0
لطفاوارد شویدیاثبت نام کنیدبرای انجام این کار.

سرنوشت کاترین عدل یک نمونه از آن چیزی است که افکار متعصبانه ایدئولوژیک می‌تواند بر سر هر شخصی از هر طبقه و خاستگاه اجتماعی و خانوادگی بیاورد. بسیاری از نوجوانان و جوانان از قلب اروپا و کشورهای مترقی مثل انگلیس و حتی کشورهای اسکاندیناوی به داعش و تئوری آنها پیوستند و خطر ایدئولوژی‌های جزم‌اندیش هنوز جوامع انسانی را تهدید می‌کند. اما در قرن بیستم این ایدئولوژی‌ها با نام‌ها و شکل‌های مختلف تمام کره‌ی زمین را تحت سلطه خود درآورده بودند. قرن بیستم قرن آرمان‌های بزرگ بود.

این آرمان‌ها در قرن بیستم میلیون‌ها نفر را به کام مرگ کشاند. فرقی نمی‌کرذ که خاستگاه ایدئولوژی چه باشد. راست و چپ در تقابل با یکدیگر بودند اما کارنامه هر دو سیاه است. از دو جنگ جهانی و خون‌های میلیون‌ها انسانی که به خاطر فاشیسم و نازیسم ریخته شد تا مرگ میلیون‌ها نفر در شوروی و چین تحت حکومت ایدئولوژی مارکسیسم و کمونیسم. آرمان‌گرایی در زمانی که فلسفه در اروپای پس از روشنگری و انقلاب صنعتی، به دنبال ایجاد یک جامعه‌ی آرمانی و تحقق نهایی یوتوپیا برای بشریت بود یک کلیدواژه به شمار می‌رفت. رشد صنعت و فناوری باعث ایجاد رفاه بیشتر بود و اکنون پس از قرن‌ها و هزاره‌ها بهترین فرصت برای انسان بود تا به تحقق آن چیزی که در تمام این دوران آرزویش بود نزدیک شود. برقراری یک جامعه‌ی آرمانی که نقطه‌ی عطف تمدن بشری از آغاز تاکنون به شمار رود.

خردگرایی و اومانیسم توسط فیلسوفانی مثل دکارت به جریان‌های فکری غربی تزریق شد و با ظهور مارکس، فلسفه‌ی پساروشنگری به عرصه‌ی عمل سوق داده شد و جریان‌های روشنفکری برای پیاده کردن تئوری‌های اندیشمندان بزرگ به وجود آمد. مارکسیسم برای برقراری عدالت اجتماعی و از میان بردن قرن‌ها ستم طبقاتی پا به عرصه‌ی وجود گذاشت. مارکس گرچه خودش متعلق به فرهنگ آلمانی بود اما (به واسطه سال‌ها زندگی در انگلیس) میخ مبانی نظری‌اش را در انگلیس به زمین کوبید اما اولین سرزمین که به ایده‌آل‌های او چراغ سبز نشان داد روسیه بود.

البته روشنفکران روسی تحصیل‌کرده و زیسته در غرب مثل لنین این آتش را در روسیه شعله‌ور کردند اما مردم نیز به دعوت آنها پاسخ مثبت دادند به خصوص قشر کارگران و زحمت‌کشان. اما در میانه‌ی این شرق و آن غرب سرزمین موسوم به خاورمیانه وجود داشت که اوضاع در آن به گونه‌ای دیگر بود. آن‌چه قرن‌ها در خاورمیانه تسلط داشت اعتقادات مذهبی بود. حتی روشنفکران تحصیل‌کرده در غرب هم می‌بایست هر مفهوم و تفکری را در زرورق موضوعات دینی می‌پیچاندند و به خورد مردم می‌دادند.

آن چه موضوع این نوشتار است پیوند غریب دو ایدئولوژی به ظاهر متعارض در تاریخ خاورمیانه و بخصوص ایران است که در برهه‌ای با یکدیگر متحد شدند. در نیمه دوم قرن بیستم این دو ایدئولوژی اهداف یا دشمنان مشترکی یافتند و با هم در یک جبهه بر علیه آن دشمن وارد جنگ شدند.

مبارزه با سرمایه‌داری که در آن زمان با کلیدواژه امپریالیسم مورد خصومت شدید قرار می‌گرفت و مظهر آن یعنی آمریکا، یکی از نقاط مشترک ایدئولوژیک میان جهادگرایان افراطی و چپ‌های مارکسیست بود. در این برهه یعنی دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی، هر دوی این گروه‌ها بر مشی مسلحانه تاکید داشته‌اند.

