0
لطفاوارد شویدیاثبت نام کنیدبرای انجام این کار.

تاریخ شاهد حوادث تراژیک و عجیب بسیاری بوده است که به نوعی کارنامه و حاصل حیات و زندگی انسان بر روی این سیاره است. گذشتگان ما بر اساس این تجربیات، نتایجی را ابزار کرده‌اند که امروزه به شکل جملات قصار از آن استفاده می‌شود مثل این: «ظلم هرگز پایدار نمی‌ماند». حال سوال این است: با تعمق در روایت‌ها و حوادث تاریخ آیا این جملات قابل اتکا و باور هستند یا نه؟ سوال دیگر این است که آیا یک حکومت ناکارآمد به مدد زور و قوای قهریه، می‌تواند جامعه را تا مدتی طولانی به زنجیر بکشد به طوری که جریان‌های مخالف نتوانند حکومت را ساقط کنند؟

خمرهای سرخ پس از قدرت یافتن در کامبوج، بخش عظیمی از جمعیت کامبوج را طی ۴ سال قتل‌عام کردند و تفکر و ایدئولوژی آنها – که شامل کمونیسم مائوئیستی و در تقابل با مدرنیته غربی بود – به شکل گسترده‌ای در کشور برپا شد و کل کشور را به یک اردوگاه کار اجباری و مزرعه اشتراکی تبدیل کرده و همه‌ی مردم از تمام اقشار را وادار به کار و زندگی در آنها کردند. آیا وقوع این رویداد در ربع پایانی قرن بیستم موجب بروز این سرخوردگی ذهنی نمی‌شود که وقتی اقلیتی ناکارآمد و بدون برخورداری از آینده‌نگری و عقلانیت در حکمرانی، تنها با اتکا به زور و قدرت اسلحه و خشونت و بی‌رحمی قادر هستند ساختار یک جامعه‌ی مدرن را طوری منهدم کنند که شاکله‌ی مقاومت مدنی با تمامی ابعادش در هم بشکند و بی‌اثر گردد، پس هر جامعه‌ای با هر میزان از رشدیافته‌گی در معرض چنین خطری است که ناگاه تمامی دستاوردهای ملی و مدنی‌اش با وقوع طوفانی کوبنده از جانب اقلیتی زورمند خاکستر شود و بر باد رود؟ حکومت خمرهای سرخ پس از ۴ سال با مداخله و یورش قوای خارجی (ویتنام) از میان برداشته شد.

مثال دیگری هم وجود دارد. پس از پیروزی انقلاب اکتبر در روسیه و به قدرت رسیدن بلشویک‌ها که تحت تاثیر ایدئولوژی مارکسیستم بودند و بعدها ایدئولوژی تازه‌ای با نام مارکسیسم لنینیسم ابداع کردند، ساختار سیاسی و اجتماعی روسیه که حالا به اتحاد جماهیر شوروی تغییر نام داده بود به کلی دگرگون شد. با قدرت گرفتن استالین، حاکمیت وحشت و تاریکی و خفقان در کشور آغاز شد و دهه‌ها این وضعیت نه تنها در شوروی که بر نیمی از جهان در قرن بیستم سایه افکند. مردم در شوروی یا بر اثر گرسنگی می‌مردند (مرگ میلیون‌ها انسان در قحطی اوکراین)، یا در اثر فشار زندگی در اردوگاه‌های کار اجباری هر روز مرگ را تجربه می‌کردند و یا با کوچک‌ترین جمله در نقد حکومت حتی به طنز بدترین بلاها به سرشان می‌آمد. حتی افرادی که قبلا در بدنه‌ی قدرت و موافق عملکرد حکومت بودند، مورد غضب قرار گرفته و طی دادگاه‌های فرمایشی و پس از اعتراف‌های اجباری به جوخه اعدام سپرده می‌شدند. شاعران و نویسندگان هم در امان نمی‌ماندند و به خاطر کوچک‌ترین متن انتقادی یا مجبور به فرار و تبعید می‌شدند یا منزوی می‌شدند و در نهایت خودکشی می‌کردند.

