در این مطلب، اتفاقات و رخدادهای تصادفی و غیرمنتظره و جالبی که برای فیلمهای مختلف یا در هنگام فیلمبرداری آنها رخ داده را فهرست کردهایم. اتفاقاتی که احتمالا درباره آنها نشنیدهاید و میتواند برای طرفداران سینما جذاب باشد.
فیلم باشگاه مشت زنی
رج زدن ممنوع
معمولا هنگام فیلمبرداری فیلمهای سینمایی، به دلایل منطقی و بابت صرفهجویی در هزینهها، صحنهها نه به ترتیبی که در فیلمنامه آمده، که براساس راحتی و سرعت بیشتر فیلمبرداری میشوند و اصطلاح «رج» زده میشوند. اما دیوید فینچر در شاهکارش باشگاه مشتزنی فیلم را برحسب اتفاقات فیلمنامه ساخت.
در طول فیلمبرداری ادوارد نورتون شروع کرد به گرفتن رژیم و از حضور زیر نور آفتاب جلوگیری کرد و برد پیت زمان زیادی را در باشگاههای ورزشی به وزنه زدن و برنزه کردن در سالنهای سولاریوم پرداخت. برای همین است که در فیلم نورتون به مرور پژمرده و نحیف و پیت سرحالتر میشود.
فیلم ایندیانا جونز
اسهال در کمین است
موقع فیلمبرداری صحنه بسیار بامزه رویارویی ایندیانا جونز و دشمن شمشیردارش در فیلم ایندیانا جونز: مهاجمین صندوق گمشده، قرار بود این دو با هم مبارزهای پرهیجان با شمشیر داشته باشند. برای فیلمبرداری این صحنه، سه روز زمان پیشبینی شده بود.
اما هریسون فورد بازیگر نقش جونز که در آن روزها از اسهال خونی شدید رنج میبرد و نای سه روز فیلمبرداری را نداشت، اسپیلبرگ را متقاعد کرد که مبارزه همان اول با شلیک گلوله از سوی جونز به دشمن در نطفه خفه شود! اسپیلبرگ این ایده را به ناچار پذیرفت و به این ترتیب یکی از بامزهترین صحنههای فیلم خلق شد.
فیلم تعطیلات
عجب تصادفی!
در فیلم کمدی-رمانتیک تعطیلات سکانسی هست که در آن جک بلک در فروشگاه اجاره فیلم بلاکباستر، قفسههای مختلف را همراه کیت وینسلت میگردد و هربار فیلمی را برمیدارد و موسیقی آن فیلم را به صورت خندهدار برای معشوقهاش اجرا میکند.
یکی از فیلمهایی که که بلک از داخل قفسه برمیدارد، فیلم عالی فارغالتحصیل ساخته مایک نیکولز است که داستین هافمن در آن بازی میکند. بلک شروع میکند به خواندن آهنگ خانم رابینسون و در همین حین داستین هافمن را در لحظهای گذرا میبینیم که در امتداد همان قفسه دارد به بلک نگاه میکند و سر تکان میدهد.
واقعیت امر این است که این صحنه کاملا تصادفی به فیلم اضافه شد. هافمن در حال بازدید از بلاکباستر بود که توجهش به تجهیزات فیلمبرداری جلب شد و وقتی دید کارگردان فیلم از دوستانش است، برای سلام کردن سری به صحنه زد. بعد هم ایده حضور هافمن به ذهن کارگردان رسید و او با همان لباسها برای یک ثانیه در فیلم ظاهر شد!
فیلم شوالیه تاریکی
جوکر واقعا ترسید
در فیلم شوالیه تاریکی و هنگام خروج جوکر از بیمارستان و منفجر کردن بیمارستان با یک ریموتکنترل، وقتی هیث لجر بازیگر فقید جوکر به محوطه بیمارستان رسید قرار بود انفجار دیگری هم صورت بگیرد. منتها ریموت و چاشنیها درست عمل نکردند و لجر به صورت بداهه شروع کرد به فشار دادن متوالی ریموت.
در همین هنگام چاشنی ناگهان عمل کرد و انفجاری رخ داد که باعث شد جوکر یک لحظه بترسد. لحظه ترس جوکر/لجر در فیلم کاملا واقعی بود، چون انفجار برخلاف انتظار او رخ داد. نولان هم این صحنه را قطع نکرد و اجازه داد بازی بداهه لجر کامل شود.
