0
لطفاوارد شویدیاثبت نام کنیدبرای انجام این کار.

نیکولای چائوشسکو، دیکتاتور رومانی، آخرین دیدار رسمی خود از یک کشور خارجی را چند روز قبل از مرگش به دست جوخه‌ی اعدام انجام می‌دهد. آن کشور خارجی، ایران در زمان ریاست‌جمهوری هاشمی رفسنجانی است. محمود واعظی، معاون وقت اروپا و آمریکای وزارت امورخارجه، برای دعوت رسمی از چائوشسکو به رومانی سفر می‌کند. این دیدار در حالی صورت می‌گیرد که چند روز قبل اعتراضات شهر تیمیشوارا به دستور مستقیم چائوشسکو به خاک و خون کشیده شده است.

جالب آن‌که یکی از نمایندگان وقت مجلس ایران که به حضور چائوشسکو در ایران انتقاد می‌کند صادق خلخالی است. او با اشاره به اعتراضاتی که بر علیه حکومت کمونیستی رومانی در جریان است از چائوشسکو می‌خواهد استعفا بدهد. خلخالی در سخنانش می‌گوید: «امیدواریم که در این سفر اخیری که ایشان به ایران آمده و مردم رومانی که علیه ایشان قیام کرده‌اند ان‌شاءالله اوضاع سر و سامان پیدا کند و جناب آقای چائوشسکو حالا اگر صلاح می‌داند استعفاء بدهد.»

هاشمی رفسنجانی نیز در خاطراتش نوشته است: “چائوشسکو خواسته بود که امشب جلسه خصوصی داشته باشیم. پذیرفتم که به اقامتگاه او بروم. در جلسه شورای‌عالی انقلاب فرهنگی شرکت نکردم و به آنجا رفتم. خوشحال شد. حرفی برای جلسه خصوصی نداشت؛ گویا فقط می‌خواهد در اخبار از مذاکرات خصوصی گفته شود.”

در این دیدار، رییس جمهوری وقت ایران از آقای چائوشسکو درباره ناآرامی‌های این کشور سوال می‌کند. نظر چائوشسکو جالب است: او حوادثی را که غربی‌ها ایجاد می‌کنند و در هفته‌های اخیر در شهر تیمیشوارا رومانی رخ داده قبول ندارد و می‌گوید تبلیغات است و دروغ.

110288937 gettyimages 965983306

همزمان با دیدار نیکلای چائوشسکو و سران جمهوری اسلامی در تهران، ماموران امنیتی رومانی کوشیدند تا آخرین اخگرهای آتش انقلاب و شورش در تیمی‌شوارای به خون کشیده شده را در زیر خاکستر سرکوب خفه کنند. اما چنین نشد. روز نوزدهم دسامبر، ۱۸ آذر، سراسر تیمی شوارا دست به اعتصاب زد. شامگاه روز بعد، نیکلای چائوشسکو که از پذیرایی گرم در جمهوری اسلامی به رومانی بازگشته بود در پیامی تلویزیونی ناآرامیهای تیمی‌شوارای داغدیده را محصول مداخلات خارجی دانست و از مردم رومانی خواست که نگذارند این شورشها در جای دیگری تکرار شود.
چائوشسکو تا آخرین لحظات حکومتش، باور نداشت خدشه‌ای به قدرت عظیم او وارد شده باشد. القاب او و همسرش النا چنان در تریبون‌ها و توسط هوادارانش تکرار شده بود که خودشان هم باور کرده بودند از چنین محبوبیتی در میان مردم برخوردارند. القابی مثل رهبر عصر طلایی؛ فرزندان خلق؛ امید همه نسل ها؛ محبوب همه مردم؛ آبادگران سرزمین جت و داس ها.

او تا فریادهای خشم مردم بر علیه خودش را با چشمانش ندیده بود، باور نمی‌کرد اوضاع آن قدر خراب باشد. او در حالی که از بالکن ساختمان کمیته مرکزی حزب کمونیست طبق معمول برای کارگران و کارمندان دولت که همواره او را مورد تشویق و تحسین قرار می‌دادند سخنرانی می‌کرد با آن واقعیت تلخ مواجه شد. چهار روز بعد وقتی دادگاه صحرایی ارتش جرم دزدی اموال عمومی و نسل کشی معترضان حکم به اعدام او و همسرش داد، او دادگاه را به رسمیت نشناخت. شاید تا زمانی که گلوله‌ها به سمت او و همسرش شلیک می‌شد، این رهبر پارانویید، در توهم خود، خودش را رهبر بلامنازع رومانی می‌دید.

