
تماشای فیلم «بو میترسد» Beau is afraid در نگاه اول کار جانکاه و طاقتفرسایی است. نه به معنای آنکه فیلم بدی است. بیشتر از این منظر که تماشاگرش را وارد هزارتویی غریب و انتزاعی میکند و ذهن مخاطب را تحت فشار میگذارد. اما فیلم اثرگذار و مهمی است. برای شناخت جهانِ آبستره فیلم ابتدا باید به کارنامه کارگردانش اشاره کنیم. آری آستر فعالیت سینمایی خود را با ساخت چند فیلم کوتاه در ژانر وحشت آغاز کرد. نخستین فیلم بلند آستر «موروثی» Hereditary نام داشت که آن هم فیلمی در ژانر وحشت محسوب میشد اما فیلمی برمبنای کلیشههای آشنای ژانر وحشت نبود. موروثی در قالب یک فیلم ترسناک درباره موجودات ماوراءالطبیعه، مایههایی پررنگ از درام روانشناسانه را در خود داشت. فیلم دوم آستر هم در طبقهبندی ژانر وحشت قرار میگرفت. میدسومار Midsommar این بار مایههای وحشت را با آیینهای بومی و محلی درآمیخته و نتیجه، فیلمی متفاوت از آب درآمده بود.
حالا آستر با سومین فیلم بلندش خود را به عنوان سینماگری صاحب سبک در ژانر وحشت و به ویژه در زمینه مطالعات بینارشتهای و ژانرهای ترکیبی (که از ویژگیهای سینمای عصر پسامدرن به شمار میرود) معرفی میکند. «بو میترسد» هم مایههایی از ژانر وحشت را در خود دارد اما مولفهها و عناصری به آن افزوده شده که فیلم را از یک فیلم ترسناک صرف خارج میکند. فیلم در عمل یک درام پیچیده روانشناسانه است که تماشاگر را با خود به لایههایی هولناک از ذهن آدمی میبرد. کاری تحلیل فیلم آنجا پیچیدهتر میشود که با دستهبندی ژانری فیلم در فضای مجازی مواجه میشویم. فیلمِ ترسناکِ تراژیک/کمدی سوررئالیستی!
بیایید این دستهبندیها را رها کنیم و به خود فیلم بپردازیم. بو پسرِ زنی ثروتمند و کارآفرین است که تنها در شهری عجیب و محلهای جرمخیز زندگی میکند. از همان ابتدا هم پیداست که روانِ آسیب دیدهای دارد و به همین دلیل تنهایی و انزوا را برگزیده است. او قرار است برای شرکت در مراسم سالگرد درگذشت پدرش به شهر محل سکونت مادر پرواز کند. اما دم درِ خانهاش کلید خانه و چمدانش را میدزدند و او از پرواز جا میماند. از اینجا به بعد تمامی خاطرات تلخ و شیرین گذشته به مغز علیل بو هجوم میبرند و او در هزارتویی حیرتانگیز و هولناک از خاطرات و آدمهای واقعی و خیالی گم میشود. در این هزارتو هرآنچه فکرش را بکنید بر سر بوی بخت برگشته میآید. تا جایی که ما به عنوان مخاطب از جایی به بعد نمیدانیم آنچه مشاهده میکنیم بخشهایی از گذشتهی نهچندان دلچسب بو است یا توهماتی که ذهن بیمارش را احاطه کردهاند. کدام لحظه واقعی است و کدام زاییده خیال و ذهنِ داستانپرداز و بیمار بو. فیلم با موفقیت مخاطبش را وسط این درگیریها و وضعیت ذهنیِ نابسامان میاندازد و او را به حال خود رها میکند تا تماشاگر هم در رنجهای ذهنیِ بو شریک شود.
اشاره کردم که تماشای فیلم «بو میترسد» برای تماشاگر تجربه دشواری است. اما آستر توانسته مرزهایی تازه در روایت سینمایی را بگشاید و چنان تماشاگرش را درگیر ماجرا کند که هنر سینما کمتر توانسته تا این اندازه موفق باشد. جهانِ انتزاعیِ برساخته ذهن بو چنان هولناک است و هردم رخدادی تازه در آن رخ میدهد که تماشایش به یک کابوس میماند. کابوسی که پس از دیدنش دیگر نمیتوان آدمِ سابق بود و ماند. میگویید این همه نکته منفی دارد و مخاطبش را رسما آزار میدهد؟ بله. اما فیلم خوبی است چون شیوه درگیر کردن مخاطب با موضوع در سینما نکتهای بسیار مهم و حیاتی است و فیلم و فیلمساز با مهارت از پس آن برآمدهاند.
باید به بازی درخشان واکین فینیکس در این فیلم هم اشاره کنیم. بخش عمدهای از بارِ جذابیتِ عجیبِ فیلم بردوش او و هنر بازیگریاش قرار گرفته است. چه بسا اگر جای فونیکس بازیگرِ دیگری این نقش را برعهده میگرفت فیلم تا این حد نمیتوانست ذهن مخاطب را درگیر خود سازد. فونیکس که در دهه اخیر خود را به عنوان یکی از بهترین استعدادهای بازیگری عصرِ حاضر شناسانده، به گواه کارنامه حرفهایاش تخصصی ویژه در ایفای نقش شخصیتهای روانپریش یافته و این توانایی را در نقش بوی بخت برگشته با مهارت و ظرافت به نمایش میگذارد. «بو ترسیده» بخش عمدهای از جذابیت خود را مدیون بازیِ واکین فونیکس است. یکی از بهترین بازیگران مرد حالِ حاضر سینمای جهان.

