سریال خاندان اژدها (House of The Dragon) از زمان انتشار سعی کرده خود را از زیر سایه سریال اورجینال بازی تاج و تخت خارج کند، اتفاقی که البته ظاهراً رخ نداده و منتقدان از تفاوت کیفیت این سریال نسبت به سریال اورجینال می گویند. اما در فصل اول، خاندان اژدها در هر اپیزود مقداری اکشن و تعلیق به داستان تزریق می کرد تا اینکه در نهایت همه چیز برای جنگ داخلی تارگرین ها فراهم شد، چیزی که در فصل دوم سریال شاهد آن خواهیم بود. داستان های جرج آر آر مارتین صرفاً ابزارهایی برای فانتزی نیستند بلکه راهنمایی تاریخی برای بسیاری از دسته بندی های سیاسی و فرهنگی در یک دنیای فانتزی هستند.
در کنار همه این ها باید به دشمنی های شدید قدرت ها اشاره کرد که نه تنها به شمشیر و سپر بلکه به اژدها و البته هوش و دانش قابل توجهی مجهز هستند. سریال بازی تاج و تخت مملو از این شخصیت ها بود که هدف صرف آن ها سیاست بازی بود. سیاست بازی های این عده معدود بود که بیشترین تاثیر را بر داستان سریال و اتفاقات آن داشت که برخی خوب و برخی بد بودند. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ سیاست بازی مهم و اصلی شخصیت های سریال بازی تاج و تخت آشنا کنیم که بیشترین تاثیر را بر اتفاقات سریال داشتند.
۱۰- بازی تلفنِ تیریون لنیستر با شورای کوچک
تیریون لنیستر شاید تنها به مدت یک فصل (فصل دوم) نقش دست راست پادشاه را به صورت موقت در اختیار داشت اما همچنان توانست در جایگاه جانشین پدرش تاثیرگذاری قابل توجهی بر اتفاقات داستان و کلیت سریال داشته باشد. به دستور تایوین، تیریون باید در خدمت قلمرو وستروس بوده و با بوییدن هرگونه توطئه ای علیه حکمرانی جافری، کسانی که ممکن است دست به خیانت بزنند را شناسایی کند. در نقشه ای برای تست کردن وفاداری اعضای شورای کوچک در دوران بحرانی، تیریون به هر کدام از اعضای شورا، ایده ای متفاوت برای شوهر آینده تنها دختر سرسی، میرسلا، را می گوید تا ببیند کدام نسخه از روایت او به گوش سرسی می رسد و بدین ترتیب مشخص شود کدام یک از اعضای شورای کوچک در واقع جاسوس سرسی است و نمی توان به او اعتماد کرد. این ترفند موثر واقع شده و خائنان بالقوه در شرایط کنونی مشخص می شوند. اما زندانی کردن استاد بزرگ پایسل توسط تیریون به سرعت به ضررش تمام می شود، در دادگاهی که بعد از قتل شاه جافری برگزار شده و شهادت دروغ پایسل نقش مهمی در محکومیت تیریون داشت.
۹- بازی های بزرگ بین واریس و لیتل فینگر
شبکه های جاسوسی در دوران شاه ها و ملکه ها باب نبودند اما در دنیای ترانه ای از یخ و آتش، این شخصیت های حاکم در سازماندهی جماعت های باهوش جاسوسی موفق بوده و در بازی تاج و تخت نیز موفق ترین شخصیت ها در این عرصه لُرد واریس و پیتر بیلیش بودند. شبکه بُرد واریس به نام «پرنده های کوچولو» به سختی می توانست رقیبی برای شبکه جاسوسان لیتل فینگر باشد اما حتی لُرد ناقلای هرنهال نیز توانسته بود شبکه ای از جاسوسان را شکل دهد که با شبکه جاسوسی ارباب نجواکنندگان رقابت داشته باشد. بیلیش و واریس از هر گونه دسیسه چینی کثیف علیه دشمنان خود فروگذار نبودند تا به اهداف خود برسند، دسیسه چینی هایی که نقش مهمی در اتفاقات سریال داشتند.
