هنر مُرده است. هنر در سینما مرده. سینما با هنرمندان فقیر شروع شد اما سرمایهداری همین که به قدرت آن پی برد، وارد آن شده و اکنون هالیوود به جای خلق هنر تنها یک وظیفه دارد: کالا کردنِ مردم. باربی ساخته شده تا بفروشد. ساخته شده تا هم در سینما بفروشد هم کیفش را، هم لباسش را و… عملا در فیلم باربی با یک اثر هنری طرف نیستیم. رسالت سینما خلق حس است. حسی که از پس سرگرمی میآید. فیلم باربی حتی سرگرم کننده هم نیست. Barbie اثری بسیار سطحی، غیر انسانی و تماما در اختیار کاپیتالیسم است.
فیلم باربی با یک صحنه عجیب شروع میشود. گویا این صحنه شوخی با استنلی کوبریک بزرگ است. اما من درکش نمیکنم. چرا؟ ادیسه فضایی کجا و باربی کجا؟ شاید این سنجاق کردنِ ادیسه فضایی به فیلم یک هدف داشته باشد؛ ظهور باربی. باربی در قامتی بزرگ، درخشان، خدا گونه از آسمان ظهور میکند. مثل خدایان آزگارد. باربی با آمدنش عروسکهای دیگر را کنار میزند. این صحنه، هدف کلی فیلم را مشخص میکند. باربی آمده تا با کنار زدنِ بقیه فیلمها، بفروشد.
در همین صحنه یک راوی وجود دارد. او کمی درباره باربی توضیح میدهد و میگوید باربی میتواند هر چیزی که دلش میخواهد باشد، پس دختران هم میتوانند هر چیزی که خواستند باشند. باربی چیست؟ یک عروسک و یک کالا. کالا چرا به وجود میآید؟ تا بفروشد. پس این نگاه Barbie به زنان است؟ یک کالا؟ قطعا که چنین است. تنها دلیل حضور مارگو رابی، دوا لیپا و بقیه زنان در فیلم، فروش است. فیلم الکی پرچمدار فمینیسم است. اصلا فیلم تماما ضد فمینیسم است. طرفداری فیلم باربی از جریان آزادی زن تنها چند دیالوگ سطحی است که با بازی بد ادا میشود. حالا کمی جلوتر در نقد فیلم باربی به این فمینیسم باز خواهم گشت. اما بهتر است کمی درباره فضای کلی فیلم صحبت کنیم.
دنیای باربی کاملا کپی از آثار وس اندرسون است. صرفا چند بازی رباتیکی، تداعی کننده عروسک بودنِ کاراکترها شده است. اما این کاراکترها اصلا عروسکی نیستند. عروسک به وجود آمده تا با آن بازی شود. کودک با آن قوه تخیل خود را پرورش میدهد. اینجا مارگو رابی اصلا شبیهِ عروسک نیست. تنها وجه اشتراک او با عروسک در این است که هر دو آمدهاند تا بفروشند.
حال کارگردان این فیلم (گرتا گرویگ) که بنده به شخصه دوستش داشتم (قبل از این فیلم) توانسته چند چیز خوب در فیلم خود داشته باشد (مثل صحنه رقص در نیم پرده اول) اما حضور او نیز برای فروش است. اصلا او دخالتی در ساخت فیلم نداشته. او را آوردهاند تا گروهِ مثلا فمنیستیشان کامل شود. باز هم میگویم کمی جلوتر مفصل به مسئله فمینیسم خواهم پرداخت.
بعد از معرفی باربی، دنیای فیلم باربی نیز به مخاطبان معرفی میشود. مارگو رابی برای مسائلی مجبور میشود به دنیای واقعی بیاید. در دنیای واقعی کودکی طغیانگر درباره کاپیتالیسم حرف زده و باربی را فاشیسم خطاب میکند. حال کاری ندارم که این بچه اصلا در حدی نیست که درباره کاپیتالیسم حرف بزند. مسئله من این است که کاپیتالیسم دارد فهمیدن درباره کاپیتالیسم را مسخره میکند. بگذارید اینجور بیان کنم. روزی کارل مارکس درباره کاپیتالیسم مینوشت و نقد میکرد. نتیجه چه شد؟ آتش انقلاب کل جهان را فرا گرفت. اکنون چه؟ کودکی گستاخ با بازی بسیار بد دارد درباره کاپیتالیسم حرف میزند.
حال سوال این است که سرزمین باربی و سرزمین واقعی به چه معناست؟ باربی لند نماد زن سالاری و سرزمین واقعی نماد مرد سالاری است و مهم این است که در این جنگ زرگری انسان علیه انسان میشود.