اما چائوشسکو که بود و دیکتاتوری او چه اثراتی بر روی کشور تحت حاکمیتش یعنی رومانی بر جای گذاشت؟ مطالعه‌ی روایت‌هایی که از دوران زمامداری این دیکتاتور سرخ به جای مانده بسیار جالب توجه و قابل تامل است. این‌که چطور در طی ۲۱ سال حکمرانی‌ات فقر و فلاکت و خفقان برای مردمت به ارمغان بیاوری اما در جهان بیرون، همچنان دارای عزت و احترام باشی. در مطلب قبلی درباره بن‌علی، دیکتاتور تونس، دیدیم که او حتی جایزه صلح نیز دریافت کرد. درباره چائوشسکو هم تناقض‌های عجیبی روایت شده است. دیوانه‌گانی که مقدرات یک ملت را تحت اختیار داشتند و تا زمانی که خشم مردم علیه‌شان به طغیان نیامده بود، در افکار عمومی جهان نیز دارای احترام بودند.

773x435 cmsv2 4c26d050 3658 5219 a32a 6353823f3d72 4388250

چهره‌های متناقض چائوشسکو

چائوشسکو در جلسه‌ای که در تاریخ ۱۷ دسامبر ۱۹۸۹ برگزار شد نحوه برخورد مقام‌های نظامی با معترضان در شهر غربی تیمیشوارا را مورد سرزنش قرار داد و با عصانیت خطاب به یکی از فرماندهان نظامی گفت که باید اوباش‌ را بکشند، نه اینکه آن‌ها را مورد ضرب و جرح قرار دهند. با این دستور بود که معترضان در این شهر رومانی به خاک و خون کشیده شدند.

این چهره‌ی حقیقی چائوشسکو بود. البته او در دوران زمامداری‌اش مخالفانش را نمی‌کشت. اما اختناقی که بر کشور حاکم کرد به همراه بحران‌های اقتصادی پی در پی، رومانی را در هاله‌ای از تاریکی فرو برد. چائوشسکو چهره‌ی دیگری هم داشت:

در میان بحران‌های بی‌شمار رومانی در شصتمین سالگرد تولد چائوشسکو در سال ۱۹۷۸، کتابی حجیم در تکریم او منتشر شد. کمونیست‌های رومانیایی نسخه‌ای از آن را تهیه کردند تا از خدمات بی‌شمار نیکلای چائوشسکو به عنوان مدیری هوشمند و رهبری اخلاق‌مدار آگاه شوند. در سال ۱۹۸۳ نیز نسخه‌ی انگلیسی کتاب به چاپ رسید و با شیوه‌ای ملال‌آور، مدال‌ها و القاب چائوشسکو را از نشان «صلیب حمام» بریتانیا و «کمربند کبیر» موریتانی تا «نشان پهلوی گردن‌آویز»، فهرست کرد.

مجیزگویی از چائوشسکو البته به خدمتکارانش در دولت رومانی محدود نمی‌شد. کیم ایل سونگ رهبر کره‌شمالی، او را رهبر برجسته‌ی خلق رومانی و مبارز برجسته‌ی جنبش کارگری و کمونیستی جهان خواند. ملکه الیزابت در ژوئن ۱۹۷۸ در کاخ باکینگهام از چائوشسکو و النا همسرش پذیرایی کرد و او را ستود. حتی برژنف رهبر شوروی دستاوردهای فوق‌العاده‌ی کارگران رومانی را ارج نهاد تا دل چائوشسکو را به‌دست بیاورد؛ ریچارد نیکسون و جیمی کارتر نیز در تمجید از چائوشسکو کم نگذاشتند، اما تمامی این تبلیغات و توصیف‌های مبالغه‌آمیز تغییری در زندگی روزمره‌ی مردم رومانی ایجاد نکرد.

«نیکلای چائوشسکو را مردم نه به بانگ بلند که پچ پج کنان در خلوت پستوهای امن، خفاش خون آشام میخواندند اما خود او همانند هر خودکامه دیگری فریاد مردمی را باور میداشت که در مراسم دولتی او را «رهبر محبوب خلق» میخواندند. مرا رهبر محبوب می خوانند. نیروهای نظامی، انتظامی و امنیتی به سر من سوگند می خورند. نیکلای چائوشسکو این چنین گزافه میگفت.»

