عکس پایین دو زن را نشان میدهد که بر روی صندلی پارکی در اتریش خودکشی کردهاند. آنها خبر نزدیک شدن سربازان ارتش سرخ را شنیده بودند. جنگ تمام شده بود! بله درست خواندید. جنگ تمام شده بود و این سربازان لشکر کشور فاتح بودند که نزدیک میشدند. این دو زن شاید آیندهی نزدیک را به چشم دیده بودند. این جهنمی بود که در برلین هم به پا شد. آلمان شکست خورده بود و خبر خودکشی آدولف هیتلر همه جا پیچیده بود. سربازان شوروی به شهری نزدیک میشدند که آن را مسبب چهار سال رنج و خون و درد میدانستند. شهری که از سربازان خالی شده بود اما ساکنان آن هنوز حضور داشتند: به عنوان غنیمت جنگی. دستکم زنانشان.
ایلیا ارنبورگ نویسنده، روزنامهنگار و تبلیغاتچی شورویایی نوشته بود: «از زور استفاده کنید و غرور نژادی این زنان آلمانی را مچاله کنید، اینها غنیمتهای جنگی و حق شما هستند». ارتش متجاوزان به هیچ زنی رحم نمیکرد. یک سرگرد ارتش سرخ به یک خبرنگار بریتانیایی گفته بود: «سربازان ما آنقدر گرسنه جنسی بودند که به پیرزنهای ۶۰، ۷۰ و ۸۰ ساله هم تجاوز میکردند.»
الکساندر سولژنیتسین کبیر، نویسنده بزرگ شورویایی و برنده نوبل ادبیات که هشت سال را به دلیل افشای جنایات استالین در اردوگاههای کار اجباری شوروی (گولاگ) زندانی بود و در زمان جنگ دوم جهانی یکی از سربازان ارتش سرخ بود در این باره مینویسد: «همه ما خوب میدانستیم که اگر زن یا دختری آلمانی است، یعنی میتوان ابتدا به او تجاوز کرد و سپس با یک گلوله کارش را ساخت.»
والتر ژاپوتسنی Walter Zapotoczny نویسنده در کتاب خود به نام «فراتر از وظیفه beyond duty» مینویسد: «حتی زنان شورویایی (سربازان) هم با تجاوز به زنان آلمانی مخالفت نکردند. این حتی برای آنها یکجور سرگرمی بود». بر اساس برخی آمار، چیزی نزدیک به ۲۰۰ هزار زن و دختر آلمانی در جریان این تجاوز بزرگ به قتل رسیده، خودکشی کرده یا به دلیل شیوع بیماریهای جنسی، جان خود را از دست دادند. شاهدان عینی میگویند، برخی از زنان قربانی تا بیش از ۷۰ بار هم مورد تجاوز سربازان شوروی قرار گرفتهاند. بسیاری این تجاوز را به نوعی «انتقامگیری» سربازان شوروی از آلمانیها میدانند که با شروع کردن جنگ به سرزمین شوروی تجاوز کرده بودند.
میگویند بعد از آنکه شکایات رهبران ارتش متفقین در مورد رفتار سربازان شوروی با زنان آلمانی بالا گرفت، استالین گفت: «اگر سربازی که هزاران کیلومتر را از میان خون و آتش تا قلب برلین پیش رفته است، با یک زن آلمانی خوشحال میشود، خب او را درک کنید.»
تراژدی برای پیروزشدهگان؛ فاتحانی که قهرمان نبودند
پایان جنگ دوم جهانی در آلمان شروع بزرگترین و زنندهترین تجاوز گروهی به زنان در تاریخ بشریت بود؛ جایی که در کمترین آمار، بیش از ۲ میلیون زن آلمانی توسط سربازان کمونیست فاتح ارتش سرخ شوروی مورد تجاوز قرار گرفتند.
در سال ۱۹۵۳ کتابی به نام «زنی در برلین a woman in berlin» چاپ شد که خاطرات یکی از شاهدان ناشناس تجاوز بزرگ mass rape در طول ماههای آوریل تا ژوئن ۱۹۴۵ در آلمان بود. نویسنده این کتاب تا سال ۲۰۰۳ ناشناس بود و بعدها مشخص شد که این شخص مارتا هیلرز marta hillers روزنامهنگار آلمانی است که در سال ۲۰۰۱ از دنیا رفته است. آنتونی بیوور در مقدمهاش بر این کتاب مینویسد: «به دلایل واضحی تعداد دقیق زنان آلمانیای که بعد از شکست آلمان در جنگ دوم جهانی مورد تجاوز گروهی توسط سربازان ارتش سرخ شوروی قرار گرفتند هیچگاه مشخص نشد؛ اما در یک باور کلی، تعداد ۲ میلیون نفر از زنان -eight to eighty هشت تا هشتاد ساله- آلمانی مورد تجاوز قرار گرفتند. و این شامل زنان لهستانی و شورویایی نیست که ویرماخت Wehrmacht (ارتش نازی) آنها را به اردوگاههای کار آلمانی آورده بود.»
