0
لطفاوارد شویدیاثبت نام کنیدبرای انجام این کار.

«چه زود هرچه از آن لذت می‌بریم تحمل‌ناپذیر می‌شود!» در یادداشتی به میلان کوندرا اشاره می‌کند که موفق شد «مفهوم سبکی» را در زندگی ما نشان دهد، که چه تلخ است و چه اجتناب‌ناپذیر. که هر انتخابی، غیر قابل تحمل می‌شود و زندگی سنگین!

ایتالو کالوینو می‌نویسد «این است هنر خاص کوندرا در توصیف مفهوم سبکی». یک قصه‌نویس سخت می‌تواند کاری را که کوندرا در «سبکی تحمل‌ناپذیر وجود» (بار هستی) انجام داده، به فرجام برساند. او می‌گوید کوندرا فقط از نومیدی و فشاری که سهم ملت و کشور بیچاره‌اش است نمی‌گوید: «او از شرایط و مصائب انسانی می‌گوید، که وضعیت همه ماست.. رمان کوندرا تاییدی‌ست تلخ بر وزن اجتناب‌ناپذیر زندگی که در همه صورت‌هایش فشار و ضرب غیرقابل تحمل‌اش را تحمیل‌مان می‌کند؛ همان قدر جمعی که فردی! و این‌که چه زود هرچه که در زندگی به دلیل سبکی‌اش انتخاب می‌کنیم و از آن لذت می‌بریم، تبدیل به وزنی تحمل‌ناپذیر می‌شود».

 

یک بار یعنی هرگز. اتفاقی که یک بار بیفتد انگار هرگز اتفاق نیفتاده است. متوجه می‌شود وضعیت بشر در همین یک جمله خلاصه می‌شود: «ما تنها یک بار زندگی می‌کنیم». بدون تجربه و بدون آمادگی قبلی. و بدون امکان اصلاح اعمالی که انجام می‌دهیم. حتی در زندگی بعدی هم این امکان را نخواهیم داشت. که بفهمیم خوب عمل کرده‌ایم یا بد؟ آیا درست انتخاب کرده‌ایم یا نه؟ – سخنان کوندرا در یک مصاحبه

 

کوندرا درگذشت. به بهانه درگذشت میلان کوندرا در ۹۲ سالگی، نقبی به زندگی و تفکر او در خلال آثارش خواهیم زد و سعی می‌کنیم از خلال سخنان و کلمات خودش و همین‌طور سخن دیگران درباره او، این نویسنده نامدار جهانیِ اهل چک را بیشتر بشناسیم.

Milan Kundera3

«کوندرا» یکی از متبحرترین رمان نویسان روزگار ماست. او نه تنها به نوشتن رمان های فوق العاده مشهور است، بلکه همواره به تحلیل آثار ادبی نیز دست زده است. با جرأت می توان گفت از زمان «هنری جیمز» تا کنون، کمتر نویسنده ای فرآیند نوشتن را با چنین بینش، قدرت و گستره ی جهان شمولی تحلیل کرده است.

این نویسنده ی بزرگ، فلسفه، تاریخ، رؤیا و عشق را در تار و پود داستان هایش تنیده و شاهکارهایی فراموش ناشدنی خلق کرده است. دیگر آثار شاخص این نویسنده ی متفکر عبارت اند از «والس خداحافظی»، «مواجهه»، «هویت»، «وصایای تحریف شده» و «پرده».

این نویسنده ی سرشناس که از ساختارگرایی چک تأثیر پذیرفته، معتقد است اثر ادبی باید خودکفا باشد و روی پای خود بایستد، و تأکید می کند که مواردی همچون زندگی شخصی نویسنده ی کتاب که خارج از فضای داستان هستند، نباید در تحلیل اثر، دخالت داده شوند.

وقتی از «کوندرا» سخن می گوییم، باید اشاره کنیم که کتاب های او تا سال ۱۹۸۹ در اکثر کشورهای بلوک شرق ممنوع بوده اند و همین موضوع، نشان دهنده ی نقش تأثیرگذار اوست. او تا به حال جوایز معتبری را از آن خود کرده و چندین بار نامزد دریافت «جایزه ی نوبل ادبیات» نیز بوده است.

 

رمان «شوخی» نخستین رمان «کوندرا» است که در سال ۱۹۶۷ به انتشار رسید. موضوع این رمان، استالینیسم و به سخره گرفتن تمامیت خواهی در دوره ی کمونیسم است. انتقادهای این نویسنده ی بی پروا از شوروی در این رمان، موجب ممنوع الکار شدن او در چکسلواکی شد.