فیلم رفقای خوب
دستپخت مادر
در فیلم رفقای خوب صحنهای هست که گنگسترها بعد از انجام یک قتل فجیع برای غذا خوردن به منزل مادر تامی میروند. بازیگر نقش مادر تامی درواقع مادر خود مارتین اسکورسیزی کارگردان فیلم بود و جالبتر اینکه اسپاگتیای که شخصیتها در آن سکانس در فیلم میخورند و از آن تعریف میکنند، واقعا دستپخت مادر اسکورسیزی بود!
فیلم رستاخیز بیگانه
عجب پرتابی بانو
در فیلم رستاخیز بیگانه صحنه پرتاب توپ بسکتبال از پشت واقعا در فیلم اتفاق افتاد. در این صحنه سیگورنی ویور بازیگر فیلم باید در حالیکه از یک حلقه بسکتبال دور میشد، توپ را بدون نگاه به حلقه بهصورت یکدستی از پشت بیندازد داخل حلقه. طبعا قرار بود این صحنه با حقه فیلمبردای شود، ولی ویور توپ را از فاصله تقریبا چهار متری پرت کرد و توپ یکراست رفت داخل سبد! ران پرلمن و کل عوامل صحنه بعد از این اتفاق با فریاد ویور را تشویق کردند!
فیلم میانستارهای
از فیلم تا مقاله
گروهی از دانشمندان بعد از فیلم میانستارهای نولان آنقدر درباره کرمچالهها و سیاهچالهها و اثرات آنها تحقیق نظری کردند که قرار حاصل تحقیقاتشان در قالب یک مقاله علمی منتشر شود. تا پیش از این هیچ رفرنس علمیای درباره این موضوعات وجود نداشته است!
فیلم پدرخوانده
گربه ناخوانده
حتما این یکی را میدانید که در سکانس محشر و آغازین فیلم پدرخوانده، قرار نبوده گربهای وجود داشته باشد. مارلون براندو گربه را در صحنه پیدا کرد و تصمیم گرفت هنگام ایفای نقش ویتو کورلئونه با گربه بازی کند. این گربه بعدها آنقدر مشهور شد که در کارتون کارآگاه گجت هم نسخه کارتونیاش رفت زیر دست رئیسکلاو (نام واقعی او Claw بود، به معنی چنگک!) دشمن گجت.
فیلم جنگهای ستارهای
من پدرتم لوک!
عشاق فیلم جنگهای ستارهای میدانند که آن دیالوگی که در آن دارث ویدر به لوک اسکایواکر میگوید که پدر اوست، مهمترین دیالوگ فیلم و یکی از بهترین صحنههای تاریخ سینماست.
لوکاس این دیالوگ و در واقع این حقیقت را از تمام عوامل فیلم مخفی نگه داشته بود، حتی از بازیگر نقش دارث ویدر که دیوید پراوس نام داشت. از آنجایی که صدای دارث ویدر توسط بازیگر دیگری (جیمز ارل.جونز) قرار بود بعدا دوبله شود، پراوس موقع فیلمبرداری دیالوگ بیربطی ادا کرد و تا زمان نمایش فیلم حتی عوامل فیلم هم مانند تماشاگران آن نمیدانستند قرار است با چنین سورپرایز بزرگی روبرو شوند.
فیلم طناب
هیس، پاشکستهها فریاد نمیزنند
فیلم طناب اثر آلفرد هیچکاک در ظاهر مانند یک تئاتر است و انگار بدون کات فیلمبرداری شده. قرار هم بر این بود که بازیگران فیلم را مانند یک تئاتر اجرا کنند و فقط زمانی که حلقههای فیلم تمام میشد، بازی را برای لحظاتی قطع کنند تا حلقه عوض شود. بنابراین برداشتها طولانی (۱۰ دقیقهای) بود و کسی اجازه تپق زدن نداشت.
در جریان فیلمبرداری، دالی کم یا همان دوربینی که روی پایه و ریل حرکت میکند و بسیار سنگین است، از روی پای یکی از عوامل فیلم رد شد و پایش را شکست. فرد بدبخت هم که نمیخواست فیلمبرداری را خراب کند، محکم جلوی دهانش را گرفت و از صحنه فرار کرد بیرون تا بتواند فریاد بکشد!
