0
لطفاوارد شویدیاثبت نام کنیدبرای انجام این کار.

 

امتحان نهایی دبیرستان‌ها در سال ۲۰۱۱ اولین آزمون پس از سقوط مبارک بود. دانش‌آموزان سال آخر دبیرستان که در حال‌و‌هوایی انقلابی سیر می‌کردند توقع داشتند امتحانات هم همین حال‌و‌هوا را داشته باشد؛ اما چنین نشد. در درس انشاء از آنان خواسته شد نامه‌ای به هیئت حاکمه‌ی انتقالی نظامی بنویسید و از آنها برای محافظت از انقلاب تشکر کنند. جوانان عوض شده بودند، اما پیدا بود که خیلی چیزها عوض نشده.

نسل انقلابی مصر، نسلی بود که در دوران پیدایش و گسترش ارتباطات دیجیتال پرورش یافت و این ابزارها را به کار گرفت. بدنه‌ی اصلی تحقیقات و نظریه‌پردازی راجع به وضعیت نسل‌ها در عصر دیجیتال متعلق به کشورهای شمال جهان است. با این حال، کشورهای خاورمیانه و آفریقای شمالی و غربی با جمعیت جوان و سرکشی که دارند و نرخ رو‌به‌تزاید برقراری ارتباط میان این جوانان که با بیکاری شدید و فقدان دموکراسی مواجهند، منطقه‌ی بی‌نظیری برای فهم مسائل نسلی، و قدرت و ضد‌قدرت در عصر دیجیتال است. لیندا هیریرا که مطالعاتی را در زمینه‌ی جوانان مصری در سال‌های منتهی به انقلاب انجام داده چنین دریچه‌ای را می‌گشاید. پشتوانه‌ی نظری مطالعه‌ی او جامعه‌شناسی نسل‌ها است و با همین پشتوانه به مصاحبه‌های زندگی‌نامه‌ای با جوانان مصری پرداخته است.

هیریرا از این صحبت می‌کند که برای توصیف این نسل در متون متعدد، وصف‌ها و اصطلاحات مختلفی به کار رفته است، اما اصطلاحی که او ترجیح می‌دهد به کار ببرد «wired generation» است؛ که به‌ طور تحت اللفظی می‌شود «نسل سیم‌کشی‌شده» و می‌توان آن را به «نسل متصل» ترجمه کرد.

این تعبیر نشان می‌دهد که عصر جدید تبادل اطلاعات چگونه «سیم‌کشی» شناختی جوانان و، به همان ترتیب، ارتباطات میان آنان را در مقام کاربران اینترنت عوض کرده، رفتارشان را تغییر داده، و روابطشان را با نظام‌های سیاسی و اجتماعی، و تلقی‌شان را از شهروند‌بودن، عوض کرده است. 

علی الرجال که خود یکی از اعضای این نسل انقلابی در مصر است موضوع را به این ترتیب توضیح می‌دهد:

«انقلاب‌ ابتدا در ذهن‌ها رخ می‌دهد. نقشه‌های شناختی جدیدی که می‌سازیم باعث می‌شود چشم‌اندازهای جدیدی به جهان داشته باشیم. عجیب نیست که نسل جدید بود که در مصر مردم را به انقلاب فراخواند چون ما تنها کسانی بودیم که توانستیم از نظام قدیم بگسلیم؛ منظورم کلیت نظام قدیم است و نه فقط نظام سیاسی قدیم.»

