0
لطفاوارد شویدیاثبت نام کنیدبرای انجام این کار.

 

اوپنهایمر؛ همه چیز درباره فیلم جدید نولان

بعد از دانکرک، اوپنهایمر دومین فیلمی است که کریستوفر نولان در مورد ابعادی از جنگ جهانی دوم ساخته است. شاید این نکته انتظار اولیه‌ای را در تماشاگری ایجاد کند که چشم‌انتظار تماشای اوپنهایمر است. دانکرک درام جنگی غیرمنتظره‌ای بود. با این‌که در آن فیلم ۳ موقعیت مختلف از عملیات مشهور دانکرک مورد توجه قرار گرفته بودند اما عملا خط داستانی پررنگی نداشتیم. حتی شخصیت‌ها هم پیچیدگی چندانی پیدا نمی‌کردند تا بخواهیم دانکرک را یک فیلم شخصیت‌محور قلمداد کنیم. در عوض آن‌چه اهمیت اصلی را پیدا می‌کرد، همان تک‌موقعیت‌هایی بود که انگار واکنش شخصیت‌ها به آن موقعیت‌ها قرار بود به تمام مسیری که تاکنون گذرانده‌اند، معنی ببخشد. اما اگر قرار باشد با انتظار تجربه‌ای مشابه به‌سراغ اوپنهایمر برویم، حسابی غافلگیر خواهیم شد. اوپنهایمر فیلمی است پردیالوگ و سرشار از اطلاعات مختلف (چه از نظر تاریخی و چه در مورد زندگی شخصی و حرفه‌ای کاراکترهای اصلی). اما این تنها نکته‌ای نیست که اوپنهایمر را از دیگر آثار سال‌های اخیر نولان متمایز می‌کند.

اوپنهایمر دوازدهمین فیلم بلند سینمایی کریستوفر نولان است که به برش‌هایی از زندگی جی. رابرت اوپنهایمر می‌پردازد. اوپنهایمر فیزیکدان بزرگی بود که نقش مهمی در تثبیت جایگاه فیزیک کوانتوم در آمریکا داشت اما بیش از هر چیز به‌واسطه جایگاه کلیدی‌اش در ساخت بمب اتم شناخته می‌شود. فیلم اوپنهایمر با بازی انبوهی از ستارگان سینما از جمله کیلین مورفی (در نقش اوپنهایمر)، امیلی بلانت، مت دیمن، رابرت داونی جونیور، فلورنس پیو، کنت برانا، گری اولدمن، کیسی افلک، جاش هارتنت، بنی سفدی، متیو موداین و رمی مالک، ماجراهای رسیدن رابرت اوپنهایمر به ریاست پروژه منهتن (پروژه ساخت بمب اتم توسط آمریکا) و تبعات آن را در چند مقطع و با رفت‌وبرگشت‌های زمانی روایت می‌کند.

اوپنهایمر، لااقل در مقیاس کارنامه نولان، فیلم متواضعانه‌ای است. نولان فیلمنامه‌نویسی است که عموما حضورش را از طریق پیچیدگی‌های روایی و بازی با مفاهیمی چون زمان به‌رخ می‌کشد. الگوهای فیزیک کوانتوم که همیشه مورد توجه و علاقه نولان بوده‌اند، این‌بار بخشی از هویت شخصیت اصلی را شکل می‌دهند و بنابراین، شاید فرض اولیه خیلی از مخاطبان این بود که این‌بار قرار است حتی با شکل رادیکال‌تری از بحث در مورد نسبی‌بودن زمان و مسائل مشابه مواجه شویم. با این وجود نولان تلاش زیادی انجام داده تا ماجرا را به‌شکلی همه‌فهم روایت کند. در فیلم جدید کریستوفر نولان با تمهیداتی روبه‌روییم که، لااقل برای کسانی که هنگام مواجهه اثری به کارگردانی نولان به‌دنبال انواع‌واقسام پیچیدگی‌های روایی هستند، ممکن است زیادی ساده به‌نظر برسد. نوسان میان تصاویر رنگی و سیاه‌وسفید (که نشان می‌دهد هر سکانس دارد از دید کدام شخصیت روایت می‌شود) یکی از همین تمهیدات است. همچنین، در مواردی، وقتی نام شخصیتی بر زبان یکی از شخصیت‌های اصلی جاری می‌شود که پیش از آن حضور مختصری در فیلم داشته، نولان با استفاده از فلاش‌بک‌هایی که مشخصا برای آگاهی تماشاگر فیلم نمایش داده می‌شوند، آن شخصیت را به مخاطب یادآوری می‌کند. بنابراین اگر حجم اطلاعات و دیالوگ‌های فیلم شما را سردرگم نکند، بعید است مشکل چندانی برای درک خطوط داستانی و مسیر حرکت فیلم داشته باشید.

