سریال مگه تموم عمر چند تا بهاره، اثر جدید سروش صحت این بار برای شبکه نمایش خانگی است. سروش صحت در نخستین تجربه کار برای نمایش خانگی باز هم به سراغ موتیفها و المانهای آشنای آثار خود رفته و کاراکترهای جدیدش را میتوان در امتداد یا ترکیبی از کاراکترهای فیلم و سریالهای قبلی این کارگردان ارزیابی کرد.
در عرصه کمدی و سریال طنز ایرانی، در طول چند دهه اخیر، نام چند نفر به عنوان کارگردان از بقیه تمایز یافته است. نامهایی که مخاطبان آنها را میشناسند یا با آثارشان خاطره دارند. جالب آنکه اغلب این افراد از سریال ساعت خوش، مجموعه طنزی مربوط به سالهای دور – ساخته مهران مدیری – به این عرصه قدم گذاشتهاند. رضا عطاران، مهران مدیری، سعید آقاخانی و سروش صحت چهار تن از مطرحترین کارگردانهای سریالهای کمدی ایرانی هستند که پرمخاطبترین آثار طنز تلویزیونی را در سالهای اخیر ساختهاند.
آثار رضا عطاران و سعید آقاخانی را میتوان از جهاتی به هم نزدیک دانست. آنها به سراغ قصهها و شخصیتهای ملموس اجتماعی میروند و کاراکترهایی را خلق میکنند که یافتن مابهازای عینی برای آنها، برای هیچیک از مخاطبان کار سختی نیست. آنها به سراغ پیرنگها و قصههایی از زندگی روزمره در جامعه ایرانی رفته و از دل آنها موقعیتهای طنز بیرون میکشند. در اغلب ساختههای این دو کارگردان مطرح کمدی، رگههایی از نقد اجتماعی به چشم میخورد.
فضای داستانی آثار مهران مدیری اما دارای فانتزی بیشتری است و کاراکترهای خلق شده توسط مهران مدیری و تیم نویسندگانش، اغلب شخصیتهایی کاریکاتوری هستند. جدای از کاراکترهای سریالهای گنج مظفر، شبهای برره و قهوه تلخ، که به کلی مربوط به جهان داستانی خالق آنها هستند، حتی در مجموعههایی مثل نقطهچین و پاورچین نیز با شخصیتهایی غلوشده و کاریکاتوری مواجه هستیم که از فانتزیهای ذهنی نویسندگانشان بیرون آمدهاند. اما جهان داستانی مهران مدیری نیز مملو از کنایهها و هجویههای مرتبط با مضمونهای اجتماعی و انتقادی است. بخصوص شبهای برره و قهوه تلخ که در آنها میتوان رگههای قدرتمندی از نقد اجتماعی را در نقطه نقطه پیرنگ داستانی مشاهده کرد و البته طنزی جذاب که برساخته موقعیتهایی است که از دل همین کناهیههای مطایبهآمیز برمیآید.
اما فضای ذهنی و جهان داستانی سروش صحت کاملا متفاوت از سه کارگردان بالاست. جهان قصههای سریالهای سروش صحت گرچه مانند مهران مدیری از فانتزیهای پر رنگ و لعاب مایه میگیرد اما واجد شاخصههای دیگر کمدی مهران مدیری نیست. مثلا عناصر انتقادی و اجتماعی در آثار سروش صحت به ندرت یافت میشود. از ساختمان پزشکان گرفته تا مجموعه لیسانسهها، با کاراکترهایی مواجهیم که وجه فانتزی و کاریکاتورگونهشان درگیر موقعیتهایی به شدت اغراقآمیز و فراواقعی میشود.
اما جالب اینجاست با اینکه سریالهای سروش صحت نشانی از کارگردانی به شدت محافظهکار میدهد اما برخی آثار او مثل ساختمان پزشکان مورد انتقاد جامعه پزشکی قرار گرفت به طوری که از یک ترفند هجوآمیز در سریال لیسانسهها استفاده کرد تا شوخیهای سریالهای طنز او کسی را مکدر نکند. البته هدف از طنز، اصولا همین است و برای یک سینماگر کمدی، نباید انتقادهای گروهی چندان مسالهساز باشد. او وظیفه و هنرش تبدیل کردن مساله، معضل و مشکل به طنز است. او از اجتماع و آدمها سوژه میگیرد و با تبدیل آنها به موتیفهای اغراقشده، موقعیتهای کمیک خلق میکند.
فیلم جهان با من برقص اما یک تجربه جدید در عرصه کارگردانی طنز برای سروش صحت به شمار میرود. این بار او کمی از آن فضای فانتزی و کاراکترهای کاریکاتوری فاصله میگیرد و به سراغ مضمونی فلسفی در قالب طنز میرود. نزدیکی به مرگ، و به طور کل نزدیکیِ مرگ، پیرنگی است که شخصیتهای یک قصه را در یک مهمانی در خانه جهان دور هم جمع میکند و موقعیتهای جذاب و حوادث طنزآمیزی رقم میخورد که طی آن، کارگردان به شیرینترین شکل ممکن، فلسفهی «دم را غنیمت بشمار» را به واسطهی آن روایت میکند. این فیلم نقطه عطفی در آثار سروش صحت به شمار میرود.
اما سریال مگه تموم عمر… بسیار با آن نقطه عطف قبلی فاصله دارد و تا لحظه نوشتن این یادداشت که ۵ قسمت از این سریال پخش شده، آن را باید ناامیدکننده دانست. جهان فانتزی سروش صحت در این فیلم به اوج خودش میرسد اما سردرگمی در میان شخصیتهای متعدد داستان، و عدم وجود یک خط سیر داستانی مشخص و موثر، باعث میشود جای آنکه مخاطب لحظه به لحظه با جهان داستان بیشتر عجین شود هر چه بیشتر از آن فاصله بگیرد.
ریتم کند سریال نیز این ضعف را بیشتر به چشم میآورد چرا که مخاطب درمییابد فیلمساز در پی کش دادن داستانی غیرجذاب است وگویی نقطه کلیدی ماجرا در میانه داستان گم شده است. استفاده پرشمار از تم موسیقی، به جای افزودن جذابیت، خسته کننده میشود و گویا این ترفند هم برای وقتکشی به سریال اضافه شده چرا که عدم وجود یک پیرنگ و درونمایه قدرتمند و شخصیت محوری در داستان، باعث شده مخاطب چیزی جهت پیگیری یا همزادپنداری در سریال نیابد و در کل گویا سریال مجموعهای از سکانسها و موقعیتهای شبه طنزآمیز است که به هم وصله پینه شده است.
شخصیت نیما (با بازی مجید یوسفی) هم جذابیت خود را تنها تا همان قسمت اول حفظ میکند و از قسمت دوم به بعد تکراری، خستهکننده و لوس میشود. شاهین با بازی علی مصفا که قرار است نقشی کلیدی در داستان باشد تا به حال، به مانند شخصیتی فرعی و اضافی ظاهر شده و باید دید در ادامه روند داستان، چگونه قرار است با تم «شوخی با فیلم ماتریکس» و ایجاد جهان موازی ذهنی، برای داستان، جذابیت ایجاد کند.
در کل، این پنج قسمت سریال، واجد نقاط عطف یا خلاقیتهای تازه در کارنامه سروش صحت محسوب نمیشود و اگر روند داستان به همین منوال پیش برود باید منتظر کاهش مخاطب و افت استقبال از سریال باشیم.