۸- ازدواج بین دنریس تارگرین و کال دروگو
ویسریس شاید در مورد همه چیز اشتباه کرده باشد اما به صورت ناخواسته یک رابطه بسیار قوی بین تارگرین ها و دوثراکی ها ایجاد کرد. اگر چه این ازدواج به انتظار وی برای عبور ارتشی بزرگ از دریای باریک برای فتح وستروس منتهی نشد اما همان تاثیر را برای خواهر کوچکترش داشت. با معرفی فرمانده دوثراکی ها به خواهر زیبایش، ویسریس این امکان را فراهم کرد که دنریس ارتشی بزرگ بدست آورده و همین ارتش از دوثراکی ها الهام بخش دیگرانی شد که در این مسیر به ارتش او پیوستند. ازدواج با کال دروگو و اتحادی که ویسریس باعث آن شده بود، به دنریس اعتماد به نفس لازم برای ماجراجویی های بزرگش را داد و در نهایت وی توانست جایگاه قانونی خود به عنوان وارث مشهور تاج و تخت وستروس را بدست آورد.
۷- جذب متحدان وستروسی توسط واریس برای دنریس
از زمانی که وی وفاداری واقعی خود را به قلمرو وستروس در برابر ند استارک زندانی شده فاش کرد، لُرد واریس در حفاظت از قلمرو وستروس به تمام گفته ها و باورهایش وفادار ماند، حتی اگر این به معنای کنار رفتن حاکم کنونی و نشاندن وارث قانونی تاج و تخت بر آن بود. وقتی دنریس راه خود را به سمت وستروس باز کرد.، مشخص شد که به حمایت از داخل از جانب خاندان های وستروسی نیاز دارد. اتحاد با تایرل ها و اوبرین ها برای اینکه وی اهرم قدرت بیشتری در بدست آوردن تاج و تخت داشته باشد بسیار مهم بود. اما بزرگ ترین کمک و مشارکت واریس در این جبهه، دادن دست راستی وفادار و باهوش به او بود که مشاوره های خوبی در این مسیر به ملکه اژدها داد.
۶- گردن زدن ند استارک
جنگ پنج پادشاه به شدت اجتناب ناپذیر بود اما اگر ند استارک زنده می ماند نمی توانست با کشتار زیادی همراه شود. مرگ ادارد استارک به دستور شاه جافری تازه به قدرت رسیده، یکی از غافلگیر کننده ترین لحظات سریال بود زیرا عواقب اجتناب ناپذیری که در ادامه رخ داد را باعث شد. ند استارک به دلیل هویت صادقانه و شرافتش نمی توانست سیاست بازی کند اما بدون شک می توانست گروگان ارزشمندی باشد. هم تایوین و هم تیریون لنیستر به این موضوع واقف بودند و شوربختانه در هنگام وقوع این حادثه در کینگز لندینگ حضور نداشتند که از گردن زدن ند استارک جلوگیری کنند. این کار به معنای فراخوانی تمام نیروها در شمال برای اعلام استقلال از پادشاهی بود که دو نگهبان اخیر شمال را به قتل رسانده بود.
۵-انباشت بدهی و اتکای رابرت برثیون به لنیسترها
به گواه گفته های خودش، عنوان پادشاهی برای رابرت برثیون بسیار مهم تر از مسئولیت هایی بود که یک پادشاه دارد. پس وقتی بعد از شکست دادن شاهزاده ریگار تارگرین در ترایدند، رابرت ادعای پادشاهی کرد، دارایی های وستروس را صرف مهمانی های مجلل، تورنمنت های سرگرمی و هرگونه خوشگذرانی هایی که می خواست کرد که هیچ ارتباطی با پادشاهی نداشته و منافعی برای قلمرو در پی نداشت. بعد از اینکه رابرت موفق به شکست دادن ریگار می شود، تنها چیزی که باقی مانده بود کینگز لندینگ بود. به لطف شورش رابرت، تایوین لنیستر خیلی زود متوجه طرفِ برنده این جنگ شده و پایتخت را تحویل رابرت برثیون داد. این موضوع باعث شد که رابرت برای همیشه ممنون و وام دار لنیستر ها باشد و در نهایت موافقت کند با دختر این خاندان ازدواج کرده و به ثروت آن ها متکی باشد. این اقدام هوشمندانه تایوین باعث شده قدرت وی به شرایطی بسیار بهتر از دوران پیش از پادشاهی رابرت برسد، حتی بیشتر از زمانی که وی دست راست اریس تارگرین بود.