نکته مشابهی را می‌توان در مورد شیوه تصویرسازی نولان هم بیان کرد. البته اوپنهایمر پر از تصاویر چشمگیر است اما نولان از شکوه تصاویر به‌عنوان عنصری برای خودنمایی استفاده نمی‌کند. خیره‌کننده‌بودن تصاویر در تعدادی از سکانس‌های کلیدی، ناشی از منطق قابل‌درک دراماتیک است. برخی از سکانس‌ها باید به‌شکلی به‌ تصویر کشیده شوند که تاثیرشان حتی پس از تماشای فیلم در تماشاگر باقی بماند. این سکانس می‌تواند انفجار یک بمب اتمی باشد یا یک سخنرانی به‌ظاهر ساده و فاتحانه. اما مهم، کلیدی‌بودن آن لحظات در درک تعارضات درونی شخصیت اصلی است. نولان این سکانس‌ها را به‌درستی شناسایی و از قدرت تصاویر برای تاکید بر وضعیت دشوار رابرت اوپنهایمر استفاده کرده است.

کیلین مورفی در فیلم اوپنهایمر

در عوض، بخش اصلی پیچیدگی فیلمی مثل اوپنهایمر از جاهای دیگری می‌آید و به‌همین دلیل است که اوپنهایمر، از نظر بار عاطفی، به یکی از آثار پیچیده و تاثیرگذار نولان در سال‌های اخیر تبدیل می‌شود. یکی از این موارد، نحوه جابه‌جایی میان عینیت و ذهنیت شخصیت‌ها است. این‌که در یک فیلم با نوسان‌های مداوم میان روایت عینی و نمایش ذهنیت شخصیت‌ها روبه‌رو باشیم اتفاق عجیبی نیست. اما نولان در مواردی با چنان سرعتی میان این دو حوزه حرکت می‌کند که شوکه‌کننده به‌نظر می‌رسد. در برخی از سکانس‌ها زاویه دید در یک لحظه و به‌شکلی ناگهانی عوض می‌شود و در لحظاتی، با کات‌هایی غافلگیرکننده، از زاویه دید یک شخصیت وارد زاویه دید شخصیت دیگر می‌شویم. در مواردی دیگر، ترکیب رویکرد عینی و ذهنی در آن واحد اتفاق می‌افتد؛ به این معنا که برخی از لحظات فیلم، هرچند ذهنی به‌نظر می‌رسند، اما چندان هم از الگوهای عینی دور نمی‌شوند. این تمهید از این جهت مهم است که ذهنیت شخصیت‌ها را به‌طور کامل از دنیای بیرونی جدا نمی‌کند. همان‌طور که روایت غیرخطی در اوپنهایمر به ما نشان می‌دهد که گذشته، حال و آینده از هم جدا نیستند و گذشته مدام در حال تاثیرگذاری بر اتفاقات آینده است، ترکیب عینیت و ذهنیت هم نشان می‌دهد که تمام اتفاقات مهیب بیرونی می‌تواند حاصل ذهن خلاق یک یا چند نابغه باشد.