پایه های کمونیسم که در اروپای شرقی به لرزه درآمد، دیکتاتور کارکشته رومانی، تکرار سقوط آرام آرام حکومتهای کمونیستی در بلوک شرق را در رومانی از جنس قصه های شاه پریان دانست و به پوزخند یاد آوری کرد که اگر روزی درختهای گلابی در رومانی به جای گلابی سیب بدهند حکومت او نیز فرو خواهد پاشید.

10 28 2018 6 00 12 PM

کامیابی‌های دیکتاتور در رومانی

روستای سکورنیچشت، شهرستان اولت، جنوب رومانی، جایی است که نیکلای چائوشسکو اولین تصاویرش را از جهان  به تاریخ ۲۶ ژانویه‌ی ۱۹۱۸ دید. پدرش دهقانی بود که به سختی زندگی خانواده‌ی پرجمعیتش را می‌چرخاند. نیکلای و هشت فرزند دیگر خانواده‌ی چائوشسکو، از فقر شدید و پدری سختگیر توامان در عذاب بودند. چائوشسکو تحصیلات ابتدایی‌اش را در روستای زادگاهش گذراند؛ کمی بعد در آغازین سال‌های نوجوانی راهی بخارست شد و برای گذران زندگی مجبور شد به عنوان کارگر در کارگاه کفاشی الکساندر سوندلسکو مشغول به کار شود. سوندلکو عضو حزب کمونیست بود که از دولت وقت رومانی اجازه‌ی فعالیت نداشت. چائوشسکوی نوجوان به واسطه‌ی سوندلکو با حزب کمونیست آشنایی پیدا کرد و در سال ۱۹۳۲ به عضویت آن درآمد.

سال‌های نوجوانی او به مبارزاتش علیه حکومت فاشیستی رومانی گره بخورد. چائوشسکو اولین ‌بار سال ۱۹۳۳ در پانزده‌سالگی و در میانه‌ی درگیری خیابانی در جریان یک اعتصاب بازداشت شد. او یک سال بعد در حالی‌که مشغول جمع‌آوری امضا برای طوماری در اعتراض به محاکمه‌ی کارگران راه‌آهن بود، برای بار دوم به چنگال ماموران دولت فاشیست رومانی افتاد. چائوشسکو باز هم از پا ننشست و سال‌های میانی دهه‌ی ۱۹۳۰ میلادی برای او به دوره‌ی مبارزه‌ی خستگی‌ناپذیر علیه حکومت رومانی تبدیل شد.

نیکلای چائوشسکو تمام طول جنگ جهانی دوم را در زندان گذراند. پایان جنگ آغاز نفوذ شوروی در رومانی و طلیعه‌ی حکمرانی تمامیت‌خواهانه‌ی سران کمونیستی بود که در زندان پایه‌های قدرت خود را محکم کرده بودند؛ ساختمان سختی که بر ویرانه‌های فاشیسم پس از جنگ جهانی دوم ساخته شد. چائوشسکو در سال ۱۹۴۷ با النا، زنی که هشت سال پیش از آن شناخته بود، ازدواج کرد، او در همان سال در قامت وزیر کشاورزی ظاهر شد تا سیاست‌های اشتراکی دولت رومانی را در کشاورزی پیاده کند. چائوشسکو پس از مدتی به معاونت وزارت دفاع که امیل بودنارانش جاسوس سابق شوروی در راسش بود، رسید. حالا او ژنرال چائوشسکو بود.

در آن سال‌ها حزب کمونیست رومانی به دو جناح طرفداران گورگیو دژ و مسکویی‌ها تقسیم می‌شد. گورگیو دژ که جناح طرفدار مسکو را سدی محکم در مسیر رهبری مطلقش بر حزب کمونیست می‌دانست بر آن شد که حزب را از این جناح به رهبری آنا پائوکر، استالینیست کهنه‌کار، پاکسازی کند؛ کاری که در سال ۱۹۵۲ به آن توفیق یافت. پس از این پاکسازی گورگیو دژ، چائوشسکو را فراخواند تا به کمیته‌ی مرکزی بپیوندد. در سال ۱۹۵۴ چائوشسکو عملا نفر دوم حزب کمونیست رومانی بود. گئورگیو دژ در نوزدهم مارس ۱۹۶۵ درگذشت.  چائوشسکو نزدیک‌ترین شخصیت حزب به او بود اما هنوز حرف‌وحدیث‌هایی درباره‌ی رهبری چائوشسکو وجود داشت. چائوشسکو هوشمندتر از آن بود که در این دعوا دست پایین را داشته باشد.