بخشی از مطالعاتی که روی این نسل، که متولدان اواخر دهه‌ی ۱۹۷۰ به بعد هستند، در ابعاد جهانی انجام شده بر رابطه‌ی افقی میان آنها، آزادی‌خواهی‌شان و اینکه در برابر ابزارهای دیجیتال منفعل نیستند تأکید دارد. بخشی دیگر از تحقیقات هشدار می‌دهند که اعضای این نسل کم‌توجه‌تر از پیشینیان هستند، دنبال ارضای فوریند، و قادر به خواندن و اندیشیدن عمیق نیستند، و نمی‌توانند برنامه‌های بلند‌مدت بریزند. هیریرا می‌‌پرسد که با وجود این یافته‌های متفاوت چه چیزی راجع به مهارت‌ها، بصیرت‌ها، و منابع این نسل برای سازمان‌دهی و ساخت دموکراتیک و عادلانه‌ی جامعه می‌توان گفت؟

جامعه‌شناسی نسل‌ها

کسی که مفهوم نسل را وارد جامعه‌شناسی کرد، و آن را از مفهومی زیست‌شناختی به «پدیداری اجتماعی» تغییر داد، کارل مانهایم جامعه‌شناس آلمانی بود. به تعبیر او، نسل عبارت است از گروهی از مردم که «در بُعد تاریخی یک روند اجتماعی، جایگاه مشترکی دارند».

از دید مانهایم اعضای یک نسل همگن نیستند و اختلاف طبقاتی، ایدئولوژیک، جغرافیایی، جنسیتی و… دارند؛ با وجود این، اعضای نسل نیز مانند اعضای طبقه می‌توانند آگاهی مشترک از منافعشان کسب کنند و در مقام گروهی اجتماعی به «فعلیت» برسند، همبسته شوند، و قدرت جمعی‌ای از آن خود شکل دهند.

مانهایم می‌گوید تغییرات اجتماعی که به ایجاد شکاف‌های نسلی می‌انجامند معمولاً حاصل آسیب‌های اجتماعی و یا تغییر شتاب «آهنگ تغییرات اجتماعی» هستند، که مثلاً به دلیل جنگ، بحران اقتصادی یا انقلابی سیاسی، اجتماعی، یا فناورانه رخ می‌دهند.

طی چنین تحولاتی، جوانان دیگر نمی‌توانند به خاطرات و تجربیاتی تکیه کنند که نسل‌های پیشین در قالب دروس مدارس، رسانه‌ها، و خانواده نقل می‌کنند، و از طریق آنچه مانهایم «تماس نوین» با جهان می‌نامد بر تجربیات خود متکی می‌شوند.

هیریرا اشاره می‌کند که مانهایم نسل‌ها را در محدوده‌ی دولت‌-ملت‌ها تعریف می‌کند و برای آنها خصوصیت ملی قایل است؛ اما در دوران جدید و با شیوه‌های نوینی که جوانان کشورهای مختلف برای ارتباط با هم و آگاهی از فرهنگ یکدیگر یافته‌اند، می‌توانیم از فرهنگ جهانی جوانان هم حرف بزنیم. اما این موضوع مورد مناقشه است که آیا نسل جوان در مقیاس جهانی هم می‌تواند به آنچه مانهایم فعلیت می‌گوید دست‌ یابد یا نه؟

خیزش جوانان عرب

در دهه‌ی نخست قرن بیست‌و‌یکم،در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا، کشورهایی که جملگی زیر سیطره‌ی حکومت‌های اقتدارگرای نظامی بودند و کشورهایی که حاکمانشان دهه‌ها قبل قدرت را به دست آورده بودند،  ۶۵ درصد از جمعیت را جوانان زیر ۳۰ سال تشکیل می‌دادند. در این کشورها، جز فرزندان و خویشاوندان الیگارشی حاکم، بقیه‌ی جوانان بختی برای مشارکت جدی در امور سیاسی نداشتند.