باند غنی صوتی اوپنهایمر یکی از ویژگی‌هایی است که به رسیدن این ترکیب به نتیجه‌ای مناسب کمک کرده است. این یکی از جنبه‌های فیلم است که در صورت تماشای نسخه‌های پرده‌ای بی‌کیفیت در دسترس اوپنهایمر، از تاثیرات آن تا حد زیادی بی‌بهره خواهید ماند. صداگذاری اوپنهایمر، سرشار از جزییاتی است که کدهای فراوانی برای تاکید بر نوسان میان عینیت و ذهنیت در خود دارد. همچنین موسیقی متن لودویگ گورانسن (که در مواردی قطعه را با صدایی شبیه پا کوبیدن – صدایی که فلسفه آن را در حین تماشای فیلم می‌فهمیم – ترکیب می‌کند) هر چه جلوتر می‌رویم بر ذهنی نمایاندن فضا تاکید بیشتری می‌کند.

بخش دیگری از پیچیدگی اوپنهایمر را می‌توان ناشی از مضامین آن دانست. بسیاری از منتقدان پس از اکران تازه‌ترین فیلم کریستوفر نولان به این اشاره کردند که اوپنهایمر بیش از آن‌که در مورد خود بمب اتم و روند ساخته‌شدنش باشد، به تقاطع علم و سیاست می‌پردازد: آیا باید دانشمندان را در قبال ساخته‌هایی که لزوما با نیت بدی ساخته نشده‌اند اما در راه‌های هولناکی به‌کار می‌روند مسئول دانست یا نه؟ آیا علم می‌تواند سیاست را مهار کند یا در نهایت مقهور آن می‌شود؟ آیا سیاست در طول تاریخ همواره از علم سوءاستفاده کرده است؟ قطعا اوپنهایمر اشاره‌های مشخصی به این موارد می‌کند اما محدود به آنها نمی‌شود. از جنبه‌ای، می‌توانیم فیلم را در مورد دوگانگی ویرانگری دانست که انگار به‌شکل ذاتی در بسیاری از نوابغ وجود دارد. از سوی دیگر، اوپنهایمر نگاهی به تبعات اخلاقی یک حادثه مخرب می‌اندازد. همچنین می‌توان مواردی چون ماهیت قدرت، تعارض میان تئوری و عمل، تبعات درازتر کردن پا از گلیم خود و بسیاری از مسائل دیگر را هم در اوپنهایمر ردیابی کرد. حتی می‌توان از زاویه‌ای دیگر هم به فیلم نگاه کرد و اوپنهایمر را در مورد تک‌موقعیت‌هایی دانست که واکنش انسان به آن موقعیت‌ها عملا هویت بیرونی او را می‌سازد – حتی اگر این هویت ساخته‌شده خلاف ذات آن فرد باشد (این جنبه از اوپنهایمر بی‌شباهت به بحثی نیست که در دانکرک هم مطرح شده بود). طبیعی است که تعدد مضامین مطرح‌شده در اوپنهایمر باعث شده تا فیلم به یک اندازه به تمام آنها نپردازد (بسته به این‌که اولویت شما مواجهه با کدام‌یک از این مضامین باشد، این ویژگی را می‌توانید نقطه ضعف یا قوت فیلم بدانید). اما می‌توان گفت که نولان توانسته راه پیچیده‌ای برای ایجاد تعادل میان بحث‌های متعدد مطرح‌شده در تازه‌ترین اثرش پیدا کند و این، احتمالا یکی از دستاوردهای بزرگ او در اوپنهایمر است.

