هشدار اسپویل: این یادداشت بخشی از داستان فصل اول را لو میدهد. اگر هیچ قسمتی از این سریال را ندیدهاید داستان برایتان لو میرود. اما اگر دستکم فصل اول را دیدهاید یادداشت برای شما حاوی اسپویل نخواهد بود.
نعیم و رضا پروانه از جمله معدود شخصیتهای سریالهای نمایش خانگی هستند که توانستهاند همدلی مخاطبان زیادی را برانگیزند و آنها را با خود همراه کرده تا پیگیر سرنوشتشان باشند. پس از رکود یکی دو ساله شبکه نمایش خانگی، حالا سریال پوست شیر توانسته تا حدی مانند «زخم کاری» تماشاگران را مشتاق و در انتظار قسمتهای تازه نگه دارد.
در میان سریالهای خوب و بدی که در شبکه نمایش خانگی شاهدش بودیم، سریالهای کمی وجود داشتند که کاراکترهای آنها، به اندازهای در مخاطب همدلی ایجاد کنند که به بحث روز مردم بدل شوند. البته این موضوع ارتباطی به کیفیت و قدرت و ضعف سریال ندارد و بسیاری از محصولات نازل در تلویزیون و نمایش خانگی بودهاند که چنین ارتباطی ایجاد کردهاند. اما در هر صورت، برای سریالی در شبکه نمایش خانگی، که نخستین هدفش جذب و جلب مخاطب بیشتر و همراه ساختن او تا پایان آخرین قسمت سریال است، این یک نقطه قوت محسوب میشود.
پوست شیر، اولین تجربه برادران محمودی در نمایش خانگی است. این دو برادر اهل افغانستان، کارگردانی و تهیه چندین اثر در سینما و تلویزیون از جمله فیلمهای رفتن و شکستن همزمان بیست استخوان و سریال تلویزیونی دلدار را در کارنامه خود دارند که آثار متوسط و رو به بالایی محسوب میشوند اما چندان در جذب مخاطب عام موفق نبودهاند. حالا به نظر باید یکی از علل موفقیت سریال جدید آنها در جذب مخاطب را در فیلمنامه و البته بازی بازیگران جست.
فیلمنامه پوست شیر که کار مشترک جمشید محمودی و رضا بهاروند است به عنوان یک اثر جنایی، واجد عناصر و ویژگیهای خاص یا خلاقانهای نیست که مثلا آن را بشود به عنوان اثری معمایی با گرهافکنی و رازگشاییهای پیچیدهی ژانر معمایی دانست و یا دارای تعلیق در بستر روایت و پیچ و خمهای شخصیتپردازی در ژانر جنایی باشد. بنابراین تنها چیزی که برای توجیه ارتباط مخاطب و اثر باقی میماند درام روابط است.
پوست شیر، یک جامعهی مردسالار را به تصویر میکشد با کاراکترهایی که تجربه نشان داده، جامعهی ایرانی، تماشای آنها را بر پرده سینما یا صفحه تلویزیون دوست دارد. کاراکترهایی که قبلا به عنوان نمونه در فیلم شنای پروانه یا سریال یاغی به تصویر کشیده شدند و قشر خاصی از مردان و زنان جنوب شهری را شامل میشوند با ادبیات و ویژگیهای رفتاری خاص که ارتباط آنها با یکدیگر برای تماشاگر ایرانی جذاب است. البته آنچه باعث ماندگاری کاراکترها میشود باورپذیری شخصیتهاست که از آشنایی کارگردان با این کاراکترها و البته بازنماییِ درست بازیگران نشات میگیرد. به طوری که مخاطب، انگار مابهازای عینی این کاراکترها را در پیرامون خود میبیند و ادبیات، اطوار و خلق و خوی آنها را کاملا میپذیرد.
به جز کاراکترهای نعیم و رضا، کاراکترهای فرعی پوست شیر، مثلا دوستان این دو، و یا حتی صدای همبندیهای سابقشان که از طریق تلفن میشنویم نیز آن قدر خوب و باورپذیر به تصویر کشیده میشوند که ارتباط مخاطب با کاراکترهای اصلی فیلم را بیشتر تقویت میکنند. بازیهای هادی حجازی فر (نعیم) و علیرضا کمالی (رضا پروانه) برای مخاطب دارای جذابیت است و از سوی دیگر پلیس های فیلم، با بازی شهاب حسینی و بهزاد خلج نیز، توانستهاند در دل مخاطبان جا کنند و از کلیشههای تصویر پلیس در صنعت نمایش ایران کمی فاصله بگیرند.
نکته دیگری که باعث جذابیت سریال برای مخاطبان شده برمیگردد به روابط میان کاراکترهای داستان از جمله رابطه نعیم و دخترش ساحل (پردیس احمدیه) و رابطه دوستانه و صمیمی نعیم و رضا و البته رابطه عاشقانه مژگان (ژیلا شاهی) و رضا. در تمام این روابط با همهی تفاوتهایی که دارند، نوعی عشق انسانی و زمینی وجود دارد که جذاب است. این عشق اگرچه دیوانهوار و افراطی به نظر میرسد اما نوع بازیها و شکل روایت به گونهای است که برای مخاطب باورپذیر به نظر میآید و وجهی اغراقآمیز نمییابد چرا که وجود چنین عشقهای خالصانه و دیوانهوار (پدر و دختر، دو دوست و یک زوج) در اطراف ما واقعیت دارد و احتمالا خود ما نیز شاهدش بودهایم.