فیلم یادآوری کامل
آرنولد مهربان
زمانی که آرنولد شوارتزنگر و مایکل آیرونساید مشغول بازی در فیلم یادآوری کامل به کارگردانی پل ورهوفن بودند، آرنولد متوجه شد آیرونساید بین فیلمبرداری صحنهها مدام مشغول حرف زدن با تلفن است؛ پس ماجرا را از همبازیاش پرسید و متوجه شد خواهر آیرونساید به سرطان دچار شده و او مشغول روحیه دادن به خواهرش است.
آرنولد بامعرفت که شرایط را دید، همکارش را به اتاق اختصاصیاش در پشت صحنه برد و ۳ ساعت کامل تلفنی با خواهر او در مورد تغذیه درست و ورزش کردن در دوران سرطان به او مشاوره داد!
فیلم هری پاتر و تالار اسرار
من مواظبتم هری!
در حین فیلمبرداری فیلم هری پاتر و تالار اسرار، سگی به نام بلا که نقش فنگ را در فیلم ایفا میکرد آنقدر حامی دنیل رادکلیف شده بود که در صحنه حمله عنکبوت مکانیکی غولپیکر به هری، چندبار برای حفاظت از رفیقش پرید جلوی عنکبوت و باعث شد صحنه طی چند برداشت گرفته شود!
فیلم ارباب حلقهها
گرگ چاقودیده
هنگامی که پیتر جکسون مشغول کارگردانی صحنهای در فیلم ارباب حلقهها بود که در آن یکی از بازیگرها چاقو میخورد، کریستوفر لی نقش بسزایی در طبیعی جلوه دادن صحنه داشت. لی به جکسون گفته بود: تا حالا صدای مردی رو که از پشت چاقو میخوره شنیدی؟ من شنیدم. وقتی کسی از پشت چاقو میخوره اینجوری ناله میکنه!
لی البته در زندگی چاقو نخورده بود، اما به دلیل شرکت در چند عملیات فوق سری در ارتش بریتانیا در طول جنگ جهانی دوم احتمالا چند نفری را از پشت با چاقو زده بود.
فیلم جادوگر شهر از
تصادف باورنکردنی
در حین ساخت فیلم کلاسیک جادوگر شهر از، تیم سازنده دنبال پیدا کردن یک کت مندرس و پاره برای شخصیت جادوگر بود که دستیار طراح لباس از یکی از مغازههای دست دوم فروشی کتی با همان مشخصات پیدا کرد.
زمانی که بازیگر کت را پوشید، آستر جیب را به سمت بیرون کشید و دید نام “ال.فرانک باوم” روی آستر کت دوخته شده است. فرانک باوم که بود؟ نویسنده کتاب جادوگر شهر از! بیوه باوم بعدا متوجه شد کت واقعا متعلق به شوهرش بوده است!
فیلم لئون
دستگیری اتفاقی
لوک بسون و گروهش در حال فیلمبردای صحنه محاصره ساختمان توسط نیروهای ویژه پلیس در فیلم معرکه لئون (حرفهای) بودند که یک سارق بختبرگشته که تازه از یک داروخانه سرقت کرده بود، با بازیگران پلیس روبرو شد.
سارق که تصور میکرد یک لشکر برای دستگیری او در خیابان بسیج شده، بلافاصله خودش را تسلیم کرد.
فیلم رستگاری در شائوشنک
آزار حیوانات ممنوع
در صحنهای از فیلم رستگاری در شاوشنک یکی از بازیگران به یک کلاغ، لارو یک حشره را میدهد تا کلاغ آن را بخورد. انجمن بشردوستی آمریکا عوامل فیلم را وادار کردند تا آنقدر بگردند و لاروی را پیدا کنند که به دلایل طبیعی مرده باشد!
همین سختگیریها باعث شد تا در انتهای فیلم با افتخار نوشته شود: در جریان ساخت این فیلم به هیچ حیوانی آزاری نرسیده است.
فیلم انتقامجویان
پرخور و خسیس
در طول فیلمبردای فیلم انتقامجویان، رابرت داونی جونیور در جاهای مختلف صحنه خوراکیهای هیجانانگیزی قایم کرده بود که موقع فیلمبردای و برداشت صحنهها فکش بجنبد.
هیچکدام از اعضای گروه هیچوقت نتوانستند حتی یکی از این تنقلات را پیدا کنند. ضمن اینکه جنبیدن دهن مرد آهنین در فیلم هم کاملا بداهه و محصول همان خوراکیهایی بود که جونیور سر صحنه پنهان کرده بود!
