0
لطفاوارد شویدیاثبت نام کنیدبرای انجام این کار.

پیرمرد به یکی از کارمندان منطقه‌ی سکونتش در پشت تلفن می‌گوید بیماری مزمن دارد و غذایی در خانه ندارد. پیرمرد بارها تلفن کرده و کارمند هر بار به او می‌گوید شرایطش را برای مافوق‌هایش توضیح داده اما پاسخی نگرفته. کارمند که مستاصل است به پیرمرد می‌گوید روزانه صد مورد مثل او تلفن می‌کنند اما او کاری از دستش برنمی‌آید.

این وضعیت امروز شانگهای است. مورد بالا یک تماس ضبط شده بود که در وی‌چت منتشر شده و مثل هزاران پیغام کمک دیگر پس از چند دقیقه از این پلتفرم حذف شده است. ۱۴ روز از قرنطینه شانگهای گذشته و جین جین شو شاعر و هنرمند ساکن شانگهای وضعیت را این طور توصیف می‌کند: بیست‌وچهارمیلیون‌وهشتصدهزار نفر را به حال خودشان رها کرده‌اند. خطوط اورژانسی دولت کار نمی‌کنند. زباله‌های درون خیابان دارند فاسد می‌شوند. نمی‌شود دارویی خرید و حتی برای خروج مردگان از خانه هم اول باید مجوز بگیرند. و هنوز چشم‌اندازی از پایان در دید نیست.

شانگهای یکی از مدرن‌ترین و مترقی‌ترین شهرهای چین است. تا پیش از این همه چیز در این شهر، خوب و آرام به نظر می‌رسید. از نگاه کسی هم که در اردوگاه‌های مرگ آشویتس یا گولاک‌ها (اردوگاه‌های کار اجباری شوروی) صبح از خواب برمی‌خاست، تا قبل از آن که اتفاق غیرمنتظره‌ای بیفتد همه چیز خوب و آرام به نظر می‌رسید. اما وقتی از بیرون و منظری انسانی به آن موقعیت نگاه کنی، هیچ چیزِ آن معمولی، انسانی و قابل تحمل نیست.

زمانی که شرکت‌های بزرگ آمریکایی مثل اپل، کارخانجات بزرگی (مثل فاکس‌کان) در چین تاسیس می‌کردند تا محصولات‌شان را در آن‌جا تولید کنند و به لطف نیروی کار ارزان چینی به سود بیشتری دست یابند همان رسانه‌های غربی به بهره‌کشی، ساعات کار طولانی و استثمار کارگران چینی اعتراض کردند. برای این که نسخه‌های جدید گوشی‌های لوکس آیفون به موقع به دست مشتریان برسد در کارخانجات چینیِ تولیدکننده این محصول از مسلمانان اویغور گرفته تا دانش‌آموزان و دانشجویان چینی در قالب کارگران اجباری با ۱۱ ساعت کار روزانه به کار گرفته می‌شدند. با این همه صدایی از حکومت کمونیستی چین درنمی‌آمد چون بزرگ‌ترین سرمایه‌ی دولت چین تعداد بالای جمعیت بود و تنها چیزی که اصلا برای دولت اهمیت نداشت حقوق انسانی مردم بود.

حالا در این وضعیت آخرالزمانی شانگهای است که مردم متوجه می‌شوند در نزد حکومت بهایی بیش از همان مرغ‌های کارخانه‌ایِ فیلم سامسارا اثر ران فریک ندارند. پیرمرد در پایان مکالمه از کارمند می‌پرسد: «چرا شانگهای ما این‌طور شده است؟» پیرمرد نمی‌داند که شانگهای همیشه همین طور بوده اما حکومت کمونیستی چین توانسته به واسطه‌ی رفاهی که برای اقتصاد مردم فراهم کرده سیاهه‌ای از فاشیستی‌ترین اندیشه‌ها و غیرانسانی‌ترین اقدامات را زیر فرش پنهان کند. حافظه‌ی پیرمرد تحت تاثیر سیر بودن شکمش و عادی بودن وضعیت اطرافش نم کشیده و از یاد برده ۳۰ سال پیش، همین حکومت در میدان تیان‌آن‌من چندهزار نفر را قتل عام کرده و از آن پس همه‌ی صداها و فریادهای پراکنده‌ی اعتراض مردم چین، مثل همان پیغام‌های کمک، بی‌درنگ حذف و نابود می‌شوند.