زمانی که درگیری‌ها میان اعضای کهنه‌کار حزب بالا گرفت، برای پایان دادن به غائله‌ای که می‌رفت بنیان‌کن شود، اعضای حزب کمونیست خود به چائوشسکو روی آوردند؛ گرچه نمی توان منفعت‌طلبی برخی از آن‌ها و تلاش‌شان را برای حضور در کابینه‌ی آتی رومانی در حمایت‌شان از نیکلای چائوشسکو نادیده گرفت. سه روز پس از مرگ گورگیو دژ، چائوشسکو همان پسر دهقان فقیر، زاده‌ی روستایی دورافتاده با زخم‌هایی برداشته از سال‌ها مبارزه و زندان، دبیرکل حزب کمونیست رومانی شد.

نیکلای چائوشسکو در سال‌های آغازین زمامداری‌اش در رومانی، سیاست خارجی ویژه‌ای را در پیش گرفت. او سعی کرد استقلال رومانی را از شوروی حفظ کند و با پروپاگاندا به نمایش بگذارد؛ حرکتی که گورگیو دژ آن را آغاز کرده بود. مشی چائوشسکو اقتدار شوروی را بار دیگر به چالش کشید و او را به چهره‌ای محبوب در غرب تبدیل کرد. چائوشسکو از شرکت در تهاجمی که طرف‌های پیمان ورشو به چکسلواکی ترتیب دادند، خودداری کرد و در سخنرانی مهمی در ۲۱ اوت ۱۹۶۸ این اقدام را به شدت محکوم کرد.

چائوشسکو در رویای تبدیل رومانی به یکی از قدرت‌های جهانی بود. او روابطش را با آمریکا و اروپای غربی توسعه داد. رومانی اولین کشور عضو پیمان ورشو بود که آلمان غربی را به رسمیت شناخت و به صندوق بین‌المللی پول پیوست. چائوشسکو بسیاری از «اولین‌ها» را برای رومانی به ارمغان آورد، آن‌هم در زمانی که پدرخوانده‌ی شرق، شوروی، هنوز نفس می‌کشید. چائوشسکو بر آن بود خود را به عنوان رهبری اصلاح‌طلب در افکار عمومی جهان جا بیندازد. او در سال ۱۹۶۹ تلاش کرد میانجی رابطه‌ی آمریکا و چین شود. میانجی‌گری در درگیری‌های خاورمیانه نیز بخش دیگری از فعالیت‌های چائوشسکو و به عبارت دیگر، ظاهرسازی‌های او را تشکیل می‌داد.

10 28 2018 5 59 53 PM

شناخت وضعیت اجتماعی رومانی در دوران چائوشسکو

برای این‌که درک کنیم چائوشسکو و همسرش در دوران زمامداری خود چه بر سر رومانی آوردند و اثراتی که دستکم تا یک دهه پس از سقوط آنها نیز گریبان کشور را رها نکرد، می‌بایست به عمق وضعیت و زیر پوست جامعه‌ی رومانی در زمان او نفوذ کنیم. یکی از بهترین راه‌های شناخت آن دوران، مطالعه‌ی کتاب چائوشسکو؛ ظهور و سقوط دیکتاتور سرخ نوشته‌ی ادوارد بئر است. این کتاب با وجودی که سال‌ها از زمان نگارشش می‌گذرد همچنان بهترین کتاب برای شناخت نیکولای چائوشسکو، دیکتاتور کمونیست رومانی، است.

نویسنده در کتاب چائوشسکو چند پرسش کلیدی را مطرح کرده و به آن‌ها پاسخ گفته است: چرا جهانیان برای بیش از دو دهه از عمق شقاوت‌های رژیم چائوشسکو بی‌اطلاع باقی مانده بودند؟ این زن و شوهر چگونه توانستند قدرت فائقه در رومانی را غصب کنند؟ چه عامل یا عواملی در پیشینه تاریخی رومانی وجود داشته که موجب بروز چنین دیکتاتوری کمونیستی بیزانسی‌ای شد؟ یک ربع قرن حاکمیت جاهلانه چائوشسکو چه آسیب‌های روانی ای به مردم وارد کرد؟ و…