گروه‌های چپی مثل بادرماینهوف در آلمان غربی علاوه بر مبارزه مسلحانه به آزادی سکس و لغو محدودیت‌های جنسی نیز تاکید داشتند اما در این سوی جغرافیا، به دلیل اشتراک‌های ایدئولوژیک، مذهب و کمونیسم به هم پیوند خورده بود. کمونیست‌های لامذهب صلوات می‌فرستادند و سرخ و سیاه با هم در صف نماز می‌ایستادند یا مذهبی‌ها از جامعه‌ی بی‌طبقه‌ی توحیدی می‌گفتند.

مبارزات چریکی اکنون دیگر تقریبا به تاریخ پیوسته اما شبیه آن را در میان جهادی‌های افراطی مانند داعش می‌بینیم. در این ایدئولوژی‌ها تفکرات ملی در مقابل آرمان جهانی و انترناسیونال رنگ می‌بازد. به همین مناسبت چپ‌ها پس از به قدرت رسیدن در شوروی و جاهای دیگر در پی صدور انقلاب به کشورهای دیگر بودند و پیکارجویان داعش نیز آرمان تسلط و خلافت بر جغرافیای وسیعی از دنیا را داشتند. صدور انقلاب پس از به قدرت رسیدن گروه‌های مذهبی افراطی، یکی از اهداف انقلاب ایران هم عنوان شده بود.

نفرت از آمریکا، گرچه در میان این گروه‌ها مشترک است اما ریشه‌های متفاوتی دارد. غیظ چپ‌ها از آمریکا و یا تداوم این نفرت را باید در پیروزی همراهی دموکراسی و سرمایه‌داری دانست. ایده‌های چپ با برجسته کردن موضوعاتی مانند استثمار کارگران، نژادپرستی و برده‌داری در پی نفی کاپیتالیسم بود اما مبارزات سیاهان در همان جامعه به صورت دموکراتیک پیش رفت و قدم‌های کوچک اما عمیقی برداشت تا جایی که به پیروزی رسید. در نهایت این دموکراسی بود که به پیروزی می‌رسید و ساختارهای تبعیض را یک به یک فرو می‌ریخت. چون اقلیت‌ها، بی‌صداها و ندارها هم حق سخن گفتن داشتند. سخن گفتن از حقوق پایمال شده‌ی خود. اما کارگران در همان بهشت کارگران، کشور شوراها یا جمهوری‌های شورایی سوسیالیستی در حال تار و مار شدن بودند.

برای مذهبیون افراط‌گرا اما آمریکا مظهر کفر است. آمریکا سمبل مادی‌گرایی، شهوت‌پرستی و افکار پوچ دنیوی است. جایی که مفاهیمی مثل خداوند، جهان آخرت و معنویات مشغول ذبح شدن است. جهادی‌ها طبق دستور کتاب دینی‌شان وظیفه دارند کافران را بی‌رحمانه بکشند. اندیشه‌ی آنها خدعه‌گری را برنمی‌تابد تا تصویری رحمانی از اسلام نشان دهند تا به قدرت برسند و پس از قدرت تیغ‌ها را از نیام بیرون کشند. آنها تابع ایده‌ی «النصر بالرعب» هستند و به خاطر تفکرات اخروی، مرگ و زندگی این جهان چندان برای‌شان دارای اهمیت نیست. بنابراین آنها می‌کشند و چنان‌چه طرف بی‌گناه بود به بهشت می‌رود و آنها خود را درگیر تمییز و تفکیک نمی‌کنند. آنها اهل عمل‌اند. حتی اگر لازم باشد خود را قربانی می‌کنند چون اصل در زندگی اخروی است نه زندگی این دنیا.

ارتباط میان ریشه‌های سلفی‌کردی و تئوری گروه‌های تکفیری با جنبش‌های چریکی چپ‌گرا، بیش از هر چیز در شکل عمل‌گرایی آن‌هاست. گرچه در ساحت تئوری، اندیشه‌ی آنها از زمین تا آسمان با هم متفاوت است و مبناهای بسیار متعارضی دارند اما در ساحت عمل، هر دو بر خشونت، ایجاد ترس و شجاعت تاکید دارند. جنبش‌های چریکی چپ‌گرا در دوران جنگ سرد از شرق تا غرب عالم را فرا گرفته بود و از شرق دور تا قلب اروپا و حتی آمریکا، گروه‌هایی بودند که دست به ترور، بمب‌گذاری و اعدام‌های صحرایی می‌زدند و جالب آن‌که دشمن همه‌ی این گروه‌ها را می‌توان در یک مفهوم طبقه‌بندی کرد و جای داد: امپریالیسم.