جالب آن که یکی از کارکردهای تکنولوژی‌هایی مثل شبکه‌های اجتماعی این است که در هنگام بحران‌ها بتواند به داد مردم برسد اما شبکه‌های اجتماعی چینی تبدیل به ابزاری شده که در میانه‌ی سهمگین‌ترین فاجعه همه چیز را عادی و نرمال جلوه دهد. مهم‌ترین موضوعی که حکومت توانسته آن را به یک چیز عادی و نرمال تبدیل کند حذف، سانسور و سرکوب است. دیگر سانسور، جعل، و وارونه نشان دادن هیچ حقیقتی مردم چین را متعجب و آشفته نمی‌کند.

اما چیزی که این فکت‌ها را ترسناک‌تر می‌کند موضوعی به نام حرکت جبری جهان به سمت چینی شدن یا به عبارتی چینی‌زاسیون دنیاست. حتی اگر خطر چینی شدن ماده، جهت و سازوکارهای دنیا در کار نبود وجود چین یک خطر بالقوه برای جهان به شمار می‌رفت. شیوع همه‌گیری کرونا ثابت کرد چین قادر است چگونه جهان را در معرض خطر و فروپاشی قرار دهد. اما بیش از شیوع کرونا، چگونگی رخ دادن و تبدیل شدنش به پاندمی مرگبار است که آن را به موضوعی تکان‌دهنده تبدیل می‌کند.

981797

حتی اگر این واقعیت – که دلایل زیادی در اثبات آن وجود دارد – را نپذیریم که ویروس کرونا از یک آزمایشگاه و مرکز ویروس‌شناسی در ووهان چین نشت کرده، اما این مساله قابل انکار نیست که دولت چین با سانسور طولانی مدت خبرهای مربوط به خطر همه‌گیری، در چین و حتی در رسانه‌ها و مراجع جهانی، مانع اقدامات پیشگیرانه و به‌موقع توسط جامعه‌ی جهانی شده و پاندمی کرونا را به فاجعه‌ای تبدیل کرده که دیدیم.

یکی از جمله تجربه‌های دهشتباری که جهان در قرن بیستم از سر گذرانده اردوگاه‌های مرگی بوده که توسط آلمان نازی برپا شده و یکی از مهلک‌ترین رخدادهای بشری را رقم زده و آن تبدیل انسان به ناانسان در این اردوگاه‌ها بوده. جایی که انسان فقط باید برای بقای خود زندگی کند، حق اعتراض ندارد و زندان برایش تبدیل به تمام جهان و مکان و موقعیتی عادی می‌شود. برای بعضی‌ها خیلی زود و برخی دیرتر، خصلت‌های انسانی یک به یک فرو ریخته و فرومایه‌گی در رگ و پی فرد رخنه کرده و مثل ویروسی تمام تن و روانش را در برمی‌گیرد.

دختر جوانی که از جهنم کره شمالی گریخته و مدتی در چین به عنوان برده زندگی کرده بود در سخنرانی تد در آمریکا حقایق عجیبی را بر زبان می‌راند. او از وضعیت دهشتناک زندگی در کره شمالی می‌گوید که احتمالا همه شما چیزهایی درباره آن می‌دانید. اما مساله‌ی مهم‌تری که او بدان اشاره می‌کند یک پاسخ است که در برابر این پرسش ذکر می‌کند: وقتی از او می‌پرسند که چرا هیچ انقلابی در کره شمالی پس از ۷۰ سال ظلم و دیکتاتوری رخ نمی‌دهد؟ او پاسخ می‌دهد اگر شما ندانید که برده هستید و چنان ایزوله شوید که اصلا ندانید تحت چه ظلم و ستمی قرار دارید چگونه برای آزادی خواهید جنگید! «در کـره شمالی به من شفقت نیاموخته‌ بودند. به ما مفهوم دلسوزی نیاموخته بودند.»