اما موضوع دیگری که از یک سو میتواند نقطه ضعفی برای سریال باشد و از سوی دیگر یکی از المانهای جذف مخاطب بوده است وجه مردسالار غالب بر سناریوی سریال است. در سریال پوست شیر، زنها، موجوداتی ضعیف، آسیبپذیر و قربانیانی تسلیم به تصویر کشیده میشوند. لیلا (پانتهآ بهرام) در نقش مادر ساحل، زنی است که وارد زندگی مردی میشود و سالها با او زندگی میکند اما در هنگامی که فرزندش را از دست میدهد، شوهرش، او را به شکل زنندهای از زندگیاش بیرون میاندازد به طوری که او حتی کرایه یک شب ماندن در مسافرخانه را ندارد. زنی که پیش از آن دیدهایم در کارگاه شوهرش مشغول به کار بوده، حتی تا این حد از خود استلال مالی نداشته است.
وضعیت مژگان نیز از او بهتر نیست. او به واسطهی تمدید سالانهی صیغهاش، در خانهی رضا مانده است و با اینکه عشق و تمام وجود زنانهاش را به رضا هدیه میدهد، از این اطمینان ندارد که آیا سال بعد نیز صیغهاش تمدید میشود یا نه. تمدید نشدن صیغه بدان معنی است که او همه چیزش را از دست خواهد داد و مجبور است که در خیابان بخوابد. زنی که چنین زندگی عاشقانهای دارد، به لحاظ حقوق انسانی، انگار هیچ چیز ندارد. او، اگر رضا نباشد، دیگر هیچ چیز نیست. نه به لحاظ عاطفی بلکه از نظر حقوق انسانی. او بدون شوهرش هیچ اعتباری در جامعه نخواهد داشت.
و ساحل که بیپناهترین و معصومترین قربانی است. معشوقش به او خیانت میکند. او با دلی شکسته، قصد گریز از معشوقش را دارد اما ربوده میشود، مورد تجاوز قرار میگیرد و کشته و سوزانده میشود. زنهای پوست شیر، منفعل، آسیبپذیر و تسلیم شرایطاند. آنها قربانیانی هستند که به قربانی بودن خو گرفتهاند. لیلا، وقتی در حین داغ فرزند، توسط شوهر رانده میشود، هیچ مقاومتی در برابر استیفای حق خویش به عنوان یک زن انجام نمیدهد و غرورش را برمیدارد و شوهر را ترک میکند. مژگان، در پی عقد دایم است و حتی سرپناهی که میتواند حق او به عنوان زنی که به همسرش عشق میورزد باشد برای او بدون عقدنامه، بیارزش است. زنهایی که عشق مادرانه به مردان میبخشند اما در جامعه مردسالار، هیچ حقی برای آنها در نظر گرفته نمیشود.
این فضای مردسالار در سینمای پیش از انقلاب، مورد استقبال عامه بود و مفاهیمی مثل غیرت و ناموس و .. جزو مضامین پربسامد فیلمهای آن دوران بودهاند. گرچه به نظر میرسد ذائقه فعلی جامعه ایرانی فرق کرده است اما چنین موضوعاتی همچنان برای مخاطب ایرانی جذاب است به شرطی که از کلیشههای فیلمفارسی قدیمی فاصه بگیرد و واجد نوعی فیلمفارسی مدرن باشد. کاراکترها، ادبیاتشان و نوع روابطشان با آنچه در دهه ۵۰ وجود داشت متفاوت است بنابراین دیگر فرم روایت و دیالوگهای کیمیاییوار جواب نمیدهد. کارگردانها و نویسندههای زیادی وجود داشتند که در این سالها تلاش کردند به تقلید از کیمیایی، ادبیات کوچهبازاری و جنوبشهری مدرن خلق کنند که مخاطب امروز را جذب کند اما کامیاب نبودند. کاری که محمد کارت در شنای پروانه از عهدهاش بر آمد و برادران محمودی در پوست شیر نیز به نظر میرسد به این کامیابی نزدیک شدهاند.
نمایش زنان مظلوم و قربانی، همواره میتواند همدردی مخاطبان را برانگیزد اما به لحاظ اجتماعی، اکنون در ایران شاهد جنبشهایی هستیم که میخواهد در برابر این تصویر همیشه قربانی از زنان ایستاده، و زنان را موجوداتی تصویر کند که با شجاعت، در استیفای حقوق خود ایستادگی میکنند. شاید همزمانی این رخدادها با نمایش سریال، موجب شده استقبال از این سریال بیشتر شود و مخاطبان با زنان قربانیِ آن همدردی بیشتری احساس کنند. اما جریان فیلمسازی در ایران هم میتواند به سمتی برود که ابایی از نمایش زنانی که حق خود را از جامعه مردسالار میگیرند یا در برابر قربانی شدن مقاومت میکنند، نداشته باشد. تصاویری که میتواند الهام بخش زنان و دختران ایرانی، در مبارزه و مقاومت برای حق زندگی و اجرای عدالت باشد.
GIPHY App Key not set. Please check settings