نولان در پرورش ابعاد مختلف شخصیت اصلی و انتقال جاه‌طلبی‌ها، تردیدها، امیدها و نگرانی‌های رابرت اوپنهایمر موفق عمل می‌کند. اما شاید بتوان پردازش برخی از شخصیت‌های مکمل را از نقاط ضعف فیلم اوپنهایمر دانست. به‌عنوان مثال می‌توان به کیتی (کاترین)، همسر اوپنهایمر (با بازی امیلی بلانت) اشاره کرد که اشاره‌های مختصر به دغدغه‌های او و حتی افتادنش به دام می‌خوارگی برای ساخت یک شخصیت چندبُعدی کافی نیست و در نهایت تصویری تیپیک و کلیشه‌ای از این شخصیت می‌سازد. حتی در مورد جین تتلاک (فلورنس پیو)، که زمانی معشوقه رابرت بود، هم می‌توان به ناکافی‌بودن اشاره‌های نولان پرداخت. هرچند جین به‌عنوان شخصیتی دچار تنش‌های روانی باورپذیر است اما نولان ترجیح می‌دهد وقت چندانی را صرف پرداختن به او نکند و بنابراین با تصویری نسبتا سطحی از جین روبه‌روییم و درک چندانی از ماهیت او پیدا نمی‌کنیم. از سوی دیگر، انگیزه‌های یکی از شخصیت‌ها که در بزنگاه مهمی از فیلم شهادت تاثیرگذاری را ارائه می‌دهد (و طبعا اشاره به نام او منجر به لو رفتن بخش مهمی از داستان اوپنهایمر می‌شود) به‌درستی مشخص نمی‌شود. در این مورد با شخصیتی سروکار داریم که در بخش مهمی از فیلم یک شخصیت کم‌تاثیر و حاشیه‌ای به‌نظر می‌رسد و ناگهان با یک شهادت غیرمنتظره مسیر حرکت یکی از شخصیت‌ها را به‌کل عوض می‌کند. چنین کنش تاثیرگذاری نیازمند پرداخت بیشتر انگیزه‌هایی بود که آن کاراکتر را به این سمت کشانده است اما نولان از این شخصیت هم به‌سرعت عبور می‌کند.

کیلین مورفی در فیلم اوپنهایمر

این مشکلات می‌توانستند صدمه جبران‌ناپذیری به ساختمان فیلم بزنند اما اگر این اتفاق نمی‌افتد به‌خاطر دستاوردهای نولان در پرورش دیگر شخصیت‌های مهم فیلم است. جدا از خود رابرت اوپنهایمر می‌توان به لویی استراوس (رابرت داونی جونیور) اشاره کرد که دومین راوی فیلم (در کنار رابرت اوپنهایمر) است. نولان آگاهانه بر تفاوت‌های اوپنهایمر و استراوس تاکید می‌کند اما، با بازی قابل‌ستایش داونی جونیور، استراوس به آدمی جاه‌طلب، مرموز و پیچیده تبدیل شده که گاه فکر می‌کنیم از نظر شخصیتی آن‌قدر هم که در ابتدا به‌نظر می‌رسد در تعارض با شخصیت رابرت اوپنهایمر قرار ندارد. بنابراین در بحث شخصیت‌پردازی با فیلمی روبه‌روییم که هرچند گاه به کلیشه‌سازی‌هایی نه‌چندان متقاعدکننده رو می‌آورد اما در اصلی‌ترین موارد گلیم خود را با موفقیت از آب بیرون می‌کشد.

فیلم قبلی نولان، تنت، فیلم نگران‌کننده‌ای بود. در آن فیلم به‌نظر می‌رسید نولان آن‌قدر شیفته ایده‌های گاه انتزاعی‌اش شده است که رویکردی خودنمایانه را برای نمایش اهمیت بازی‌های روایی و زمانی‌اش برگزیده است. شاید شکست نسبی آن فیلم یا تغییر کمپانی همکار نولان در اوپنهایمر باعث تغییر رویکرد او شده باشد. اما، هر چه هست، نتیجه به یکی از آثار دیدنی و تامل‌برانگیز کریستوفر نولان تبدیل شده است؛ فیلمی که می‌توان آن را چند بار تماشا کرد و هر بار از زاویه‌ای به بحث در موردش پرداخت. اوپنهایمر بازگشت دوباره نولان بعد از یک تجربه ناموفق و کم‌وبیش ناامیدکننده است.

 

لینک منبع

oppenhimer
نقد و بررسی فیلم اپنهایمر Openheimer 2023
چکیده ارزیابی
امتیاز خوانندگان۰ رای
نقاط مثبت
نقاط منفی
۴.۳
امتیاز منتقد
معرفی نقد و تحلیل فیلم راهبه 2 (The Nun 2) 2023
سامسونگ یا شیائومی ؟ کدامیک گوشی های بهتری تولید می‌کنند؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

GIF

امتیاز نهایی