کشورهای عربی این منطقه در این دوره بالاترین میزان بیکاری جوانان را در دنیا داشتند: در مصر ۲۵ درصد، تونس ۳۱ درصد، و سوریه ۷۷ درصد جوانان بیکار بودند. این نرخ بالای بیکاری عواقب قابل توجهی برای نظام آموزشی این کشورها داشت. در چشم این جوانان، این آموزش‌ها به درد زندگی نمی‌خوردند و ارزشی نداشتند و، به‌این‌ترتیب، پایه‌ای برای ساخت ملیت و شهروندی نبودند. مدارس و دانشگاه‌ها نمی‌توانستند جوانان را برای زندگی در جهانی که پیش رو داشتند آماده کنند؛ نه یاد می‌دادند چگونه امرار معاش کنند و نه یاد می‌دادند چگونه خود را در برابر بی‌عدالتی‌های اجتماعی حفظ کنند. مطالعات هیریرا نشان می‌دهد که جوانان عرب خود در پی یافتن راه‌هایی برای جبران این نقایص بودند.

هیریرا در مصاحبه‌ با جوانان مصری دریافت که جوانان تحصیل‌کرده‌ی متولد دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ به‌شدت از فساد حکومت مبارک، نبود دموکراسی، و فقدان مسئولیت‌پذیری در همه‌ی سطوح جامعه، از جمله مدارس و دانشگاه‌ها، سرخورده بودند. زن دانشجوی جوانی به هیریرا گفته بود:

«نظام سیاسی مصر با «نار و حدید» بر مردم حکومت می‌کند… فساد مثل آتشی است که در برگ‌های خشک می‌گیرد. برای حکومت خواست مردم مهم نیست و به ما اجازه‌ی ابراز عقیده و تغییر وضعیت را نمی‌دهد. امنیت مهم‌ترین چیز است، اما پلیس فقط محافظ ثروتمندان است. جای فقرا همیشه در زندان دولت است.»

و در همین دوران، جوانان مصر از طریق ابزارهای ارتباطی دیجیتال در حال توسعه‌ی آگاهی‌های مشترکی راجع به مصیبت‌هایشان بودند. میزان استفاده از اینترنت در مصر که (با ۸۲ میلیون نفر) پرجمعیت‌ترین کشور عربی بود، رشدی نمایی داشت. در دهه‌ی اول قرن بیست‌و‌یکم، با وجود نابرابری قابل توجه در دسترسی به ابزار ارتباطی دیجیتال در مصر، ۵۸ درصد از جوانان زیر ۳۵ سال به کامپیوتر دسترسی داشتند و ۵۲ درصدشان سواد کار با اینترنت را داشتند.

جوانان مصری در استفاده از اینترنت برای شکل‌دهی به اعتراضات پیشتاز بودند و مصر اولین کشوری بود که اصطلاح «انقلاب فیسبوکی» برایش به کار رفت: زمانی که در سال ۲۰۰۸ دو جوان دانشجو کارزاری را برای حمایت از گروهی از کارگران اعتصابی به راه انداختند. اصطلاحات مشابه بعداً برای مولداوی (۲۰۰۹)، ایران (۲۰۱۰) و تونس (۲۰۱۱) به کار رفت.

به‌این‌ترتیب، هیریرا چند پرسش مهم را پیش می‌کشد: فهم جوانان مصری از شهروندی در عصر دیجیتال چطور شکل گرفت؟ استفاده‌شان از ابزارهای ارتباطی چگونه تحول یافته است؟ و اینکه آیا این نسل توانست از این ابزار و دانش استفاده کند تا در درازمدت نقش معنی‌داری در ساختن دموکراسی و تحول اقتصادی بیابد؟

زیر پوست مصر

هیریرا در فاصله‌ی سال‌های ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۱ به مصاحبه‌های زندگی‌نامه‌ای با جوانان مصری، بین ۱۶ تا ۳۵ ساله، پرداخت تا ببیند آنها از کودکی تا زمان مصاحبه چه پیوندی با رسانه‌ها و ابزارهای ارتباطی داشتند. طی این سال‌ها، که هم اوضاع مصر در حال تغییر بود و هم حال‌و‌هوای مصاحبه‌شوندگان، هیریرا مجموعاً با ۲۸ نفر که به طبقات اجتماعی مختلف تعلق داشتند و ساکن شهرهای مختلف بودند مفصلاً مصاحبه کرد.

