0
لطفاوارد شویدیاثبت نام کنیدبرای انجام این کار.

 

در خلال سال‌های ۱۹۸۹ تا ۲۰۱۳ میلادی، حداقل ۴۰۸ مورد شورش قومی در سراسر جهان اتفاق افتاده است. حدود ۷۵درصد این شورش‌ها (۳۰۴ مورد) در جوامع در حال گذار به دموکراسی یا نیمه‌دموکراتیک (Anocracy) رخ داده. اغلب مطالعاتی که درزمینه‌ی ابعاد شورش‌های قومی انجام شده، روی دموکراسی‌های تثبیت‌شده تمرکز داشته‌اند و چندان به تحولات درونی جوامع در حال گذار به دموکراسی، پرداخته نشده است. این در حالی است که جوامع در حال گذار به دموکراسی برخلاف دموکراسی‌های تثبیت‌شده سطح بالاتری از بی‌ثباتی، ضعف نهادی، و تشدید مطالبات مبتنی بر بازتوزیع قدرت و منابع را تجربه می‌کنند و برای همین هم، همانطور که آمار نشان می‌دهد، فراوانی منازعات قومی در آن‌ها به شدت بالاست.

ریزا جی توها، استاد علوم سیاسی، در کتاب خود داده‌های مربوط به منازعات قومی را در اندونزی در فاصله سال‌های ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۵ مطالعه کرده تا از زاویه‌ی روند گذار به دموکراسی (democratic transition) به موضوع شورش‌های قومی بپردازد.

یافته‌های توها نشان می‌دهد که در اندونزی شورش‌ها بیشتر در مناطق دارای شکاف‌های قومیتی رخ داد که فرصت رقابت عادلانه و برابر در انتخابات وجود نداشت. هنگامی که سوهارتو، رییس‌جمهور دیکتاتور اندونزی، مجبور شد از قدرت کناره‌گیری کند، گروهی از «اصلاح‌طلبان» درون حکومت تلاش کردند تا فرآیند گذاری برای دموکراتیک‌تر شدن کشور را مدیریت کنند. اما وقتی مساله به مناطق قومی رسید، اصلاح‌طلبان روند طرد و حذف کاندیداهای اپوزیسیون در رقابت‌های انتخاباتی را به روال سابق ادامه دادند و فقط اجازه رقابت به خودی‌ها در انتخابات دادند.

از دیدگاه توها، منازعات قومی اغلب به دنبال انتخابات غیررقابتی شعله‌ور می‌شوند و با رقابتی‌ترشدن انتخابات و فراهم‌شدن امکان پیروزی انتخاباتی برای کاندیداهای جناح‌های مخالف که مطالبات مردم محلی را نمایندگی می‌کنند، شورش‌ها هم فروکش می‌کنند. در ادامه مروری بر یافته‌های توها درباره منازعات قومی در دوره گذار به دموکراسی اندونزی خواهیم داشت.

شورش‌های قومی در روند گذار به دموکراسی

استیون ویلکینسون، استاد علوم سیاسی در دانشگاه ییل، در مطالعاتی که در مورد شورش‌های مسلمانان و هندوها در هند انجام داده، تاکید می‌کند که رقابت انتخاباتی یکی از فاکتورهای مهمی است که می‌تواند نخبگان محلی را به سمت برافروختن یا فروکاستن از شورش‌ها متمایل کند. زمانی که نخبگان محلی پیش‌بینی می‌کنند که رقابت انتخاباتی دشوار باشد، شرایط را برای بروز شورش‌ها فراهم می‌کنند تا از رای‌دادن گروه‌های هدف‌ به کاندیداهای رقیب جلوگیری کنند. اما در ایالت‌هایی که نخبگان به رای اقلیت‌های محلی وابسته بودند خشونت‌ها خیلی زود فروکش می‌کرد. به عبارت دیگر، شورش‌های قومی ابزارهای انتخاباتی بودند برای فعال‌سازی و برانگیختن وفاداری قومی رای‌دهندگان و جلوگیری از حمایت آنها از کاندیداهای که هم‌قوم‌شان نبودند.

اما هند سال‌ها است که به یک دموکراسی تثبیت‌شده تبدیل شده است. دموکراسی‌های نوپا بیشتر با مساله‌ی بی‌ثباتی و همچنین مطالبات فزاینده‌ی انواع گروه‌ها و اقشار مردمی برای دسترسی به قدرت و منابع روبرو هستند. به دلیل تضعیف موقتی ظرفیت‌های امنیتی در سال‌های ابتدایی حیات یک دموکراسی، ممکن است رفتارهای خشونت‌آمیزی که در وضعیت ثبات دموکراسی مجازات به دنبال دارند، در وضعیت گذار نادیده گرفته شوند. همچنین در دموکراسی‌های نوپا و در فقدان نهادهای کارآمد، افراد ممکن است از خشونت به عنوان بدیل مشارکت سیاسی استفاده کنند.