اکثر مردم از روی میل، خودشان را با اعتقادی دروغین و دو جانبه گول می زنند. آن ها به «حافظه ی ابدی» و به «اصلاح» اعتقاد دارند. هر دو دروغ است. حقیقت در جهت مخالف قرار دارد. همه چیز فراموش خواهد شد و هیچ چیز اصلاح نخواهد شد. نسیان بر انواع اصلاح ها غلبه خواهد کرد. هیچ کس خطاها را اصلاح نخواهد کرد. تمام خطاها فراموش خواهند شد. از کتاب «شوخی»

 

«کوندرا» در سال ۱۹۷۳ دومین رمانش را با نام «زندگی جای دیگری است» به زبان فرانسوی منتشر کرد. این کتاب، داستان شخصیتی به نام «یارومیل» را دنبال می کند: شاعری ایده آلیست که درست پس از جنگ جهانی دوم، در دام یک رسوایی سیاسی می افتد. «کوندرا» در این داستان به ما می گوید:

ماجراهای بزرگ ملت ها نمی تواند باعث فراموش شدن ماجراهای کوچک دل ها بشود.

خالق «زندگی جای دیگری است» با نوشتن این کتاب، موفق شد یکی از جوایز ادبی فرانسه یعنی «جایزه ی مدیسی» را از آن خود کند.

000025 8

«میلان کوندرا» به همراه دیگر نویسندگان کمونیست، در «بهارِ پراگ» سال ۱۹۶۸ شرکت کرد. «بهارِ پراگ» (Prague Spring) به دوره ی طلایی کوتاه مدتی گفته می شود که طی آن اصلاحات سیاسی و اجتماعی زیادی در چکسلواکی صورت گرفت. نیروهای نظامیِ پیمان ورشو این جنبش را سرکوب کردند و رژه ی تانک ‌های روسی در خیابان ‌های پراگ در ۲۱ آگوست ۱۹۶۸ «بهار پراگ» را خزان کرد.

تأثیرات این جنبش که هدف آن آزادی های سیاسی بود، بر مهم ترین و مشهورترین آثار «کوندرا» به خصوص «بار هستی» که در اصل، «سبُکی تحمل ناپذیر هستی» (The Unbearable Lightness of Being) نام دارد، مشهود است.

می توان به پدر و مادر، به همسر، به عشق و به وطن خیانت کرد. اما زمانی که دیگر نه پدر و مادر، نه شوهر، نه عشقی و نه وطنی باقی بماند، به چه چیز می توان خیانت کرد؟ از کتاب «بار هستی»

 

همانطور که گفتیم، کوندرا در عرصه ی سیاست فعال بود. اما با وجود علاقه اش به امور سیاسی، اعلام کرد که رمان نباید تحت تأثیر سیاست قرار بگیرد و باید مستقل باقی بماند. با این وجود، تجربیات «کوندرا» در چکسلواکی و روابط کمونیستی او، الهام بخش رمان هایش بود. اما رمان های «کوندرا» همان قدر که با سیاست عجین هستند، ماهیتی فلسفی و شاعرانه دارند. نباید از این حقیقت غافل شویم که کوندرا شاعر بود؛ شاعر نه به معنی کسی که شعر می نویسد، بلکه به معنی کسی که برای نوشتن شعر، برگزیده شده است.

تا ۳۰ سالگی چیزهای زیادی نوشتم. بیش از همه در مورد موسیقی نوشتم. شعر گفتم و حتی یک نمایشنامه هم نوشتم. در مسیرهای مختلفی حرکت می ‌کردم چون به دنبال سبک و صدای خودم بودم و می ‌خواستم خودم را پیدا کنم. با نوشتن اولین داستان مجموعه ی «عشق‌های خنده دار» در سال ۱۹۵۹ مطمئن شدم که خودم را پیدا کرده‌ ام. من نویسنده و رمان نویس شدم و جز این هیچ نیستم. از آن زمان به بعد دیدگاه زیباشناختی ام نیز تغییری نکرده‌ است.

Milan Kundera2

اما برای آن‌که مفهوم رمان در جهان ذهنی کوندرا را درک کنیم به سراغ سخنان خودش می‌رویم. کوندرا می‌گوید: «آنچه رمان را تهدید می‌کند ته کشیدن مضمون نیست، بلکه دولت ایدئولوژیک دنیای معاصر است. روح رمان که پیوندی ژرف با کشف نسبیت جهان دارد، معارضی جدی‌تر از ذهنیت توتالیتری که خود را وقف به کرسی نشاندن حقیقتی یگانه کرده، ندارد.» – از مقالهٔ «”ک” دیگر»، کتاب از چشم فوئنتس، ترجمه‌ی عبدالله کوثری

کوندرا نیمی از عمرش را در پراگِ تحت سیطره کمونیسم سپری کرد. سرزمینی زیبا که تحت یک حاکمیت توتالیتر از زیبایی و عشق خالصانه تهی شده بود. بار هستی در چنین زمانه‌ای حتی طاقت‌فرساتر می‌شود.

