این داستانی به شدت درگیرکننده و انسانی است. مشکل بتوانید بعد از دیدن هر اپیزود از سریال به ترس، تحقیر و رنج عمیقی که شاهدش بودهاید فکر نکنید. ماجرای انسانهایی که برای زنده ماندن در سختترین شرایط ممکن مبارزه میکنند و تصور روزها و ساعتهایی که بر آنها گذشته است، میتواند روح آدمی را از اشک خیس کند. اما سریال A Small Light
یا نوری کوچک فقط این نیست. در کنار همه این عذاب دلخراش، ما شاهد شجاعت انسانهایی هم هستیم که میخواهند دنیای کوچک اطراف خود را نجات دهند. آدمهایی معمولی که بدون هیچ انگیزه و توجیهی جز «انسانیت» به کمک همنوعانشان میآیند و تا پای جان برای دیگران فداکاری میکنند. احساساتی به شدت واقعی که میتواند در همه زمانها و برای همه آدمها قابل درک باشد. اسارت در زمانه حاکمان دیوسیرت و امید برای نجات که انسان را تا آخرین لحظه به مقاومت میخواند.
ظاهر این سریال روایت مخفی شدن و فرار گروهی از شهروندان از دست حاکمان است. این چالش و تعقیب و گریز میتوانست برای عدهای سارق یا مثلا بیدین در قرون وسطی اتفاق بیفتد. اما قرار گرفتن این تلاش در کنار شجاعت عدهای که در جبهه دیگری میجنگند، برجسته شدن دختری عادی که با سرسختی هرچه تمامتر در این وانفسا رشد میکند و تبدیل به یک قهرمان میشود، به همه چیز رنگ حماسه میدهد.
در سریال نوری کوچک با چی طرفیم؟
سریال نوری کوچک، آخرین مینیسریال نشنال جئوگرافیک، ماجرای عدهای یهودی در آمستردام سالهای جنگ است. آلمانها هلند را اشغال کردهاند و خانواده فرانک که از آلمان فرار کردهاند و نتوانستهاند خود را به آمریکا برسانند، در آمستردام گرفتار شدهاند. آنها دور از چشم نازیها در طبقه بالای مغازه پنهان میشوند و به تدریج یهودیهای دیگری به آنها میپیوندند تا ببینند کی زمان آزادی فرا خواهد رسید. در این میان میپ گیس که دختری اتریشیالاصل است و به دلیل فقر خانوادهاش نزد خانوادهای در هلند به فرزندی پذیرفته و بزرگ شده، به کمک خانواده فرانک میآید و تبدیل به یکی از اعضا خانواده میشود. او با نامزدش جان که خودش بدون اطلاع میپ و به شیوهای دیگر در حال فعالیت علیه نازیهاست، محور سریال هستند.
سریال بر اساس خاطرات آن فرانک ساخته شده است. دختر خانواده فرانک که دفترچهاش در مخفیگاه نوشته و بعدا به عنوان کتاب منتشر شده است. سریال همانطور که میشود حدس زد، سریالی ضدهولوکاست است. نه به اندازه آثاری مثل «پیانیست» تاثربرانگیز است و نه مثل «جوجو خرگوش» احمقانه. اما اینجا هم با هلندیهایی مواجهیم که برای رسیدن به امتیازات بیشتر به متجاوزان پیوستهاند و خیانت میکنند. با روابطی عاطفی مواجهیم که در تلاطم جنگ و آتش به شدت آسیبپذیر شدهاند. و با انسانهایی زخمی و در مواجهه با مرگ طرفیم که ماجرایشان این بار برخلاف اغلب داستانهای هولوکاست، با لطافت و ملایمت تعریف میشود. قهرمانی از جنس مردم عادی که هیچ جادویی در کارش نیست و چشمهایش هیچ انرژی عجیبی ساطع نمیکند. جمله معروف خود میپ واقعی هم این است که: «هیچکس نباید فکر کند که شما باید خاص باشید تا به دیگران کمک کنید. حتی یک منشی معمولی یا یک زن خانهدار یا یک نوجوان میتواند به روش خود یک چراغ کوچک در یک اتاق تاریک روشن کند.»