هرچند فشار برای مشارکت در قدرت در دموکراسی‌های تثبیت‌شده نیز وجود دارد، ولی در دموکراسی‌های نوپا این مساله شدت بیشتری دارد: از یک‌طرف نخبگان قدیمی تلاش دارند تا در ابتدای روند دموکراتیزاسیون جایگاه خود را حفظ و تثبیت کنند، از طرف دیگر نخبگان تازه‌وارد نیز به دنبال گرفتن سهمی از قدرت در ساختار جدیدند. درنتیجه، نتایج اولین رخدادهای انتخاباتی حائز معنا و اهمیت نمادین به‌خصوصی است که پیکربندی سیاسی آینده را نشان می‌دهد و می‌تواند تاثیر متفاوتی بر خشونت در دموکراسی‌های نوپا داشته باشد.

یافته‌های جوزف رایت، استاد علوم سیاسی در دانشگاه کالیفرنیا، نشان می‌دهد که سطح پایین رقابت سیاسی در آغاز یک دموکراسی، از نشانه‌‌های پیش‌گویانه‌ی بی‌ثباتی سیاسی و فروپاشی دموکراسی نوپا در آینده است. احتمال بروز منازعات و درگیری‌های داخلی (civil conflicts) در دموکراسی‌های نوپا، که از سطح پایینی از رقابت انتخاباتی برخوردارند، بیشتر است. چراکه افراد محروم و حذف‌شده از قدرت، برای سرنگونی نظام تلاش خواهند کرد. فحوای کلام رایت به دو نکته مهم و صریح اشاره دارد: نخست این که، مکانیسم طرد و حذف سیاسی رقبا (political exclusion) دارای نقشی اساسی در عرصه‌ی سیاسی است. دوم اینکه، رقابت انتخاباتی محدود در دمکراسی‌های نوپا نشانه‌ای از تداوم فرآیند حذف سیاسی رقبا در رژیم سابق است. درنتیجه، در سطح محلی، در مناطقی ‌که طرد و حذف سیاسی شدت بیشتری دارد، منازعات بالا خواهد گرفت.

‌در دوره‌ی گذار در کشور اندونزی، شورش‌‌ها در مناطقی رخ می‌داد که شکاف قومیتی و رقابت‌پذیری انتخاباتی ضعیف داشتند. در پایان یک انتخابات ناامیدکننده بود که نخبگان سرخورده‌ی محلی به شبکه‌های جایگزین قدرت متوسل می‌شدند – شبکه‌هایی که در مناطق دارای اختلافات قومیتی، حول مفهوم قومیت شکل می‌گرفت- و با تولید و ایجاد خشونت حضور خود را در عرصه اجتماعی تقویت می‌کردند تا از این طریق راه را برای ورود آتی به قدرت رسمی هموار کنند.

در کشورهای در حال گذار، اغلب جناح‌های اپوزیسیون ضعیف هستند و  تنها  نخبگان و گروه‌های وابسته به نظام اقتدارگرا توان حضور پررنگ و معنادار در سطح محلی را دارند. در این شرایط، گروه‌های قومی ظرفیت بالایی برای بسیج‌ شدن توسط نخبگان محلی دارند. در این شرایط حتی وقتی هم که محرومیت از قدرت سیاسی ناشی از رقابت‌های جناحی است، باز هم تظلم‌خواهی و اعتراض در برابر تبعیض‌ها و مرزبندی‌های نظام سیاسی به عنوان پدیده‌ای قومی تعبیر می‌شود و برای همین می‌تواند به تولید شورش‌های قومی در مناطق دارای شکاف‌های قومیتی منجر می‌شود.