نکته مهم در صحبت‌های او همین است. او با تجربه‌ی گرانبار زندگی در جایی مثل کره شمالی به ما اثبات می‌کند که انسانیت، مهربانی و عشق برخلاف تصور ما به طور ذاتی و غریزی در وجود انسان جای ندارد بلکه چیزهایی است که باید آموخته شود. مردم چین نمونه‌ی دیگری هستند که باید از این منظر مورد کنکاش و پژوهش قرار گیرند.

روزگاری نه چندان دور همه‌ی ما درباره جنس‌های بی‌کیفیت و تقلبی چینی می‌دانستیم. آن‌ها حتی داروهایی تولید می‌کردند که به جای درمان ممکن بود شما را بکشد. با پلاستیک برنج درست می‌کردند و خلاصه آن‌که برای رسیدن به منفعت هیچ حد و مرز اخلاقی نمی‌شناختند. بحران جمعیت در چین باعث شده بود که هر فرد چینی به مثابه‌ی اجزایی از یک ماشین باشد که چیزی را تولید می‌کند. تنها در این صورت بود که می‌شد برای این تعداد از جمعیت غذا و مایحتاج زندگی فراهم کرد. تبدیل شدن به ماشینِ تولید، به تدریج انسان چینی را از خصیصه‌های انسانی تهی می‌کرد.

از سوی دیگر عادت به این نوع زندگی در کنار عدم آموزش مناسب برای تقویت آن دسته از جنبه‌های انسانی که تفکر مستقل، انتقادی و تحلیلی را پرورش دهد موجب شد در گذر زمان نسلی به وجود آید که هدف غایی حیات خود را در تولید و سودآوری بداند بدون آن که بداند چرخ‌دنده‌های پیش‌برنده‌ی کدام ماشین شده است.

حکومت کمونیستی چین پس از کنترل جمعیت داخل چین (مقصود نه کنترل تعداد نفوس، که کنترل افکار و حواس یک ملت است) به سمت ایده‌ی فتح جهان – پیرو همان اندیشه‌ انترناسیونالیسم پرولتری یا سوسیالیسم بین المللی در تفکر مارکسیستی – حرکت کرده است. بسیاری از مردم پس از جنجال‌هایی که بر سر توافق‌نامه ایران و چین موسوم به قرارداد ۲۵ ساله در گرفت، در جریان بلایی که چین بر سر کشورهای در حال توسعه‌ با دادن وام و بستن قرادادهایی مشابه آورد قرار گرفتند. نام کشورهای در حال توسعه‌ای مثل هندوراس، ونزوئلا، لائوس و کامبوج در این میان شنیده شده اما خیلی‌ها نمی‌دانند که حتی کشوری مثل استرالیا نیز در معرض خطر چینی شدن قرار گرفته بود.

هدف چین مقابله و سیطره بر هژمونی غرب و حاکم کردن ایده‌های کمونیستی است. او حتی در راه رسیدن به آرمان بزرگ، از برخی آرمان‌های میانه دست کشید و تن به اقتصادی بازتر داد تا بتواند موقعیت و جایگاهی دست و پا کند که بتواند در مقابل اغلب کشورها در موضعی بالا قرار بگیرد. طرح «یک کمربند؛ یک جاده» به ظاهر یک جاده‌ی ابریشم جدید است اما قرار است مسیر چین را برای فتح جهان هموار کند. چین قراردادهایی با شعار و رونمای دو طرفه و برد-برد با کشورهای گرفتار می‌بندد که با چارچوب‌های اقتصادی و تکنولوژیک، مقاصدی سیاسی را دنبال کند.

نگاهی به بندها و شروط قراردادهای چین بسیاری از مقاصد پنهان این کشور را روشن می‌کند. یکی از شروط مهم قراردادها محرمانه بودن آن است و کشور مقابل متعهد می‌شود که در برابر مفاد قرارداد سکوت پیشه کند و در صورت افشا شدن تبعاتی برای آن کشور به همراه خواهد داشت.

نکته مهم دیگر در زمانی رخ خواهد داد که کشور مقابل، قادر به بازپرداخت بدهی‌های خود نباشد. در آن زمان است که اوقات خوشی به پایان می‌رسد و چین کنترل همه چیز را بر عهده می‌گیرد. چین سرمایه‌گذاری زیادی در کشور مقصد کرده و وام‌های کلانی می‌دهد. مثلا کشوری چون ایران که گرفتار تحریم‌ها و مشکلات عظیم اقتصادی است بدیهی است که از عهده بازپرداخت وام‌ها برنیاید و آن‌گاه است که چین کنترل برخی از امکانات کشور از جمله بنادر آن را برعهده می‌گیرد. از سوی دیگر، کشورهای دریافت کننده وام در هنگام امضای قرارداد متعهد می‌شوند که از اخذ وام از کشور دیگری برای بازپرداخت وام خود به چین استفاده نکنند.