حکومت شوروی دهه‌ها ادامه پیدا کرد و گرچه در برهه‌ای اصلاحات را تجربه کرد اما همچنان زیر سایه ترس و سانسور و خفقان قرار داشت. جالب آن که بسیاری از رسانه‌های غربی در آن زمان، حقایق مربوط به شوروی را انکار کرده و تصویر ملایم‌تری از آن برای جهان به نمایش می‌گذاشتند. این شکل معامله با کمونیسم گریبان بسیاری از روشنفکران و اندیشمندان غربی را هم گرفت. اسلاوی ژیژک فیلسوف مطرح چپ‌گرا، در ابتدا تا مدت‌ها از خمرهای سرخ حمایت می‌کرد و اخبار مربوط به کامبوج را امواج تبلیغی از جانب سرمایه‌داری و رسانه‌ها می‌دانست. ژیژک تلاش خمرهای سرخ برای گسست کامل از گذشته را می‌ستاید و معتقد است:

«خمرهای سرخ به نوعی به اندازه کافی رادیکال نبودند: آنها در حالی که
طرد گذشته را تا نهایت انتزاعی‌اش پیش بردند، ولی هیچ طرحی نو نیز از
اشتراک جمعی ابداع نکردند.»

مطالعه‌ی تاریخ بخصوص تاریخ قرن بیستم تجربه‌ای بسیار غریب است. شاید هیچ قرن دیگری به اندازه این قرن، رویدادهای بزرگ در حد جهانی و دگرگونی‌های عمیق اجتماعی در نقاط مختلف جهان را شاهد نبوده باشد. ظهور کمونیسم، نازیسم و فاشیسم، اسلام‌گرایی افراطی، دو جنگ جهانی و ده‌ها جنگ داخلی، جنگ سرد و جنگ قدرت‌های منطقه‌ای بخشی از حوادث این قرن را تشکیل می‌دهد. قرنی که با آرمان‌گرایی شناخته می‌شود. آرمان‌هایی که جهان را تا مرز نابودی و انقراض بشر پیش بردند. نتیجه این قرن را در ثمره‌اش برای قرن تازه می‌توان به شکلی نمادین مشاهده کرد. قرن بیست و یکم با حوادث یازده سپتامبر شروع می‌شود.

اما آیا مطالعه‌ی این روایت‌های تاریخی – چه تاریخ معاصر و چه گذشته‌های دورتر – ذهن ما را در برابر آینده‌ی پیش رو آماده‌تر می‌سازد یا برعکس انگیزه‌های ما را از بین می‌برد؟ آیا تغییر عمده‌ای در سرنوشت و شکل زیست جوامع بشری در دوران مدرن و پیدایش دولت به معنای امروزی و مفهوم شهروند، نسبت به دولت‌شهرهای کهن و حکومت‌های سنتی به وجود آمده است؟ آیا با مطالعه‌ی دقیق تاریخ باز هم می‌توان این جمله را تکرار کرد که «حکومت ظالم پایدار نیست«؟

بدون شک پاسخی قطعی و بی‌چون و چرا به این پرسش وجود ندارد اما برای هر سوال، پاسخ‌های بی‌شماری در تاریخ نهفته است. شاید نخستین چیزی که مطالعه‌ی تاریخ در ذهن پدیدار می‌سازد این است که هیچ چیز پایدار نیست. حکومت‌ها چه ظالم و چه عادل، همیشه برقرار نمی‌مانند و حتی از زمان اسطوره‌ها به وضوح می‌بینیم که یک حکومت عادل ممکن است با یورش یک نیروی خارجی مثل ضحاک از میان برود و حکومت ظالمانه ضحاک تا هزار سال پایدار باشد اما فردی عامی و عادی از میان مردم مثل کاوه آهنگر، اساس و بنیان‌های قدرتش را در هم بشکند. اما ورای این جملات زیبا و امیدبخش، مطالعه‌ی تاریخ یک ثمر و اثر ارزشمند دارد اگر بخواهیم تنها یکی از اثرات بسیار آن را برشماریم.

تامل و تعمق در تاریخ، می‌تواند موجب ژرف‌اندیشی و روشن‌بینی ذهن شود و مانعی در برابر ساده‌لوحی باشد. البته پیشفرض مطالعه‌ی تاریخ باید رویکردی تحلیلی باشد. در گذشته‌های دور که هنوز ساختارهای چرخش اطلاعات به شکل مدرن امروزی نبود، بسیاری از روایات تاریخی درباره گروه‌ها، جنبش‌ها یا حاکمان، از جانب دشمنان یا مخالفان‌شان روایت می‌شد. مثلا کتابی درباره تاریخ حکومت پیشین نوشته می‌شد که نویسنده‌ی آن از جانب حکومت فعلی ماموریت به این کار یافته بود و در واقع به عنوان کارمند دولت و نه مورخ دست به این کار می‌زد. بنابراین تاریخی که او روایت می‌کرد کاملا به نفع دولت فعلی و برعلیه حاکمیت پیشین و البته مشحون از جعلیات و روایت‌سازی و حذف و سانسور بود. البته همواره این‌گونه نبود و برخی از مورخان که امروزه شهرت بیشتری یافته‌اند به عنوان تاریخ‌نگاران منصف و راویان معتبر شناخته می‌شوند. به عنوان مثال مورخان یونانی در دوران باستان مانند هرودوت، پلوتارک، گزنفون و .. در دنیای امروز شناخته شده‌ترند. افرادی که به تاریخ‌نگاری به عنوان یک شغل حرفه‌ای و با جدیتی فلسفی می‌نگریستند.