شوروی و سپس چین، بزرگ‌ترین حامی دولتی این گروه‌ها بود و برای افرادی که جذب این گروه‌ها و تئوری‌های‌شان می‌شدند شوروی کمونیستی، قبله‌ی آمال بود. کمونیست‌ها توانستند در نقاط بسیاری از جهان به حکومت برسند و بزرگ‌ترین قتل‌عام های قرن بیستم از جانب آنها صورت گرفته. دو نام بزرگ که موجب کشته شدن میلیون‌ها انسان شدند در این میان می‌درخشد: استالین و مائو. دو رهبر بزرگ جهان کمونیسم. همان تئوری که در زمانی که هنوز به قدرت نرسیده می‌تواند آن قدر خشن و بی‌رحم باشد بدون شک در زمان قدرت‌گیری می‌تواند فاجعه‌هایی مثل آن چه در شوروی استالین و چین مائو به وجود آمد را رقم بزند. شاید کم‌خشونت‌ترین گروه‌ کمونیستیِ به قدرت رسیده، همان بلشویک‌های روسیه باشند که انقلاب بزرگ شوروی را رقم زدند. گرچه باید این را هم در نظر گرفت که کمونیست‌های آن دوره هنوز حامی قدرتمندی مثل ابرقدرت شوروی نداشتند.

اما جریان‌های مذهبی در سیاست به اندازه کمونیست‌ها بخت‌یار نبودند و جز در مناطق کوچکی از جهان و در بازه زمانی کوتاه (به جز ایران) نتوانستند به قدرت برسند. درباره علت‌های کامیابی چپ‌ها و عدم موفقیت مذهبی‌ها در دستیابی به قدرت سیاسی، بحث مفصل است.

ارتباط نزدیک میان گروه‌های مذهبی و جنبش‌های چپ‌گرا، باعث تلاقی و آمیزش تئوریک میان این گروه‌ها نیز شد. مثل همان چیزی که درباره ایران گفتیم. یکی دیگر از مسایلی که باعث پیوند عمیق میان مذهبی‌های مسلمان با چریک‌های چپ می‌شد مساله‌ی فلسطین بود.  در لبنان، این گروه‌های چپ و مذهبی گاهی اوقات در یک جبهه‌ی واحد بر علیه اسراییل می‌جنگیدند. هدف مذهبی و سرزمینیِ مسلمانان، با آرمان ضدامپریالیستی کمونیست‌ها در آنجا یکی می‌شد. بنابراین بخشی از آرمان ضدامپریالیستی وارد روحیه و تفکر مذهبی‌ها شد و بسیاری از ایده‌آل‌های مذهبی در تفکر کمونیستی رسوخ کرد. در انقلاب ایران، این دو گروه و اتحادشان نقش بزرگی داشت. پس از انقلاب نیز شکل دیگری از این همراهی تداوم یافت. بزرگ‌ترین حزب کمونیستی ایران (توده) از صادق خلخالی که یک آخوند تندرو بود در انتخابات مجلس خبرگان حمایت کرد.

نورالدین کیانوری رهبر حزب توده در مصاحبه‌ای درباره حمایت از خلخالی گفته: «کار او، به‌عنوان دادستان کل انقلاب، جنبه‌های مثبت فراوانی داشت. او با شجاعتی بی‌نظیر، چند صد نفر از مهم‌ترین مهره‌های امپریالیسم را به جوخه اعدام سپرد و با این کار، صدها بار حکم اعدام خود را نیز از سوی ضد انقلاب صادر کرد.»

چنان که می‌بینیم برخورد قاطعانه، انقلابی و خشونت‌بار با هر چیزی که رنگ و بوی امپریالیستی از آن به مشام برسد در نظر چریک‌های کمونیست، فضیلت به شمار می‌رود. این طرز تفکر امروزه به گروه‌های تکفیری در قالب عملیات انتحاری منتقل شده است. کشتن کفار از هر طریق ممکن، کلید دروازه‌های بهشت را در دست تکفیری‌ها قرار می‌دهد. خشونت و ترور، از مهم‌ترین نقاط تلاقی و وجوه مشترک در روحیات مبارزه‌جویانه و تئوری چپ‌ها و بنیادگرایان اسلامی است. گرچه پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی و به تبع آن از میان رفتن بزرگ‌ترین حامی گروه‌های چپ گرا در جهان، روحیات چریکی و جنبش‌های مسلحانه در میان این گروه‌ها رنگ باخت اما به نظر می‌رسد بخشی از روش‌های آنها اکنون به بنیادگرایان و اسلامیست‌های تندرو منتقل شده است.

از عشق تا سکو؛ سرانجام جاوید در جامعه‌ای بی‌رحم - یادداشتی برای سریال یاغی
اعترافات هدی رسمی؛ سرانجام پروژه فم تریپ و حس کردن ایران از نزدیک

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

GIF

  1. نویسنده دارای موضع‌گیری منفی نسبت به جنبش‌ها و تفکرات چپ هست