اما نفوذ چین به همین‌ها ختم نمی‌شود. مهم‌تر از همه این‌ها که بیشتر ناظر بر تامین منافع اقتصادی چین بوده، نفوذ سیاسی چین در کشورهاست. به طوری که چین به لطف همین قرارداد توانست دولت ملی‌گرا را در کامبوج به زیر کشیده و دولتی متمایل به خود بر سر کار آورد.

در متن توافق‌نامه‌ها اغلب بندی وجود دارد که کشورهای دریافت کننده وام را ناگزیر به رعایت منافع جمهوری خلق چین می‌کند. به عنوان نمونه، هر اقدامی از سوی این کشورها که به معنای لطمه زدن به منافع یکی از موسسات و نهادهای چین تلقی شود، به معنای نقض توافق همکاری بوده و کشور “خاطی” باید هزینه‌های آن را برعهده گیرد.

EQFDMXoU8AAGltj

به نظر می‌رسد در نگاه مردان تصمیم‌گیر ایران، چین اکنون یک حامی قدرتمند است که در شرایط فعلی می‌تواند جلوی سقوط اقتصادی و بحران‌های غیرقابل کنترل بعدی را بگیرد. همین باعث شده آن‌ها به سمت الگوی چینی حرکت کنند و با کمک نیروی کار جوان داخلی – مثل ابرآروانی‌ها – و با مدیریت و حمایت چین آن را در کشور پیاده کنند. با نگاهی به وضعیت مردم چین، می‌توان فهمید که چرا چین تبدیل به قبله‌ی آمال مردان جمهوری اسلامی شده است. آرزوی دیرینه‌ی آنها کنترل کامل اینترنت به روش حکومت چین است تا با مهار آن‌چه در فضای مجازی می‌گذرد امکان توسعه‌ی آمرانه و تحت کنترل را فراهم کنند. اما حرکت به سمت چین در عمل – در صورتی که رخ دهد – اتفاقا ایران را بیشتر شبیه کره شمالی خواهد کرد. الگوی چینی بیشتر آرمانی اصلاح‌طلبانه بود که قرار بود توسط نخبه‌گان جوان و دانشگاهی اجرا شود اما چنان که می‌دانیم کشور را جناح دیگری اداره و کنترل می‌کند. جناحی که مدرن‌ترین ایده‌هایش از ۱۴ قرن پیش سرچشمه می‌گیرد و اعتقادی به علوم روز، اقتصاد باز و دانش جهانی ندارد. بنابراین در حرکت به سمت چینی شدن، بدیهی است که اقتصاد ما مثل چین رونق نخواهد گرفت و موفقیت تنها می‌تواند در عرصه بسته شدن فضا و کنترل بیشتر دولت بر حیات و ممات مردم حادث شود و نتیجه‌ی آن هم تبدیل شدن ایران به الگویی مشابه کره شمالی خواهد بود.

این چیزی غیر قابل تصور نیست. همان دختر جوان اهل کره شمالی به حقیقت هولناک دیگری اشاره می‌کند که کره شمالی هم به تدریج به جهنمی که می‌بینیم تبدیل شد. « آزادی شکننده است. تنها سه نسل طول کشید تا کـره شمالی به ویران شهر رمان ۱۹۸۴ جرج اورول تبدیل شود. اگر برای حقوق بشر مبارزه نکنیم، چه کسی برای ما خواهد جنگید؟ مردم کـره شمالی در قرن ۲۱ اینترنت ندارند. ما برق نداریم و کره شمالی اکنون تاریک ترین نقطه روی زمین است.»

تاریخ نگارش پاییز ۱۴۰۰

کشتار میدان تیان آنمن؛ فاجعه‌ای بزرگ که در محاق فراموشی فرو رفت
روش‌های آسان درآمدزایی از طریق گپ‌هال (نخستین قدم‌ها)

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

GIF