چه چیز به شورش‌های قومی دامن می‌زند؟

بن‌مایه‌ی مباحث توها این است که طرد و حذف سیاسی گروه‌های قومی، موجب بروز خشم و ایجاد انگیزه برای مبارزه می‌شود. این ایده را نظریه‌پردازان دیگر هم مطرح کرده‌اند. سیدِرمن و همکارانش با مطالعه بسیاری از گروه‌های قومی در سرتاسر جهان در فاصله سال‌های ۱۹۴۶ تا ۲۰۰۵، دریافتند که میزان نمایندگان گروه‌های قومیتی در قوه‌ی مجریه یک کشور می‌تواند معیاری برای میزان و احتمال بروز جنگ‌ها و منازعات داخلی آن کشور باشد. فرضیه‌ی اصلی سیدرمن این است که گروه‌های محروم‌شده به خشونت متوسل می‌شوند تا ساختار قدرت موجود را تغییر دهند. وجه اشتراک نظریه‌ی سیدرمن و ویلکینسون در این است که هر دو شورش را جایگزینی برای مشارکت سیاسی می‌دانند که برای در منصب قدرت ‌نشاندن افراد هم‌قوم استفاده می‌شود.

از منظر ویلکینسون، شورش شیوه‌ی خشونت‌آمیز ولی موثری است که سیاستمداران در کارزارهای انتخاباتی برای یکپارچه‌سازی اقلیت‌های قومی به‌کار می‌گیرند تا در آستانه‌ی انتخابات اهمیت دیگر هویت‌های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی را کم‌رنگ کنند. این روش به‌ویژه در حوزه‌های انتخابیه حاشیه‌ای و در میان رای‌دهندگان مردد کاربرد دارد.

از دیدگاه توها، شورش‌ها عکس‌العمل‌هایی هستند که در قبال نتایج ناامیدکننده‌ی انتخاباتی شکل می‌گیرند، نتایجی که نشانه‌ی اصلاحات نیم‌بند و تداوم حذف و به حاشیه‌راندن نخبگان ناراضی است. اینجاست که نظر سیدرمن و ویلکینسون با نظر توها اختلاف دارد. از نظر سیدرمن و ویلکینسون، تشدید رقابت انتخاباتی به نخبگان محلی انگیزه‌ی لازم برای بسیج هم قومی‌هایشان را می‌دهد در حالی که از نظر توها، انتخابات‌های غیررقابتی و تداوم روند طرد و به حاشیه‌راندن پیش درآمد خشونت می‌شوند. از نظر سیدرمن و ویلکینسون، مروجان و عاملان شورش‌های قومی می‌توانند وابستگان به نخبگان حاکم باشند، نخبگانی که با فشار بر نیروهای امنیتی امکان تداوم یا توقف خشونت را فراهم می‌آورند: آنها شورش راه می‌اندازند تا در قدرت بمانند. اما از دیدگاه توها شورشیان بازندگان بازی هستند – کسانی که می‌خواستند با انتخابات وارد قدرت شوند ولی به در یک فرآیند نابرابر و تبعیض‌آمیز شکست خورده‌اند. برای همین هم نظر توها این است که تا وقتی که فرآیند همه‌شمولی برای مشارکت همه‌ی گروه‌ها و نخبگان قومی در رقابت‌های سیاسی وجود نداشته باشد، خشونت‌های قومی نیز فروکش نخواهند کرد.

رقابت و انتخابات در اندونزی

کشور اندونزی به عنوان یک دموکراسی نوپا و همچنین تنوع قومی، بستر اجتماعی مناسبی برای ارزیابی نظریه‌ی توها است. گذار به دموکراسی در اندونزی، با برکناری رییس‌جمهور سوهارتو در سال ۱۹۹۸ آغاز شد. پس از سقوط سوهارتو، در اندونزی از قدرت تمرکززدایی شد، انتخابات محلی برای برگزیدن رهبران محلی آغاز گردید و در ادامه ادوار مختلفی از انتخابات در این کشور برگزار شد. این دموکراسی نوپا، ویژگی‌های مشترکی با بسیاری از کشورهای در حال گذار دارد. سال‌های ابتدایی برقراری دموکراسی با تحولات بسیار دشواری همراه بود: کشور برای عبور از بحران مالی سال ۱۹۹۷تقلا می‌کرد و از طرفی دیگر بلافاصله پس از برکناری سوهارتو از قدرت، تیمور شرقی استقلال یافت و  به تبع آن گرایش‌های جدایی‌طلبانه در مناطق مختلف اندونزی نیز تشدید شد. با وجود اینکه اندونزی از کشورهای دارای اکثریت مسلمان است ولی بیش از ۳۰۰ گروه قومی و ۶ دین رسمی دارد. علیرغم تنوع قومی، سیاستگذاری‌ها برای رفع تبعیض و شمول قومیت‌ها در ساختار سیاسی تا زمان برکناری سوهارتو و آغاز روند گذار در این کشور عموما نادیده گرفته شده بود و این خود عاملی برای شعله‌ور شدن خشونت‌های قومی و خواسته‌های جدایی‌طلبانه شد.