یافته‌های هیریرا نشان می‌دهد که در این سال‌ها، جوانان «معمولی» مصری در فضایی دور از مدارس و مرجعیت‌های مذکر به آموختن فرهنگ، شکل‌دهی به آگاهی نسلی، و درگیر‌شدن در سیاست پرداختند. در این مسیر آنها نسبت به جایگاه خود در جهان و امکانات تغییر وضع موجود آگاهی بیش‌تری می‌یافتند.

هیریرا بر مبنای همین تحقیقات، تحولات مورد اشاره برای این جوانان را، تا پیش از انقلاب علیه مبارک، در چهار مرحله تقسیم‌بندی می‌کند.

مرحله‌ی اول به تعبیر هیریرا مرحله‌ی گشودن مرزها بود: وقتی که در سال‌های انتهایی دهه‌ی ۱۹۹۰ و ابتدای ۲۰۰۰، نوجوانان و جوانان مصری از طریق اتاق‌های گفتگو (چت روم‌ها) و بازی‌های اینترنتی با جوانان کشورهای دیگر آشنا شدند، به تبادل عقاید و هنجارهای فرهنگی پرداختند، و دنیایی را ‌شناختند که از طریق وسایل مادی پیشین و با توجه به محدودیت‌ها و پیش‌داوری‌های موجود در جامعه‌ی مذهبی مصر ممکن نبود؛ از برخورد و گفتگو با جنس مخالف یا شهروندان اسرائیلی گرفته تا بحث در خصوص همجنس‌گرایی. این همان چیزی بود که مانهایم از آن به «تماس نوین» تعبیر می‌کرد.

مرحله‌ی دوم، که به لحاظ زمانی با مرحله‌ی اول همپوشانی داشت و از اوایل دهه‌ی ۲۰۰۰ آغاز شد، از دید هیریرا انقلابی فرهنگی بود. به لحاظ فناورانه، این مرحله با امکان به‌اشتراک‌گذاشتن متقابل فایل‌ها روی پلتفرم‌هایی مانند تور و دسترسی به منابع علمی و فرهنگی متناظر بود.

برخی از جوانان مصری دسترسی به کامپیوتر را در این دوره همچون دسترسی به «دروازه‌ی بهشت» می‌دانستند؛ از اینترنت به انبوهی از موسیقی، فیلم و همچنین منابع علمی دسترسی پیدا می‌کردند که در نظام آموزشی مصر به هیچ وجه برایشان فراهم نبود. مهم‌تر اینکه، جوانان مصری در این مرحله مصرف‌کننده‌ی محض نبودند؛ آنها هم تولیدات هنری و فرهنگی جهان عرب را برای عرضه روی اینترنت مهیا کردند و بر غنای منابع آن‌لاین می‌افزودند.

استفاده‌ی فعالانه از منابع فرهنگی آن‌لاین تأثیری انقلابی بر جوانان گذاشت: برخی از مصاحبه‌شوندگان گفته‌اند که چگونه ظرف یکی دو سال از جوانی که پرورش محافظه‌کار مذهبی داشت و هیچ زبان دیگری جز عربی نمی‌دانست، ده‌ها فیلم سینمایی از کشورهای مختلف دانلود کردند و دیدند و زبان انگلیسی آموختند و کلاً آدم دیگری شدند.

به قول یکی از این جوانان، «کسی که هفتاد سال زندگی کرده بود، بخت آموختن چیزهایی را که ما در دو سال یاد گرفتیم نداشت.» جوانان مصری زمانی که اینترنت کم‌تر تحت نظارت دولت بود این بخت را یافتند.

البته تأثیر و تلقی همه‌ی جوانان از اینترنت یکسان نبوده است و جوانان محافظه‌کار آن را عامل فساد و دور‌شدن از فرهنگ خود می‌دانستند.