«کوندرا» در کتاب «بار هستی» از سبک بی همتا و متمایز خود بهره می گیرد تا میان انسان ها و داستان ها، ارتباط برقرار کند و برای برقراری این ارتباط از هر چیزی کمک می گیرد، حتی فلسفه. در تک تک صفحات این رمان که در سال ۱۹۸۴ منتشر شد و برخی آن را مشهورترین اثر این نویسنده می دانند، می توان رد پای فلسفه را دنبال کرد.

«میلان کوندرا» در این شاهکار ادبی، مفهوم «بازگشت ابدی» در تفکرات «نیچه» را به بوته ی آزمایش می گذارد. اگر می خواهید درباره ی بازگشت ابدی بیشتر بدانید، «اروین دی. یالوم» در کتاب «هنگامی که نیچه گریست» درباره ی این بازگشت نوشته است:

بازگشت ابدی به این معناست که هرگاه عملی را برمی‌ گزینی، باید بتوانی ان را برای همه ‌ی ابدیت برگزینی. این مسأله در مورد هر عملی که انجام نشود، هر فکری که به سخن در نیاید و هر گزینه ‌ای که از آن اجتناب شود هم صدق می‌ کند. همه‌ ی زندگی نازیسته، درون تو جمع خواهد شد و تا ابد زیسته نخواهد شد. و ندای وجدانت که به‌ آن بی اعتنا بوده ‌ای، تا ابد بر سرت بانگ خواهد زد.

کوندرا پس از «بار هستی»، رمان «جاودانگی» را نوشت و در این کتاب نیز، بیش از سیاست بر فلسفه تمرکز کرد.

انسان ذاتاً مهاجم است، محکوم به جنگ افروزی است و این که پیشرفت فنی، جنگ را بیش از پیش خوفناک می سازد. از نظر خالق، چیزهای دیگر بی اهمیت است و فقط بازی تبدیلات و ترکیبات است در داخل یک برنامه ی کلی، که در آن امور دنیا پیامبرگونه پیش بینی نشده است، بلکه صرفاً حدود امکان ها را تعیین می نماید که در داخل این محدوده تمام نیروی تصمیم به اتفاق وا گذاشته شده است. درباره ی طرحی که ما به آن انسان می گوییم، همین قضیه حکم فرما است. از کتاب «جاودانگی»

برای شناخت بیشتر کتاب جاودانگی، یادداشت لیدا فلاح احمدی را درباره آن می‌خوانیم:

 

ـــ نام رمانت چیست؟

ـــ سبکی تحمل‌ناپذیر هستی.

ـــ فکر می‌کنم قبلا کسی آن را نوشته است.

ـــ خودم نوشتم! اما آن موقع درباره‌ی عنوان کتاب اشتباه کردم. گمان می‌کنم آن عنوان، متعلق به رمانی است که الان دارم می‌نویسم.

«اگر شخصی هنوز آنقدر دیوانه باشد که این روزها بخواهد داستان بنویسد و بخواهد آن‌ها را در امان نگه دارد باید رمانش را طوری بنویسد که نتوان آن را بازگو کرد.»

نه اشتباه نکنید! این بخشی از اعترافات نویسنده‌ی مورد نظر ما نیست، بلکه این سخنرانی خود اوست در فصلی از «جاودانگی» با یکی از شخصیت‌های رمانش (که نگران ملال‌آور شدن رمان نویسنده‌اش است!) سر میزی نشسته و مرغابی می‌خورد و از رمانش حرف می‌زند:

«وقتی تو این مرغابی را می‌خوری آیا دچار ملال می‌شوی؟ برعکس می‌خواهی که این مرغابی هر چه آرام‌تر وارد بدنت بشود و مزه‌اش هرگز به پایان نرسد. رمان نباید شبیه مسابقه‌ی دوچرخه‌سواری بشود. من منتظر فصل ششم کتاب هستم. یک شخصیت جدید وارد رمان می‌شود و در همان بخش بدون آنکه اثری از خود برجای بگذارد ناپدید می‌شود. من این شخصیت را به همین دلیل دوست دارم.» برای خواندن ادامه‌ی این جملات به قسمت اول این متن مراجعه کنید.