در دوره‌ی دیکتاتوری سوهارتو، انتخابات به صورت صوری، و البته غیر مستقیم، هر پنج سال برگزار می‌شد. در این انتخابات حزب وابسته به سوهارتو، حزب گلکار، به همراه دو حزب دیگر که به عنوان اپوزیسیون اجازه‌ی فعالیت داشتند، رقابت می‌کردند. طبیعتا همه‌چیز به نفع حزب گلکار بود. برای مثال، پیش از هر انتخابات، کارمندان دولتی و نیروهای امنیتی به نفع حزب گلکار کمپین‌های انتخاباتی برگزار می‌کردند و از منابع مالی وسیعی که به صورت اجباری از حقوق کارمندان دولتی  کسر می‌شد برای فعالیت‌های انتخاباتی خود بهره می‌بردند. درحالی که ساختمان‌ها و پرسنل حزبی گلکار سرتاسر کشور گسترش یافته بود، دو حزب دیگر کمتر حضوری خارج از جزیره‌ی جاوه، که مرکز سیاسی اندونزی است، داشتند. علاوه بر این محدودیت‌های بسیاری برای فعالیت کاندیداهای دو حزب اپوزیسیون ایجاد می‌شد: نیروهای امنیتی مداوم کاندیداهایشان را رد صلاحیت می‌کردند تا زمینه را برای موفقیت رقبا فراهم کنند. تقلب‌های انتخاباتی و تخلفات در شمارش آراء هم به شدت رواج داشت.

پس از برکناری سوهارتو از قدرت، در سال ۱۹۹۹ اولین انتخابات دموکراتیک اندونزی با حضور ۴۸ حزب در راستای انتخاب نمایندگان پارلمان برگزار شد. در سال ۲۰۰۴ نیز اولین انتخابات مستقیم ریاست‌جمهوری برگزار شد. علیرغم شروع سختی که داشت، این کشور موفق شد از یک نظام اقتدارگرا به یک دموکراسی تثبیت‌شده چندحزبی تبدیل شود.

یافته‌های تحقیقات تجربی

پژوهش‌ توها مبتنی بر داده‌های گردآوری شده در فاصله سال‌های ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۵ در اندونزی است. او با تعریف متغیرهایی چون شورش‌های گزارش‌شده در هر منطقه، تغییر شاخص رقابتی‎بودن انتخابات پس از تغییر ساختار سیاسی، ترکیب قومیتی مناطق تحت مطالعه، و تغییر میزان شورش‌های قومی قبل و بعد از هر انتخابات، به ارزیابی نظریه خود پرداخته است.

یافته‌های او دو نتیجه‌ی مهم را پیش روی ما قرار می‌دهد: اولین دسته از یافته‌ها در مورد شورش و رقابت انتخاباتی است. مناطقی که در آن‌ها انتخابات رقابت‌پذیریِ (competitiveness) کمتری داشته، شاهد خشونت‌های بیشتری بودند و این مساله هم در دوره‌ی قبل و هم بعد از سوهارتو صادق است. سطح بسیار بالای میزان آراء اعلام شده‌ی حزب گلکار به عنوان یک شاخص برای ارزیابی رقابت‌پذیری انتخابات در مناطق محلی محسوب شده است، چرا که نشان‌دهنده‌ی تداوم تسلط حزب حاکم بر انتخابات است.

داده‌ها نشان می‌دهد که یک درصد افزایش آرای این حزب در هر حوزه‌ی انتخابی به افزایش شش برابری خشونت در آن منطقه می‌انجامد. (توجه داشته باشیم که این آراء لزوما واقعی نیستند و در نتیجه تناسبی با نفوذ اجتماعی حزب گلکار ندارند.) به عبارتی، در مناطق قومی که انتخابات در آنها غیررقابتی بوده و حزب گلکار در غیاب رقیب و با بهره بردن از تبعیض‌های موجود توانسته آرای بالایی کسب کند، بیشتر مستعد بروز خشونت هستند. از سویی، تمرکز زمانی این خشونت‌ها بیشتر  پس از انتخابات بوده که نشان‌دهنده‌ی استیصال و ناامیدی مردم از امکان یک رقابت عادلانه بوده است. همچنین، تمرکز جغرافیایی شورش‌ها در مناطقی بود که نسبت تعداد حامیان طرفین به یکدیگر نزدیک بود. در نتیجه باید گفت ترکیب دو مولفه‌ی ضعف رقابت‌پذیری انتخاباتی و ترکیب‌ نسبتا متوازن گروه‌های قومیتی، در سال‌های نزدیک به انتخابات احتمال بروز شورش‌ها را بالا می‌برد.