فیلم مرثیهای برای یک رویا
بازی تاثیرگذار
در فیلم مرثیهای برای یک رویا سکانسی وجود دارد که در آن الن برنستین (که بابت فیلم نامزد اسکار بهترین بازیگر مکمل زن شد) مونولوگی تکاندهنده درباره پیری و بلامصرف شدن ایراد میکرد.
هنگام فیلمبرداری این صحنه دوربین لرزید، چون فیلمبردار تحت تاثیر بازی و دیالوگ برنستین به گریه افتاده بود و شانههایش میلرزید. خراب شدن این صحنه خشم شدید آرونوفسکی کارگردان فیلم را به همراه داشت، چرا که بهترین صحنه فیلمش خراب شده بود. البته نهایتا همین برداشت در فیلم نهایی جا گرفت و شما میتوانید لغزش دوربین را به وضوح تماشا کنید.
فیلم جنگهای ستارهای
تصادفا ستاره شد
باورتان میشود هریسون فورد چطور به یک ستاره سینما تبدیل شده؟ زمانی که جرج لوکاس و فرانسیس فوردکاپولا مشغول برنامهریزی برای ساخت فیلم اینک آخرالزمان بودند (آن زمان قرار بود لوکاس فیلم را بسازد)، کاپولا تصمیم گرفت به پاس زحماتی که هریسون فورد به عنوان یک نجار برای تعمیر میز دفترش کشیده بود، نقش کوتاهی در فیلم به او بدهد.
زمان ساخت سوپرفیلم جنگ ستارگان (جنگهای ستارهای) که فرا رسید، لوکاس نیاز داشت تا شخصی هنگام دورخوانی فیلمنامه، دیالوگهای نقش هان سولو را که هنوز بازیگرش انتخاب نشده بود بخواند. او از فورد که کارمند فنی دفترش بود خواست تا این کار را انجام دهد. فورد دیالوگها را خواند و یکی از تهیهکنندگان فیلم که آنجا بود به لوکاس گفت که فورد همان هان سولوی فیلم است! به این ترتیب هریسون فورد یکشبه ره صدساله رفت و از یک تعمیرکار تبدیل شد به ستارهای که امروز بیش از ۳۰۰ میلیون دلار ثروت دارد!
فیلم نجات سرباز رایان
به «مت» حسودی کنید
وقتی نجات سرباز رایان فیلمبرداری میشد، تمام بازیگران و هنروران مجبور بودند قبل از شروع فیلم تمرینات سخت نظامی را پشت سر بگذارند؛ جز “مت دیمون” که از انجام این کار معاف شد و استراحت میکرد.
این کار توسط اسپیلبرگ عمدا انجام شد تا سربازها نسبت به دیمون یک کینه ناخودآگاه پیدا کنند. چرا؟ چون در فیلم هم تعدادی سرباز مجبور بودند جانشان را به خطر بیندازند تا سرباز رایان (دیمون) صحیحوسالم از جبهه جنگ به خانه برگردد.
یک فیلم آشغال روسی «آندری روبلف»
ایتگمار برگمان و تارکوفسکی
این اتفاق ربطی به زمان فیلمبرداری یا پشت صحنه فیلم ندارد اما مانند لحظات بالا, اتفاق جالبی است و به نظرم می تواند به این لیست اضافه شود. اینگمار برگمان در مصاحبهای گفته که یکی از بهترین لحظات زندگی سینماییاش مربوط به شبی بود در ۱۹۷۱ که با همکار سوئدیاش “گِرِده” بعد از دیدن فیلمی در سالن، بطور اتفاقی چشمش به چند حلقه فیلم روی میز میافتد و از آپاراتچی میپرسد “این چیه؟” او میگوید “یک فیلم آشغال روسی”
میگوید وقتی اسم تارکوفسکی را روی حلقه فیلم میبیند٬ به گِرِده میگوید “ببین من یک چیزهایی راجع به این بابا خواندهام. بیا فیلمش را ببینیم و بفهمیم جریانش چیست” نصف شب هست و آپاراتچی اول قبول نمیکند، که با رشوهای راضیاش میکنند و فیلم «آندره روبلف» تارکوفسکی را میبینند.
“سه صبح بود که با چشمان گودافتاده اما شگفتزده از سالن بیرون زدیم” گفته که هرگز آن شب را فراموش نمیکند. زیرا فیلم زیرنویس سوئدی نداشت و آنها حتی یک کلمه از دیالوگها را نفهمیدند. میگوید با اینحال از پا درآمده بودیم، زیرا هنر واقعی را زبانی دیگر در کار است!