مرحله‌ی سوم، به تعبیر هیریرا، مرحله‌ی تبدیل‌شدن اینترنت به رسانه‌ی شهروندی است. در فاصله‌ی سال‌های ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۸، علاوه بر استفاده‌های روزمره‌ از اینترنت، یکی از مهم‌ترین کاربردهایش برای جوانان دور‌زدن رسانه‌های دولتی و ساختن جهانی موازی از اخبار و اظهار نظرها در برابر رسانه‌های رسمی دولتی بود. این نسل تشنه‌ی خبر بود.

در نظرسنجی‌ای که در سال ۲۰۰۸ انجام شد، ۷۴ درصد از پاسخگویان گفتند که از اینترنت برای دنبال‌کردن اخبار استفاده می‌کنند و ۶۸ درصد گفتند که از آن برای دانلود بازی، موسیقی، فیلم، و برنامه استفاده می‌کنند. جوانان همچنین در پی این بودند که با اظهار نظر در وبلاگ‌هایشان روی محیط اطرافشان اثر بگذارند؛ و این دوره‌ای بود که وبلاگ‌نویسی بر استفاده از چت‌ روم‌ها پیشی گرفته بود.

پژوهشی که در سال ۲۰۰۹ انجام شد نشان داد که اکثریت وبلاگ‌نویسان مصری مردان بین ۲۰ تا ۳۰ ساله بودند، اما زنان بین ۱۸ تا ۲۴ ساله هم به‌سرعت به این فضا می‌پیوستند. این پژوهش نشان داد که ایدئولوژی سیاسی خاصی در فضای وبلاگ‌نویسی عربی غلبه نداشت، و حمایت از جهاد خشونت‌آمیز در آن اندک بود، و در عوض می‌شد نقدهای قابل توجهی بر این پدیده در آن یافت.

در همین دوره بود که برخورد دولت‌های عربی با وبلاگ‌نویسان شروع شد و بیم دستگیر یا ربوده‌شدن به جانشان افتاد. این در شرایطی بود که وبلاگ‌نویسان جوان عرب سعی داشتند با نوشتن در فضای بسته‌ی کشورهای خود و از طریق فرصت‌های سیاسی محدودی چون انتخابات‌های هدایت‌شده‌ی حکومتی، بر فضا تأثیر بگذارند.

وبلاگ‌نویسان مصری در نمونه‌هایی چشمگیر از وبلاگ‌نویسی برای افشاگری علیه پلیس و خشونت دولتی استفاده کردند و برخی از آنها با نهادهای حقوق بشری بین‌المللی پیوند برقرار کنند.

مرحله‌ی چهارم، از نظر هیریرا، تبدیل‌شدن به همان «نسل متصل» است. در سال‌های ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸، استفاده از فیسبوک بر وبلاگ پیشی گرفت و تبدیل به انتخاب اول کاربران جوان مصری شد. در سال ۲۰۰۸، فیسبوک حدود ۸۲۲۵۶۰ کاربر مصری داشت، در فاصله‌ی دو ماه اول انقلاب (ژانویه و آوریل ۲۰۱۱) دو میلیون کاربر مصری جدید به فیسبوک پیوستند، و تا ماه فوریه‌ی این سال، شمار مصری‌های کاربر فیسبوک به پنج میلیون و ششصد‌هزار تن رسید. در این زمان ۷۵ درصد کاربران مصری فیسبوک ۱۵ تا ۲۹ ساله و ۳۶ درصدشان زن بودند.

جوانان مصری از سال ۲۰۰۸ استفاده‌های مؤثری از فیسبوک برای سازمان‌دادن کارزارهای اجتماعی و تجمعات کرده بودند، و فیسبوک خیلی زود تبدیل به بخش مهمی از زندگی‌شان شد؛ از فعالیت‌های اجتماعی و مذهبی گرفته تا قرار برگزاری مسابقات یا نمایش‌های مد. آنها برای فیسبوک واژه‌ی خود را جعل کردند و آن را «الفیس» می‌خواندند.