۴- اتحاد بین تایرل ها و لنیسترها از طریق ازدواج
اتحاد بین دو گروه از ثروتمندترین خاندان های هفت قلمرو که در بهترین حالت شکننده و در بدترین حالت از روی دشمنی بود اما همه می دانستند که تا زمانی برقرار خواهد ماند که طرفین به اهداف و خواسته هایشان از این اتحاد برسند. پس وقتی به اصل جهانی «دشمن دشمن من دوست من است» می رسیم، دشمنی هر دوی این خانواده ها با استنیس برثیون باعث شد آن ها علیرغم بی میلی و تردیدهایشان، با هم متحد شدند. در کنار هم، این دو خانواده موفق شدند در زمان حاضر هفت قلمرو را سر پا نگه دارند در شرایطی که تایوین و اولنا هنوز زنده بودند. از آنجایی که این دو تنها کسانی بودند که می دانستند کی خونسردی شان را حفظ کرده و ساکت بمانند و از کنار برخی مسائل عبور کنند، اما بعد از مدتی دیگر این دو نیز راهی مسالمت آمیز برای کنار هم ماندن نمی دیدند. به محض اینکه مشخص شد دیگر استفاده ای برای یکدیگر ندارند، رابطه این دو خانواده به تیرگی گرایید و چیزی شبیه جنگ بین آن ها رخ داد که برنده نهایی اش لنیسترها بودند.
۳- اعلام استقلال شمال توسط سانسا استارک
اگر چه راب استارک تلاش کرد تا استقلال شمال را از هفت قلمرو با توسل به ارتش بدست آورد اما این سانسا بود که در نهایت به شیوه ای دیپلماتیک به این مهم دست یافت. شمال به راحتی بزرگ ترین قلمرو در میان هفت قلمرو بود و بیشترین فاصله را از کینگز لندینگ نیز داشت و همواره حس می کرد که هیچ منفع مشترکی با دیگر بخش های این قلمرو ندارد. باورهای دینی شمالی ها بیشتر به خدایان قدیم تعلق خاطر داشت تا دین هفتگانه و رسوم و سنت های آن ها نیز برای دیگر نجیب زادگان وستروس بیش از حد قدیمی و واپسگرایانه به نظر می رسید. بدین ترتیب کاملاً طبیعی بود که شمال بخواهد خودش را از هفت قلمرو جدا کند و سانسا وقتی خود را در شرایطی یافت که بتواند این استقلال را بدون خونریزی و به شکل سیاسی به دست آورد، درنگ نکرد.
۲- دسیسه تایوین لنیستر برای عروسی خونین
سال های پس از ترک کردن کینگز لندینگ به سود رابرت برثیون باعث نشده بود که تایوین لنیستر به انسان مهربانی تبدیل شده و دست از حیله گری بردارد. استراتژی او برای پایان دادن به شورش شمالی ها ثابت می کرد که او برای پایان دادن به یک جنگ ابایی از به کارگیری بیرحمانه ترین و خاص ترین روش های ممکن ندارد و بدین ترتیب پایان شورش شمال در یک مراسم عروسی چیزی نبود که کسی فکرش را کرده باشد. عروسی خونین یا عروسی سرخ به راحتی در زمره شوکه کننده ترین اتفاقات کل سریال بازی تاج و تخت و تاریخ تلویزیون قرار می گیرد که از لحاظ سبوعیت و خشونت قابل باور نبود، جایی که خانواده ای کامل در حال جشن گرفتن توسط میزبانانشان در کسری از ثانیه قتل عام می شوند. همانطور که تیریون به تایوین گفت، والدر فری و روس بولتون در نهایت «عاملیت یا ملامت» ناشی از این اقدام را دریافت می کردند اما هر دوی آن ها به خوبی می دانستند که چه کسی چنین کشتاری را ممکن ساخت و چه کسی غضب ابدی شمالی ها را با این کار به جان می خرید.
۱- دسیسه چینی های لیتل فینگر در نبرد پنج پادشاه
همه چیز با یک تکه لوح چرمی آغاز شد. تنش بین استارک ها و لنیسترها می توانست رخ ندهد اگر به خاطر دسیسه چینی های پیتر بیلیش نبود. با تحت تاثیر قرار دادن لایسا آرین ضعیف النفس و متقاعد کردن او برای کشتن شوهرش و ارسال نامه ای برای خواهرش، کاتلین استارک مبنی بر اینکه «مواظب لنیسترها باش»، این دسیسه تنها چیزی بود که لیتل فینگر را به آشوبی می رساند که سال ها دنبالش بود. نردبانی که او سال ها برایش تلاش کرده بود در نهایت زمانی در اختیارش قرار گرفت که جنگ پنج پادشاه آغاز شد. هم او بود که مدعی شد خنجر والریایی که برای سوء قصد به برن استارک به کار گرفت متعلق به تیریون بوده است و با این کار تداوم دشمنی بین استارک ها و لنیسترها را تضمین کرد و در نهایت جنگ بین این دو را در پی داشت، جنگی که در تمام طول سریال ادامه داشت و به زمینه اصلی داستان تبدیل شد.