زندگینامه نیکلای چائوشسکو 768x432 1

ادوارد بئر در کتابش بر نکته جالب و تأمل‌انگیزی انگشت گذاشته است. در اواخر دهه هشتاد، پس از سقوط دیوار برلین و آغاز فروپاشی بلوک کمونیستی در اروپای شرقی، بسیاری از حاکمان کمونیست مجبور به کناره‌گیری از قدرت شدند. ژنرال یاروزلسکی[۱] در لهستان، اریش هونکر[۲] در آلمان شرقی، گوستاو هوساک[۳] در چکسلواکی و دیگر همتایانشان در اروپای شرقی بدون اینکه دستگیر، محاکمه یا اعدام شوند جای خود را به رهبران غیرکمونیست دادند. تنها رهبر کمونیستی که در اروپای شرقی طعمه خشم مردم شد و سرنوشت خونینی پیدا کرد نیکولای چائوشسکو رهبر کمونیست رومانی بود. جالب اینجاست که چائوشسکو در قیاس با همتایان خود در اروپای شرقی دستانش به خون مخالفان آلوده نبود. روش حکومت داری چائوشسکو به نحوی بود که مخالفانش را به روش‌های دیگری خنثی می کرد. او هیچ مخالفی را اعدام نکرد و حتا زندان‌هایش هم خالی‌تر از هر زندان دیگری در اروپای شرقی بود. اما به رغم این واقعیت‌ها، مردم رومانی سخت‌ترین مجازات‌ها را دربارهٔ چائوشسکو و همسرش اعمال کردند و به بدترین شکل ممکن آن‌ها را به جوخه تیرباران سپردند. دلیل این خشم همگانی چه بود؟ ادوارد بئر در کتابش پاسخ این سؤال را داده است. مردم رومانی در دوره تقریبا بیست و پنج ساله حکمرانی چائوشسکو به قدری تحقیر و ذلیل شده بودند که تنها اعدام بی‌رحمانه دیکتاتور و همسرش می‌توانست تسلی خاطری به آن‌ها بدهد. رژیم چائوشسکو به شیوه‌های گوناگون مردم رومانی را به جاسوسی و خبرچینی برای سازمان عظیم اطلاعاتی رومانی – موسوم به سکوریتات[۴] – وادار کرده بود. مردم در لحظه لحظه زندگی روزمره شان مجبور بودند پا بر وجدان و شرف خود بگذارند و به هر پستی و رذالت و حقارتی تن بدهند. بئر در کتابش شرح داده که فقط خشونت‌های فیزیکی یک رژیم دیکتاتوری آسیب زننده نیست بلکه گاهی – چنانکه در مورد رومانی شاهدش بودیم – خشونت‌های روحی و روانی می‌تواند بسیار آسیب‌زاتر و مؤحش‌تر باشد.

وجه دیگر کتاب ادوارد بئر، تأکید بر خسارت‌های دیرپایی است که دیکتاتور و رژیمش به کشور می‌زنند. بئر به درستی می‌گوید این نوع خسارت‌ها به قدری گسترده و ژرف است که تا مدت‌ها پس از مرگ دیکتاتور رفع شدنی نیست. ملتی که دهه‌ها به یک حکومت دیکتاتوری خو کرده، خواسته و ناخواسته اسیر ذهنیت‌های مسمومی است که فقط با گذر زمان می‌توان به برطرف شدن آنها امید داشت. بئر در کتابش به درستی پیش‌بینی کرده بود رومانی پسا چائوشسکویی حداقل برای یکی دو نسل از عوارض مهلک رژیم سابق رنج خواهد برد. اگر به تاریخ اخیر رومانی نگاه کنیم درستی نظر بئر آشکار می‌شود. رومانی تا یک دهه پس از سقوط چائوشسکو درگیر انواع مشکلات و بحران‌های سیاسی و اقتصادی بود. اما از اوایل دهه ۲۰۰۰ موفق شد زخم‌های کهنه‌اش را التیام بخشد. نظام دموکراتیک چند حزبی به تدریج جا پای خود را محکم کرد و اصلاحات اقتصادی آغاز شد.