کتاب «زنی در برلین» برای اولینبار سال ۱۹۵۳ منتشر شد و سپس، دههها کنار گذاشته شد تا دیده نشود. اما پس از نیمقرن از زمان نگارش و انتشار اولیه، شهرت جهانی پیدا کرد. سال ۲۰۰۸ میلادی هم فیلمی سینمایی با اقتباس از آن، با همیننام ساخته شد. اینکتاب دربرگیرنده روایت هشتهفته تاخت و تاز سربازان ارتش سرخ شوروی در برلین اشغالشده و تجاوزات گسترده به زنان آلمانی است؛ یکی از اسنادی که بیانگر حقیقت تلخ و همیشگی بروز رفتارهای حیوانی در میان اقوام غالب در جنگهای تاریخی است؛
آنتونی بیوور ادامه میدهد: «اما آمار زنانی که در برلین مورد تجاوز قرار گرفتند، احتمالا از همه قابل اطمینانتر است. بر اساس آمار دو بیمارستان اصلی در برلین، فقط در طول فتح برلین و پس از آن نزدیک به ۹۵ تا ۱۳۰ هزار زن و دختر در برلین مورد تجاوز گروهی سربازان کمونیست قرار گرفتند. این آمار به سختی میتواند غیر واقعی باشد، وقتی در نظر بگیریم در مواردی هزار زن و دختر فقط در یک مجتمع آپارتمانی سایز متوسط، جایی که نویسنده (مارتا هیلرز) زندگی میکرد، مورد تجاوز قرار گرفتهاند.»
الکساندر سولژنیتسین کبیر، نویسنده بزرگ شورویایی و برنده نوبل ادبیات که هشت سال را به دلیل افشای جنایات استالین در اردوگاههای کار اجباری شوروی (گولاگ) زندانی بود و در زمان جنگ دوم جهانی یکی از سربازان ارتش سرخ بود در این باره مینویسد: «همه ما خوب میدانستیم که اگر زن یا دختری آلمانی است، یعنی میتوان ابتدا به او تجاوز کرد و سپس با یک گلوله کارش را ساخت.»
یکی از سربازان اهل شوروی که در فتح برلین حضور داشت به سوتلانا الکساندرونا الکسیویچ نویسنده برنده نوبل ادبیات میگوید: «دخترهای آلمانی رو گیر میآوردیم و ده نفره به یکی تجاوز میکردیم، تعداد زنها خیلی کم بود، خیلیها از ترس ارتش شوروی فرار کرده بودند. جوونترها رو هم انتخاب میکردیم، منظورم دوازده سیزده سالههاست. اگه گریه میکرد کتکش میزدیم، یه چیزی تو دهنش میچپوندیم تا ساکت شه. برای اون دردآور بود و برای ما خندهدار. عجیب بود، من پسری از یه خونواده تحصیلکرده بودم مثلا. فقط نمیخواستیم دخترهای خودمون (پرستارها و سربازان زن) ببینن داریم این کار رو میکنیم، جلوی اونها یک کمی معذب بودیم.»
والتر ژاپوتسنی Walter Zapotoczny نویسنده در کتاب خود به نام «فراتر از وظیفه beyond duty» مینویسد: «حتی زنان شورویایی (سربازان) هم با تجاوز به زنان آلمانی مخالفت نکردند. این حتی برای آنها یکجور سرگرمی بود». بر اساس گفتههای شاهدان دیگر، در این میان زنان و دخترانی هم بودند که با شنیدن خبر پیشروی ارتش سرخ، سرنوشت خود به عنوان یک زن در میان لشکر شکستخورده را حدس زده و به زندگی خود پایان میدادند.