کوندرا با حضور خود در رمان مانند آیینه‌ای عمل می‌کند که در آن موقعیت قهرمانان و شخصیت‌های داستان را انعکاس می‌دهد. قهرمانانی که هر یک از مفهومی فراتر از خودشان متولد می‌شوند و کوندرا همچون خدایی شاعر، لحظه‌ی آفرینش آن‌ها را می‌سراید و در هر فصلی از این آفرینش، حرکت آهسته‌ی دست و بازویی را می‌بینیم که با عشوه‌گری عجیبی ما را با زندگی فرامی‌خواند. تکراری اغواگرانه و جاودانه! تجربه و شوخ‌طبعی دو شاهرگ اصلی این رمان‌اند و بازی و نقاشی و موسیقی و عشق و رابطه‌ی جنسی و تاریخ درون این رگ‌ها به گردش درآمده‌اند. نویسنده و راوی جاودانگی، تمامی این مضامین و مفاهیم را در هفت فصل ترسیم کرده است. شخصیت‌ها و اتفاقاتی که به ظاهر جدای از هم هستند اما در واقع ارتباط تنگاتنگی باهم دارند. هفت فصل موازی و غیرخطی، با جزییاتی چنان تنظیم‌شده که در نهایت به «معنای جهان» ختم می‌شوند.

 

«میلان کوندرا» در کتاب «هنر رمان» می نویسد:

رمان های من روانشناسانه نیستند. اگر بخواهم دقیق تر بگویم، آن ها خارج از چارچوب زیبایی شناسی رمان های روانشناسانه قرار می گیرند. همه ی رمان ها، در هر دوره ای، به معمایی درباره ی «خود» (Self) مربوط می شوند. اگر خودم را خارج از محدوده ی رمان روانشناسانه قرار می دهم، به این معنی نیست که می خواهم شخصیت هایم را از داشتن زندگی درونی محروم کنم. بلکه به این معنی است که معماهای دیگری وجود دارند. سؤالات دیگری هستند که در رمان هایم در درجه ی اول اهمیت قرار می گیرند. برای درک مفهوم «خود» در رمان های من، باید آن مسأله ی اگزیستانسیال درک شود. باید کُد اگزیستانسیال رمزگشایی شود.

 

در مصاحبه ای با «کوندرا» از او سؤال شد که معمولاً کدام یک در اولویت است: شخصیت ها یا تِم ها و موضوعات مربوط به آن ها؟ او در پاسخ از «ترزا» و «توماس» که شخصیت های رمان «بار هستی» هستند مثال آورد و گفت:

موضوعات مربوط به شخصیت ها برایم در اولویت است. برای من شخصیت به این منظور وجود دارد که از طریق او موضوع خاصی اکتشاف شود. به طور مثال، «ترزا» احساس خوبی نسبت به بدنش ندارد و به بهانه ای برای طرح این سؤالات تبدیل می شود: «بدن چیست؟ چرا هر یک از ما بدن های متفاوتی داریم؟»  به نوعی، داشتن بدن، اولین خشونت تحمیلی علیه ماست. برای کسانی مانند «ترزا»، این خشونت در مرکز زندگی شان حضور دارد. جالب است که معمولاً یک فرد، با جزئیات ظاهری اش توصیف می شود: او چه شکلی است؟ چه می پوشد؟ وقتی در حال خلق شخصیت هستید، چنین سؤالاتی تصنعی به نظر می رسند. مثلاً «توماس» را در نظر بگیرید. هیچ توصیفی از او در داستان وجود ندارد. شما می توانید توماس را تصور کنید، اما این هدف من نیست که او را برایتان توصیف کنم. چون شخصیت «توماس» اهمیت بیشتری از فیزیکِ او دارد. «توماس» پر از جزئیات و ویژگی هایی است که می توان آن ها را تِم اگزیستانسیال او نامید.

او رمان نویسی را با «شوخی» آغاز نمود و آخرین رمانش تا به امروز را «جشن بی معنایی» نام گذاری کرد. آیا همین دو نام کافی نیست تا بیشتر و بیشتر به ماهیت زندگی بیاندیشیم؟ (منبع)

دوست من نگاه کنید، این جا در این پارک، پیش روی ما، بی معنایی با تمام قطعیتش، با تمام معصومیتش، با تمام زیبایی اش حضور دارد… بچه هایی که می خندند… بی آن که بدانند چرا می خندند، این زیبا نیست؟ دوست من، نفس بکشید… این بی معنایی را که احاطه مان می کند فرو دهید، این بی معنایی کلید فرزانگی است، کلید خوش خلقی است. از کتاب «جشن بی معنایی»

کوندرا در ۲۰ تیر ۱۴۰۲ بار هستی را بر زمین گذاشت و به ناشناخته کوچ کرد.

 

 

امید، توانایی تلاش برای موفقیت است؛ متنی از واتسلاو هاول بعد از ریاست‌جمهوری
بهترین نرم‌افراز آنلاین مدیریت پروژه و تیم برای دورکاری و مدیریت کارمندان

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

GIF