ادوارد بئر[۷] در جملات آغازین کتابش ما را به فضایی می‌برد که حوادث مشهور دسامبر ۱۹۸۹ رومانی در آن اتفاق افتاد: موقعی که «رهبر»، «هماهنگ‌کننده» و «نابغه» برای آخرین بار در بالکن ساختمان کمیته مرکزی در بخارست ظاهر می‌شود. جمعیت، که در سال‌های قبل با شور و شوق توأم با ستایش و تحسین به «رهبر» خوشامد می‌گفتند حالا با فریادهای ستیزه جویانه و مشت‌های گره کرده به استقبالش آمده بودند. چائوشسکوی گیج و آشفته، از واکنش مردم می‌ترسد، سوار هلی کوپترش می‌شود و از شهر می‌گریزد. او سه روز بعد، به همراه همسرش – «جین شرور» آن طور که در بین مردم نامیده می‌شد در دادگاهی سرهم‌بندی شده محکوم به اعدام شد. اما بسیاری از نخبگان رژیم، در دستگاه اداری ای که چائوشسکو خلق کرد، پس از اعدام او هنوز بر سر کارند. به همین خاطر است که هرگاه نویسنده کتاب درباره انقلاب رومانی می‌نویسد، کلمه انقلاب را داخل گیومه می‌گذارد. و به درستی هم این کار را می‌کند زیرا قضیه انقلاب رومانی از مصادیق یک انقلاب ناتمام است. رهبر رفته، اما آدم هایش باقی مانده اند. رهبر رفته، اما دنیایی که او آفریده – یا حداقل بسیاری از ساختارها، نهادها، و رویه‌های آن- ادامه حیات می‌دهد؛ موضوعی که در غالب موارد موجب تحیر و سرخوردگی آن‌هایی شده که در نبردشان علیه این رژیم به یک پیروزی سریع و غایی دل بسته بودند.

10 28 2018 6 01 00 PM

سرنوشت دیکتاتور؛ شباهت عجیب دیکتاتورها در درس نگرفتن از تاریخ

از سخنرانی نیکلای چائوشسکو در بالکن ساختمان کمیته مرکزی حزب کمونیست در بخارست خطاب به انبوه مردم، دقیقه ای بیش نمیگذشت که از دل جمعیت، این جای و آن جای فریاد بر آمد “تیمی شوارا!”… فریاد بر آمد “مرگ بر چائوشسکو!”
پخش زنده و مستقیم رادیو – تلویزیونی رهبری با بیست و یک سال سابقه فرمانروایی مطلق و اقتدار بی چون و چرا، به ناگزیر، قطع شد و به جای آن سرودهای میهنی پخش کردند. سه دقیقه بعد، پخش زنده سخنرانی مرد معروف به دراکولا یا خون آشام رومانی از سر گرفته شد. نیکلای چائوشسکو که آشکارا تکان خورده بود کوشید به سخنرانیش ادامه دهد.
بار دیگر فریادهای خشم صدای او را خاموش کرد. “مرگ بر قدرت مطلقه!”… “تیمی شوارا”… “آزادی! آزادی!”

نیکلای چائوشسکو ناگزیر و ناگهان جایگاه سخنرانی را ترک گفت. بعد از ظهر همان روز، مرکز بخارست، پایتخت رومانی، انباشته از مردمی بود که یک صدا سرنگونی حکومت نیکلای چائوشسکو را میخواستند.

سراسر بخارست به عرصه درگیری ماموران رسمی و غیر رسمی حکومت با مردم بدل شد. درگیریهایی که تا بامداد روز بعد ادامه یافت. در سپیده دم پس از همین درگیریها، رادیوی دولتی رومانی از برقراری حکومت نظامی و حالت فوق العاده در سراسر آن کشور خبر داد. اندکی بعد، همین رادیو گزارش داد که واسیله میله آ (VASILE MILEA)، وزیر دفاع، بر اثر افشای خائن بودنش خودکشی کرده است.

سه روز بعد، روز بیست و پنجم دسامبر، نیکلای چائوشسکو و همسرش اِلِنا را، که او نیز از بلندپایگان حکومت اقتدارگرای رومانی بود به دنبال محاکمه ای کوتاه زیر آتش جوخه تیرباران اعدام کردند.

نیکلای چائوشسکو هرگز فرصتی نیافت تا با آسودگی آلبوم عکسهای سفرش به جمهوری اسلامی را ورق بزند. مهمتر از آن، او چنان در قدرت خودش ذوب شده بود که خبر سقوط خونریزی حکومتهای کمونیستی در دیگر کشورهای اروپای شرقی را نیز هرگز به دقت نخوانده بود تا عبرت بگیرد. در حالی که حتی نگاهی به آن چه با نام انقلاب مخملی در چکسلواکی روی داد روشن میساخت که او در میان دیکتاتورها تافته ای جدا بافته نیست.

 

منابع آنلاین:

سایت بی‌بی‌سی فارسی

یورونیوز

دیپلماسی ایرانی

وبلاگ طاقچه، یک پزشک

رادیو فردا

 

چطور بدبين باشيم و اميدوار؟
فلسفه طراحی یوبی‌سافت چه تاثیری روی صنعت بازی گذاشت؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

GIF