وقتی در سال ۲۰۱۰ محمد البرادعی، دبیر کل پیشین سازمان ملل، خود را برای انتخابات ریاست‌جمهوری مصر نامزد کرد، گروه‌های مختلفی از جوانان دموکراسی‌خواه به حمایت از او پرداختند و گرچه برادعی نتوانست به کاخ ریاست‌جمهوری راه یابد، اما خصوصاً فعالیت‌های اینترنتی که در حمایت از او صورت گرفت به جوانان حامی او نشان داد که تغییر حکومت می‌تواند امری شدنی باشد.

وقتی پلیس خالد سعید جوان مصری را زیر شکنجه کشت، جوانان گرداننده صفحه‌ی فیسبوک البرادعی صفحه‌ای ساختند با عنوان «همه‌ی ما خالد سعید هستیم» (کلنا خالد سعید). این صفحه به سازماندهی تظاهرات علیه خشونت حکومت می‌پرداخت و مرتب برنامه می‌ریخت تا کاربران را از پشت کامپیوتر به خیابان بکشاند.

جوانان در این صفحه نه فقط به سازمان‌دهی کارزارها ‌پرداختند، بلکه کوشیدند میان یکدیگر فضایی برابر، عاری از توهین به عقاید و مذاهب یکدیگر، خشونت‌پرهیز، و دموکراسی‌خواه ایجاد کنند.

در آستانه‌ی انتخابات ریاست‌جمهوری و مجلس در سال ۲۰۱۰، مقامات حکومت مبارک هر دو صفحه فیسبوک را بستند و این تجربه‌ای خفقان‌آمیز برای فعالان جوان مصری شد؛ هر چند این صفحات نهایتاً با دخالت فعالان حقوق بشر آمریکایی دوباره باز شد.

صفحه‌ی «کلنا خالد سعید» پس از بازگشایی حتی از صفحه‌ی البرادعی نیز پرطرفدارتر شد. «کلنا خالد سعید» برای تاریخ ۲۵ ژانویه تجمعی را برای اعتراض علیه فساد و خشونت پلیس اعلام کرد اما با توجه به انقلاب هم‌زمان تونس و فرار زین العابدین بن علی در ۱۴ ژانویه از کشورش، این تظاهرات تبدیل به تظاهراتی انقلابی شد.

در آستانه‌ی ۲۵ ژانویه، شمار اعضای صفحه به ۳۹۰‌هزار نفر رسیده بود و روزانه بیش از نه‌میلیون بازدید داشت. این صفحه علت انقلاب نبود و جوانان کاربر اینترنت هم تنها گروه انقلابی نبودند، اما نمی‌توان تصور کرد که بدون حرکت آنها، حرکت انقلابی به چه ترتیب رخ می‌داد.

چه شد و چه نشد؟

هیریرا مقاله‌ی خود را در پاییز ۲۰۱۲ منتشر کرد که فاصله‌ی چندانی با اولین انتخابات بعد از مبارک نداشت. به‌این‌ترتیب، او در زمان نوشتن مقاله رخدادهای بعدی و کودتای ارتش و برقراری دیکتاتوری مجدد را ندیده بود. با وجود این، در پایان مقاله به این نتیجه‌گیری می‌رسد که «نسل متصل» مصری گرچه توانست برای خود تصویری از جامعه‌ی خوب شکل دهد، اما نتوانست به راهبردی برای رسیدن به دموکراسی برسد و نتوانست از پس نظام پلیسی و امنیتی و ساختار اقتصادی فاسد مستقر برآید.

 

لینک منبع

دست‌نوشته‌ها نمی‌سوزند؛ روایتی از رابطه متناقض میخائیل بولگاکف با استالین
بی‌ثبات‌کاران: طبقه‌ جدید خطرناک

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

GIF