گزارشهای بیمارستانی همچنین نشان میدهد که در طول چندماه تجاوز بزرگ هزاران زن و دختر، روزانه برای سقط جنین حاصل از این تجاوزها به مراکز بیمارستانی مراجعه میکردند. ناتالیا گسه Natalya Gesse خبرنگار جنگی شورویایی که شاهد این اتفاقات بود مینویسد: «سربازان شوروی به سن و سال قربانیان خود اهمیتی نمیدادند. سربازان شوروی به هر دختر هشت تا زن هشتاد سالهای تجاوز میکردند. این یک ارتش از متجاوزان جنسی بود.»
بر اساس برخی آمار، چیزی نزدیک به ۲۰۰ هزار زن و دختر آلمانی در جریان این تجاوز بزرگ به قتل رسیده، خودکشی کرده یا به دلیل شیوع بیماریهای جنسی، جان خود را از دست دادند. شاهدان عینی میگویند، برخی از زنان قربانی تا بیش از ۷۰ بار هم مورد تجاوز سربازان شوروی قرار گرفتهاند. بسیاری این تجاوز را به نوعی «انتقامگیری» سربازان شوروی از آلمانیها میدانند که با شروع کردن جنگ به سرزمین شوروی تجاوز کرده بودند. بسیاری از این سربازان برای چندین سال (تا چهارسال) را در جبهههای جنگ بوده و بر اساس خاطرات بازماندگان «زنی را به چشم ندیده بودند» و این غریزه حیوانی آنان را به شدت بالا میبرده است.
یک سرگرد ارتش سرخ به یک خبرنگار بریتانیایی گفته بود: «سربازان ما آنقدر گرسنه جنسی بودند که به پیرزنهای ۶۰، ۷۰ و ۸۰ ساله هم تجاوز میکردند. که اگر مایه خوشحالی آنان (پیرزنان آلمانی) نبود، حداقل مایه تعجبشان بود.»
اما مسئله فقط سربازان سرخودی که غریزه حیوانی داشتند نبود. ایلیا ارنبورگ Ilya Ehrenburg نویسنده، روزنامهنگار و تبلیغاتچی شورویایی نوشته بود: «از زور استفاده کنید و غرور نژادی این زنان آلمانی را مچاله کنید، اینها غنیمتهای جنگی و حق شما هستند». مساله اینجا بود که حتی زنان شورویایی که توسط آلمانها اسیر شده و در کمپهای کار اجباری اسیر بوده و با پایان جنگ آزاد شدند هم از این تجاوزها در امان نبودند.
ارتش متجاوزان به هیچ زنی رحم نمیکرد. میگویند بعد از آنکه شکایات رهبران ارتش متفقین در مورد رفتار سربازان شوروی با زنان آلمانی بالا گرفت، استالین گفت: «اگر سربازی که هزاران کیلومتر را از میان خون و آتش تا قلب برلین پیش رفته است، با یک زن آلمانی خوشحال میشود، خب او را درک کنید.»
در مورد دیگر فاتحان آلمان از فرانسه و انگلیس تا آمریکا نیز اوضاع علیهالسلام نبود، لیکن آمار نسبت به تجاوز بزرگ کمونیستها به زنان به شدت کمتر بود. میگویند همسران سربازان و افسران آمریکایی که به آلمان میآمدند، برای آنکه یکهو به آنان دستدرازی نشود به پوشیدن یونیفرم نظامی روی آورده بودند. در بسیاری از موارد، زنان آلمانی برای به دست آوردن غذا برای خود یا کودکانشان به تنفروشی به سربازان آمریکایی روی میآوردند.
یکی از فرماندهان نظامی در این مورد گفته بود: لفظ «تجاوز» در رابطه سربازان غربی و زنان آلمانی موضوعیتی ندارد. وقتی میتوان با یک تکه نان، یک تخته شکلات یا یک صابون یک زن آلمانی را به رابطه جنسی راضی کرد. به گفته برخی شاهدان، به طور مثال رفتار سربازان فرانسوی در ایالت بادن وورتمبرگ Baden-Württemberg در تجاوز به زنان، کم از رفتار هیولاهای جنسی کمونیست ارتش شوروی نداشت. پلیس نظامی آمریکا و بریتانیا از ارتش فاتح متفقین، به طور مرتب گزارشهایی از تجاوز سربازانشان به زنان آلمانی دریافت میکردند، اما یا گزارشها نادیده گرفته میشد و یا رغبتی به پیگیری آنها وجود نداشت.
