ خواستار حقیقت و آزادی، چه قدرتِ درونی عظیمی خواهد داشت که بتواند در برابر سلاح‌های اتوماتیکِ دشمن قهار قد علم کند؟** هنرمند در عصر تاریکی***، مدام در برابر این انتخاب قرار می‌گیرد که آیا در خدمت شر قرار گیرد یا در کنار مردم و در مقابل قدرت. تنها گروه کوچکی از هنرمندان قادرند تبعات ناشی از مواجهه با حکومت یا سکوت نکردن در برابر ظلم و جنایت را تحمل کنند. اغلبِ آنها راهی معکوس در پیش می‌گیرند و حتی دوستان نزدیک خود را هنگامی که با هیولای خون‌آشام پنجه درافکنده‌اند رها می‌کنند.

اما آزاردهنده‌ترین گروه، آن‌هایی هستند که در خدمت حکومت درآمده و به توجیه ناکارآمدی‌ها، فساد، جنایت و ستم حاکمان خودکامه مشغول می‌شوند. آن‌ها در بدنام کردنِ هنر حتی از دشمنان خونی هنر پیشی می‌گیرند. آن‌ها نقش اساسی در نومید ساختن انبوه مردم از قدرت هنر در برقراری صلح و عدالت دارند.

کامو معتقد است: «نویسنده بنا بر تعریفی که از خودش دارد نمی‌تواند خود را در خدمت آن‌هایی بگذارد که تاریخ را می‌سازند؛ بلکه باید در خدمت آن‌هایی باشد که از تاریخ آسیب می‌بینند». او از همکاران خود می‌خواهد در زمان برخورداری از مزایای آزادی، وقتی شهرتی یا صدایی می‌یابند از نویسنده یا هنرمند گمنامی که فرسنگ‌ها آن سوتر در زندان است سخن بگویند و از فراموشی او جلوگیری کنند. کاری که خود او در هنگام دریافت جایزه‌ی نوبل انجام داده است.

آثار هنری می‌توانند انگیزه، آگاهی و هشیاری ایجاد کنند برای مردم که قوی‌ترین لشکر در برابر خودکامه‌گانند. اما هنرمندان، جدای از آثارشان می‌توانند نقش مهم‌تری در رساندن جامعه به آزادی و برابری ایفا کنند. آن‌ها می‌توانند صدای بی‌قدرتان و بی‌صدایان باشند. هنرمندان می‌توانند از شهرت‌شان برای آگاهی و اتحاد استفاده کنند. در نهایت باید گفت آن‌چه ما را نجات می‌دهد هنر نیست؛ همبستگیِ هنرمندانه است. اتحاد خلل‌ناپذیرِ ستم‌کشیدگان در برابر جباران. اتحادی که ناممکن به نظر می‌رسد اما وقتی درگیرد، بزرگ‌ترین خودکامه‌گان را به زانو درخواهد آورد.

 

 

 

 

————-

*به قول راجر اسکروتن، فیلسوف انگلیسی: «روشنفکران چپ در برابر حکومت‌های سوسیالیستی سه دوره را طی می‌کنند. در دوره نخست به تبلیغ و ترویج و ستایش این حکومت‌ها می‌پردازند. بعد که جنایات کمونیست‌ها مشخص می‌شود؛ سکوت می‌کنند و در پایان و پس از سرنگونی این حکومت‌ها به نقد آن‌ها می‌پردازند»

**یک فرمانده آمریکایی گفته بود: «آن کس که معتقد است قلم از سلاح قوی‌تر است، مسلسل اتوماتیک را از نزدیک ندیده است»

***برگرفته از عنوان کتاب انسان‌ها در عصر تاریکی از هانا آرنت که به زندگی تحت حاکمیت نظام‌های توتالیتر اشاره دارد

 

 

نگاهی به روند اقتباس در سریال زخم کاری
نسلِ خشنِ گارد سرخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

GIF

  1. چیزی که ما دیدیم این بوده که قدرتمندا همیشه هنرمندان رو کشتن و زندانی کردن و تبعید کردن و آب از آب تکون نخورد

    • البته موضوع هنر این هست که آدم‌ها ناامید نشن وگرنه که نشستن و نومیدی و تسلیم شدن از هر کسی ساخته ست