تاریخی که امروزه از دوران باستان به دست ما رسیده ثمره‌ی فعالیت چنین افرادی است. اما در عصر معاصر نیز، مورخان غربی به این نتیجه رسیده‌اند که برای دست‌یابی به روایت‌های قابل اتکا از تاریخ هر دوره، مجبورند تنها به یک روایت و یک منبع اکتفا نکرده و سعی کنند منابع بیشتری درباره یک دوره یا رویداد تاریخی بیابند. آنها سپس دریافتند که هر کدام از راویان با زاویه دید متفاوتی یک رویداد را روایت کرده‌اند به طوری که برخی از روایات کاملا مغایر با دیگری است. مورخ ما مجبور شد به پیشینه هر کدام از راویان مراجعه کند و آنها را بشناسد تا بفهمد چه نیت‌هایی در روایت هر کدام از راویان وجود دارد و کدام قابل اعتمادتر است. بدین ترتیب روشی تازه در تاریخ‌نگاری پدید آمد که صرفا کپی‌برداری از روایت‌های گذشتگان نبود بلکه شامل مقایسه، بررسی و تحلیل روایت‌ها برای رسیدن به روایتی اصیل بود. پس از آن بود که تاریخ به عنوان علم شناخته شد و تاریخ تحلیلی، روشی در پژوهش تاریخ به شمار آمد. در این روش علاوه بر بررسی روایت‌ها از یک رویداد و راویان آنها، از علوم دیگر نیز برای پژوهش تاریخی بهره می‌بردند تا به روایت‌هایی قابل اتکا از رویدادهای تاریخی دست یابند.

با یادآوری این تلاش‌ها می‌خواهم نشان دهم که شیوه مطالعه تاریخ هم تا چد حد حایز اهمیت است. همین حالا هم با توجه به وجود این همه منابع درباره تاریخ معاصر، شاهد جعل و تحریف تاریخ توسط بسیاری افراد و گروه‌ها هستیم. حتی همین امروز هم بسیاری از حکومت‌ها می‌کوشند با بسیج تمام نیروهای خود، روایت تاریخ را به شکل دلخواه خویش تغییر دهند. بنابراین بسیار اهمیت دارد که بفهمیم تاریخی که می‌خوانیم و مورخش تا چه اندازه اعتبار دارد. می‌توانیم تاریخ یک رویداد را از زبان مورخان و راویان مختلف بخوانیم و از هوش و ذکاوت خودمان در جهت شناخت واقعیت بهره ببریم.

حال بازگردیم به سوال پیشین. مطالعه‌ی تاریخ بی‌شک ذهن ما را در برابر اکنون می‌گشاید و بارور می‌کند. مطالعه‌ی تاریخ اگر به امری جمعی و گسترده در یک جامعه بدل شود اثراتی به مراتب ژرف‌تر خواهد داشت. افراد تاریخ‌خوان به سادگی فریب شیادان، سیاستمداران پوپولیست و افراد فرصت‌طلب را نمی‌خورند. در بزنگاه‌ها، این افراد تاریخ‌دان هستند که می‌توانند به جامعه هشدار دهند تا مسیر بهتری را انتخاب کنند. اگر تاریخ‌دانی به یک جنبش اجتماعی تبدیل شود آن‌گاه تنها یک انقلاب کافی است تا مسیر جامعه به سعادت را هموار کند. انتخاب‌های درست، عدم شتابزدگی و توقعات یک شبه، دقت نظر و صبوری از ویژگی‌های تاریخ‌دان‌هاست. مراد در اینجا مردم تاریخ‌دان است نه نخبگان. چرا که نخبگان ممکن است بنا به منافع سیاسی و مالی، تاریخ را جعل و تحریف کنند و وارونه بنمایند. برای همین است که تاریخ‌دانی باید به جنبشی اجتماعی بدل شود تا در میان اقشار جامعه، هر فرد به اندازه‌ی وسع و توان خویش، ژرف‌اندیشیِ حاصل از آگاهی تاریخی در بزنگاه تغییرات حاضر باشد.

طرحواره شرم و نقص و راه‌های غلبه بر آن
چه باورهای درباره دویدن غلط است؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

GIF