در نهایت از میان آنهمه گزارش، تنها چند سرباز و افسر به تجاوز محکوم شدند. در پایان جنگ دوم جهانی، زنان آلمانی بیشترین هزینه ممکن را برای جنایتهای آدولف هیتلر و حزب نازی پرداخت کردند. ارتش متفقین گرچه جنگ را برد و یک آینده بهتر را برای اروپا (حداقل بخش غربی آن) به ارمغان آورد، اما آنها «شوالیههای قهرمان جنگ» نبودند.
زنی در برلین؛ کتابی هولناک بر مبنای یک تراژدی واقعی
در اینجا برای روایتی دقیق و موشکافانهتر از آنچه بر زنان برلین گذشت نگاهی به کتاب زنی در برلین میاندازیم که بر اساس مشاهدات عینی یک زن در برلین نوشته شده است.
ترجمه فارسی «زنی در برلین» آذرماه سال ۱۴۰۰ با بازگردانی سیامند زندی توسط نشر نو منتشر شد و براساس اینترجمه قصد داریم، موارد مهم و قابل توجه اینکتاب بررسی کنیم.
هانس ماگنوس انتسنزبرگر منتقد آلمانی، در معرفی خود برای اینکتاب احتمال داده آشنایی نویسنده با خانم کورت و.مارک روزنامهنگار و منتقد باعث فراهمشدن امکان انتشار اینکتاب شده باشد. مارک با توافق با نویسنده، نام افراد داخل کتاب را تغییر داده و برخی جزئیات را نیز که میتوانست هویتش را برملا کند، حذف کرده است. اینکتاب برای نخستینبار به زبان انگلیسی و سپس به هفت زبان دیگر منتشر شد. پنجسال پس از انتشار نسخه انگلیسیاش بود که نسخه آلمانی آن توسط بنگاه انتشاراتی کوچک کوسودو در ژنو چاپ شد.
«زنی در برلین» در ابتدای چاپ با خصومت و تحریم روبرو شد. چون گفته میشد بیبندوباری بیشرمانه را ترویج میدهد و قرار نبود اجتماع زنان آلمانی از واقعیت تجاوزهای گسترده به خودش در روزهای پس از جنگ جهانی دوم حرفی بزند. همچنین قرار هم نبود مردان آلمانی در جایگاه تماشاگران ناتوان که روسها زنانشان را چون غنیمت جنگی تصاحب کردند، قرار داشته باشند. اما واقعیت تلخی که رخ داده بود، از اینقرار بود که بیش از ۱۰۰ هزار زن برلینی، قربانی تجاوزات گسترده سربازان آزادیبخش ارتش سرخ شدند!
مارتا هیلرز نام زنی است که بهعنوان نویسنده اینکتاب معرفی شده است. اما در کل، نویسنده اینخاطرات را بهعنوان زنی ناشناس میشناسند. کورت و.مارک در سال ۲۰۰۱ اطلاع داد نویسنده اثر فوت کرده و کتابش پس از چهلسال ماندن در محاق، میتواند دوباره چاپ شود. به اینترتیب با توجه به مرگ نویسنده، میشد مسائل حساسی را که برای حفظ حریم شخصی افراد از آن حذف شده بود، در آن منتشر کرد. کورت و. مارک در مقدمهاش بر اینکتاب که اوت ۱۹۵۴ نوشته شد، نویسنده، را زنی آلمانی و تقریباً سیساله معرفی میکند. «او در محیطی بورژوا رشد کرد و بزرگ شد، در دورانی که نیم قرن پیش، یک دختر جوان فقط برای ازدواج کردن آماده میشد و دیگر هیچ. تحصیلات عالیه کسب کرد و به زودی توانایی و استعدادی از خود بروز داد که او را صاحب استقلالی زودهنگام کرد. بخش بزرگی از اروپا را در حین عکاسی و نقاشی و طراحی یا تحصیل زیرپا گذاشت، از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب. تجربهها و ماجراهای زندگیاش او را از هرگونه رابطه و برخورد با نهادهای رایش سوم مصون نگه داشت. با اینکه انتخابهای زیادی داشت، اما پذیرش شغلی که در سال پایانی جنگ به او پیشنهاد شد سرنوشت او را با سرنوشت برلین گره زد _ تا موقعی که دیگر برای فرار از مهلکه بسیار دیر شده بود. زمانی که آخرالزمان سرخ بر سر شهر، که با وجود جابهجایی و خروج گسترده ساکنان هنوز چهار میلیون سکنه داشت، آوار شد نویسنده شروع به نوشتن یادداشتهایش کرد. او از جمعه ۲۰ آوریل تا جمعه ۲۲ ژوئن ۱۹۴۵، در دفترهای کهنه مشق دانشآموزان و روی تکبرگهای پراکنده، همه آنچه خود تجربه کرده و همینطور سرگذشت دیگر ساکنان خانهای را که در آن پناه گرفته بود بازگفته و نسخهبرداری کرده است.» (صفحه ۳۷۸ به ۳۷۹)
راوی اینخاطرات، بهواسطه بمباران خانهاش، بهناچار در اتاق زیر شیروانی یکساختمان دیگر اقامت کرده که متعلق به همکار قدیمیاش بوده است. او در فرازی از صفحه ۲۷ کتاب، خود را اینگونه معرفی میکند: «من، بلوند رنگپریدهای که همیشه پالتویی زمستانی به تن دارم، همان پالتویی که صرفاً از سر شانس توانستم آن را نگه دارم، کارمند یک دفتر انتشاراتی که همین هفته پیش کرکرهاش را پایین کشید و کارمندانش را تااطلاع ثانوی مرخص کرد.»