تحلیل توها این است که شورش‌ها در مناطق تحت تسلط حزب گلکار به این دلیل رخ می‌دادند که بازیگران محروم‌شده از قدرت به بسیج خشونت‌آمیز نیروها متوسل می‌شدند تا حضور خود را به کرسی بنشانند.

دومین دسته از یافته‌های آماری توها مربوط به نسبت شورش‌ها و پیروزی در انتخابات است. یافته‌ها نشان می‌دهند کاهش میزان شورش‌ها نسبت مستقیمی با رقابتی‌تر شدن مناطقی دارد که پیش از این در آن‌ها انتخابات کمتر رقابتی بوده است. با رقابتی‌تر شدن انتخابات در این مناطق، از میزان شورش‌ها کاسته می‌شد، حتی اگر برنده همچنان حزب گلکار بود اما طی یک فرآیند همه‌شمول و رقابت عادلانه موفق شده بود. این یافته‌ها نظریه‌ی توها را تایید می‌کند که نبود یک فرآیند همه شمول، وجود تبعیض‌ها و ضعف رقابت‌پذیری انتخاباتی در چندین دوره‌ی انتخابات ابتداییِ پس از گذار به دموکراسی، به مردم محلی این احساس را القا می‌کرد که چیزی عوض نشده و محرومیت‌های سیاسی و طرد و حذف‌های پیشین، همچنان در سطح محلی مانند دوران قبل از گذار به دموکراسی ادامه دارد. اما در مناطقی که رقابت‌پذیری انتخاباتی افزایش می‌یابد و یا جناح‌های مخالف پیروز انتخابات می‌شدند، خشونت نیز فروکش می‌کرد.

نتیجه‌گیری

توها با استفاده از داده‌های تجربی توضیح می‌دهد که در دوره‌ی گذار اندونزی به دموکراسی، شورش‌های قومی بیشتر در مناطق دارای شکاف قومیتی با رقابت‌پذیری انتخاباتی ضعیف رخ داده‌اند. تبعیض‌ها این احساس را به اقلیت‌ها القا می‌کرد که با وجود دموکراتیزسیون در سطح ملی، در سطح محلی هنوز نابرابری‌ها و مرزبندی‌های رژیم سابق به قوت خود باقی است. انتخابات غیررقابتی -که بیشتر خصیصه‌ی جوامع در حال گذار به دموکراسی‌ است – احتمال تولید شورش در مناطق دارای شکاف قومیتی را بیشتر می‌کند.

شورش یکی از شیوه‌های بدیل مشارکت سیاسی است که به‌دنبال نتایج انتخاباتی ناعادلانه رخ می‌دهد که در آن‌ها خواسته‌های نخبگان محلی برای ورود به قدرت بی‌پاسخ می‌مانند و مردم محلی احساس نمی‌کنند که کسی مطالبات آن‌ها را نمایندگی می‌کند.

این یافته‌ها اهمیت ایجاد و تقویت نهادهای رسمی را بیشتر می‌کنند، نهادهایی که بتوانند مطالبه‌ی همه‌شمول بودن مشارکت سیاسی را در مراحل ابتدایی برقراری دموکراسی، پیگیری و محقق کنند. در اندونزی، مردم هر زمان که مردم از نهادهای رسمی ناامید شده‌اند به خیابان‌ها ریخته‌اند. در این شرایط، کسانی که از وضع موجود سود می‌برند تلاش می‌کنند از منافع آن‌ها محافظت کنند. ولی این تنش، در صورت وجود نهادهای سیاسی رسمی می‌تواند به شکل صلح‌آمیزی پایان یابد. طراحی و ایجاد نهادهایی که بتوانند چنین هدفی را پیگیری کنند، امری چالش‌برانگیز است؛ اما فقدان و یا ضعف نهادهایی که توان فرونشاندن و حل‌وفصل چنین تنش‌هایی را داشته باشند، می تواند نتایج فاجعه‌باری به همراه بیاورد.

 

لینک منبع

جملاتی از کتاب یادداشت‌های زیرزمینی اثر فیودور داستایوفسکی
شبکه نمایش خانگی به صداوسیما رسید؛ سونامی ممنوع الکاری هنرمندان و پایان سرگرمی‌های مردم

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

GIF