در ادامه نقد فیلم باربی برسیم به فمینیسم. فمینیسم چیست؟ این جنبش یعنی حمایت از حقوق زن. مهمترین وظیفه این است که به زن در نگاه یک کالا نگاه نکنیم. یعنی اگر قرار است زن یک شعر بنویسید، به کیفیت شعر او نگاه کنیم نه به زن بودنش. یعنی زن همانقدر اهمیت دارد که مردان در جامعه اهمیت داشتند، همه حقوق آنها باید یکسان باشد و همه، بدون توجه به جنسیت با هم برابرند و هر کسی میتواند هر کاری را انجام دهد. حال کاپیتالیسم و مشتی سلبریتی بی سواد از فمینیسم چه برداشتی دارند؟ زنی که رئیس است، زنی که قدرتمند و پولدار است و زنی که دستور میدهد… خب اینکه شد زن سالاری!
در جایی از اواخر فیلم، بازیگری که نقش مادر از سرزمین واقعی را دارد سعی میکند از ظلم به حق زنان بگوید. او میگوید ما مجبوریم همیشه زیبا باشیم، همیشه خوش اخلاق باشیم، هیچوقت زمین نخوریم و اینجور مزخرفات. دقت کنید که برداشت فیلم Barbie از فمینیسم چقدر سطحی و شعار زده است. خب در جواب هم یک مرد میتواند مغلطه کند و بگوید که در حق ما هم ظلم میشود چون ما مجبوریم پولدار باشیم تا بتوانیم ازدواج کنیم، در بیشتر جنگهای دنیا نیز مردان حضور داشته و در بیشتر طول تاریخ نیز مرد مسئول شکم کل خانواده بوده است. همین مسائل کم اهمیت، در فیلم تماما ضد انسانیت است. این دعوای زرگری، مرد را علیه زن و زن را علیه مرد و در نهایت انسان را علیه انسان میکند.
این باربی و امثالِ آن تبلیغ چه چیزی را میکند؟ اسطوره شالارناتانیسمِ موفقیت. در این جهانِ تجددی که کاپیتالیسم همه ما را در چشم کالا میبیند، همه میخواهند موفق شوند. حالا معنای موفقیت چیست؟ خانه خوب، ماشین خوب، ازدواج موفق، چهره خوب، مدرک خوب، شغل با درآمد بالا و… سوال این است که چرا؟ معیار را چه کسی تعیین میکند؟ خیلی ساده است. معیار را سرمایهداری تعیین میکند. چون من با شب و روز کار کردن و تبدیل کردنِ خود به یک کالا (اُبژه) چرخ سرمایهداری را میچرخانم. دخترانِ امروزی را نگاه کنید. آنها مجبورند خوب به نظر برسند، دختران مجبورند خوشگل باشند تا لوازم آرایشی فروش رود. حال پشت این مسئله کیست؟ سرمایهداری. این سرمایهداری و جنسیتزدگیاش است که از زن یک تصویر خیلی شیک، لاغراندام و زیبا را به عنوان استاندارد زیبایی استفاده میکرد و میکند.
سکانسی در پایان فیلم، فکر مرا شدید درگیر خود کرد. زنانِ مثلا فمینیسم (در اصل زن سالار) قصد دارند کنترلِ باربی لند را به دست بگیرند. آنها نقشه میچینند تا پیش مردان نشسته و آنها را احساسی کنند، سپس بلند شده و آنها را رها کنند! یعنی فیلم دارد بازی با احساساتِ یک انسان را تبلیغ میکند؟ فرض کنید دختری بیخبر از همهجا این صحنه را میبیند و سعی دارد از آن تقلید کند، او قرار است با دست انداختنِ مردم و بازی با احساسات آنها موفق شود؟ این صحنه از فیلم باربی بسیار غیر انسانی و شنیع است.
در پایان نقد فیلم باربی میشود گفت که این فیلم یک اثر بسیار سطحی است که نمیتواد درست و حسابی به فمینیسم، مرد سالاری و بحران هویت بپردازد. همهچیز در این فیلم سطحی است و فیلم تنها با هدف فروش ساخته شده و همین مسئله باید تلنگری برای ما مردم باشد. چقدر راحت گول میخوریم؟ چقدر راحت کالا میشویم؟ چقدر راحت در دام سرمایهداری میافتیم و این مزخرفات را به خوردمان میدهند.
فیلم باربی حتی سرگرمکننده هم نیست. Barbie با چند میزانسن صورتی شاید بتواند چند مخاطبِ سطحی بین را گول بزند. باربی ضد مرد، ضد زن، ضد انسانیت و ضد هنر است.
یکی نیست بگوید چطور میشود فیلمی که درباره عروسکی که نماد سرمایهداری است ساخته شده میتواند حرفی راجع به فمینیسم داشته باشد