کورت و. مارک میگوید نویسنده، اینخاطرات را برای چاپ و انتشار ننوشته بود و پنجسال طول کشید تا او را برای انتشار اینروزنگاریها متقاعد کند. او میگوید آنچه در اینکتاب آمده، حقیقت و عین حقیقت است. اما همه نامها و بسیاری جزئیات به دلیل نگرانیهای امنیتی و سیاسی تغییر کردهاند.
یکی از ویژگیهای متن کتاب «زنی در برلین» خونسرد بودن راوی در روایت اتفاقات و تجاوزهاست. کورت و. مارک معتقد است اینخونسردی حاکم بر کل متن، ناشی از احساس و ادراک منجمدشده راوی است که از فرط وحشت یخ زده و فقط میتوان از آن عمیقاً متأثر بود. خود راوی هم در صفحه ۱۳۷ و خاطرات روز ۱ مه میگوید: «قصد دارم مادام که چیزی بیش از غنیمت جنگی نیستم، همینطور مرده و بیروح بمانم، بیهیچ احساسی.» راوی همچنین در معرفی خود در صفحه ۱۱۳ کتاب از مرد جوانی به نام گِرِد صحبت میکند که اگر جنگ نشده بود با او ازدواج میکرد. اما وقتی گرد به خدمت فراخوانده شد تغییر عقیده داده و از ازدواج منصرف شد. میانههای کتاب است که شخصیت گرد معرفی میشود و راوی میگوید ۹ هفته از آخرین نامهاش میگذرد و از او بیخبر است. همچنین ایناطلاعات هم در صفحه ۲۲۳ از راوی به مخاطب داده میشود که همه گذشته به تصویردرآمدهاش را که در یک آلبوم گردآوری شده بود، در خلال بمبارانهای متفقین از دست داده است.
اگر صحت و سقم کتاب «زنی در برلین» را بپذیریم و آن را یکاثر واقعاً آلمانی و جدا از جریان صهیونیستی پیروز در جنگ جهانی دوم بدانیم، راوی خاطرات، یکی از صدها زنی است که بهعنوان غنیمت به تملک سربازان متفقین درآمده و بارها مورد تجاوز قرار گرفتند. اینراوی خود میگوید قربانیان اینتجاوز گروهی گسترده، به همانترتیب گروهی هم بر آن غالب آمدند؛ به اینصورت که هر زن با حرفزدن از مصیبت خود به زنان دیگر کمک کرد. گذراندن چنینتجربیات تکاندهنده و وحشتناکی توسط یکزن، باعث میشود حس کسی را داشته باشد که از بین آتش عبور کرده و نتواند تصور کند که آیا اتفاق دیگری هستند که بتواند او را تکان بدهد و موجب برانگیختن حسی در او شود یا نه؟ ظاهراً به همیندلیل هم هست که در صفحه ۲۲۹ است که خطاب به کلمات و واژهها مینویسد: «واژههای بیچاره، شما برای توصیف این اوضاع کافی نیستید.» او همچنین اینآموزه فرهنگ لاتین را که «انسان گرگ انسان است» دوبار در کتاب تکرار میکند و میگوید در وجود انسان گرسنه، گرگ است که برنده میشود. اینآموزه فردریش نیچه نیز یکبار در صفحه ۳۰۲ کتاب پیشرو مطرح میشود که «آنچه مرا نکشد، نیرومندترم میکند.»
برای مطالعه کامل این یادداشت درباره کتاب زنی در برلین، منتظر قسمت بعدی بمانید.