چرا سریال A Small Light را باید دید؟
داستان آن فرانک پیش از این هم بسیار مورد توجه بوده، اما رفتن سراغ آن و ساختنش کاری جسورانه است. به خصوص که سازندگان سریال با تیزهوشی فهمیدهاند برای بسط بهتر داستان باید محوریت را به شخصی بیرون از دخمه منتقل کنند. میپ انتخابی مناسب است. بازی بازیگران اصلی هم کاملا قابل قبول به نظر میرسد؛ از بل پاولی (میپ) و جو کول (جان گییس) تا لیو شریبر (اتو فرانک) که همه بازیگران شناختهشدهای هستند و توانستهاند تعادل قصهگویی را در لحظات نفسگیر و صحنههای شاد و پرهیجان به خوبی حفظ کنند. فیلمبرداری سریال یکدست و از امتیازات سریال است. فضا و داستان سریال هرچه به پیش میرویم سیاهتر و هولناکتر میشود اما به عنوان اثری که قرار است تراژیک باشد و یک فاجعه را روایت کند، نیازی به آزار بیننده ندارد و سرنوشت وحشتناک آدمها را با فضاپردازی و تخیل بیشتر بیان میکند و نه با نشان دادن صحنههای فجیع.
چرا خیلیها سریال نوری کوچک را نپسندیدند؟
نکته آخری که در بخش بالا گفتیم به نظر بسیاری، ضعف داستان است. این که ماجرایی اینقدر مهیب اینگونه نایس و حتی خوشحال روایت میشود. خود میپ هم از این اعتراضات بینصیب نمانده. منتقدان سریال گفتهاند او به عنوان دختری که با فقر و در خانواده غریبه بزرگ شده زیادی سرخوش است. صحنههای تفریح و شادخواری و رقص او به نظر معترضان ربطی به دوران ملتهب جنگ و سختیهای آن ندارد و خیلی بزک شده است. یکی از بینندگان عصبی نوشته، بهتر بود اسم سریال را «امیلی در آمستردام» میگذاشتند!
فقط هم اینها نیست. منتقدان میگویند اگرچه ماجرا در هلند و آمستردام میگذرد اما همه چیز بریتانیزه شده است. نوشتههای روی دیوارها و تابلوی مغازهها و دیالوگ بین شخصیتها همه انگلیسی است و حتی آلمانیها هم آلمانی را با لهجه ضعیف صحبت میکنند و بهتر بود سریال را در بیرمنگام یا بریستول میساختند. سریالی که انگار قرار است با نمایش نسلکشی بیرحمانه نازیها در زمان جنگ جهانی دوم، تصویری کارت پستالی از آمستردام اواسط قرن بیستم را هم به بینندگانش ارائه کند. ایراد دیگری که به سریال گرفتهاند هم دور شدن از روایت اصلی کتاب است که بسیاری معتقدند این خیانت و تغییر جزییات، قصه را به کلی از نفس و از سندیت انداخته است.
به اینها اضافه کنید طولانی بودن سریال را! بله این ایراد را باید وارد دانست؛ با توجه به کشش داستان ۸ اپیزود هم برای آن زیاد است و شاید میشد آن را در ۶ یا حتی ۴ اپیزود خلاصه کرد. سریالی که کاملا با نگاهی یهودی ساخته شده و با اغراق بسیاری یهودیها را فرشتههایی بیعیب و ایراد نشان میدهد. و بالاخره بزرگترین مشکل سریال که در تمام طول تماشایش باعث خارش میشود؛ وقتی میدانید که داستان چند دهه قبل چطور اتفاق افتاده و در انتهایش قرار است با چی روبرو باشیم، همه تعلیق و هیجانآفرینی برای تماشای ادامه اپیزودها کمی آبکی به نظر میرسد. (پایانی که ما اینجا لو نمیدهیم تا حداقل شما اگر کتاب را ندیدهاید و از تقدیر شخصیتهایش خبر ندارید، با لذت بیشتری سریال را تماشا کنید.)
امتیاز سریال نوری کوچک از کاربران آیامدیبی ۸.۴ است که امتیاز بسیار مطلوبی است. امتیاز روتن تومیتوز به سریال بین ۹۵ تا ۱۰۰% است که فوقالعاده به نظر میرسد. A Small Light از متاکریتیک هم امتیاز ۸۳ گرفته است که همه اینها به معنی دعوت به تماشای یک سریال درجه یک است. اگر از حمایت جریان اصلی رسانهای در جهان چشم بپوشیم.