0
لطفاوارد شویدیاثبت نام کنیدبرای انجام این کار.

خانم نظافتچی این هفته مطابق معمول برای نظافت ساختمان نیامد. به او زنگ زدند گفت دیسک کمرم در رفته و بیمارستانم. علت چه بود؟ «تا وقتی شوهرم زنده بود او کتکم می‌زد. حالا نوبت پسرم است. چون پول نداشتم به او بدهم مرا به باد کتک گرفت»

به کسانی که از ویژگی‌هایی مثل همدردی و احساس گناه بی‌بهره‌اند سایکوپت می‌گویند. کس دیگری تعریف می‌کرد شوهرخاله‌اش به شدت خاله‌اش را کتک می‌زند چون در کودکی، مادرش او را بسیار می‌زده. و مادرش هم کودکی‌اش را در خانواده‌ای گذرانده که پدر همیشه مادر را کتک می‌زده. بسیاری معتقدند خشونت مسری است. اما چیزی که اهمیت دارد و باید به آن توجه شود خاطرات دهشت‌بار کودکی است که چون زخمی چرکین همواره توسط ضمیر ناخودآگاه حمل می‌شود و ناگاه حتی شاید در شادترین لحظه‌ی زندگی سرباز کند و گریبان آدمی را بگیرد. نسل میانی (پدر و مادرهای جوان امروز) آکنده از این خاطرات و تجربه‌های ویران‌کننده‌اند.

شیما وقتی دختربچه‌ی کوچکش را با شادمانی در آغوش می‌کشد برای لحظه‌ای نگاهش در هم می‌رود. بعد تعریف می‌کند به یاد خاطره‌ای تلخ در کودکی‌اش افتاده. آن زمان رسم نبود زنانی که کتک خورده‌اند برای پنهان کردن کبودی گونه، عینک آفتابی بزنند. مادر وقتی او را به مدرسه رساند و خیالش راحت شد که فرزندش دیگر او را نمی‌بیند موقع برگشت در حالی که پاهایش را روی زمین می‌کشید شروع به گریستن کرد. شب قبل شیمای نه ساله خود را روی مادرش انداخته بود تا مبادا مشت و لگدهای پدر باعث مرگ مادر شود.

پدرسالاری دیرسال، تا همین نسل قبلی، کتک زدن زنان را امری عادی تلقی می‌کرد. شاید اگر انقلاب فناوری و ظهور شبکه‌های اجتماعی نبود، نسل بعدی نیز با زخم‌هایی که از کودکی به دنبال می‌کشید این چرخه‌ی خشونت را ادامه می‌داد. اما این خشونت حالا به لایه‌های عمیق‌تر روابط اجتماعی کشیده شده است. سایکوپت‌های نسل قدیم توانستند به واسطه‌ی یک انقلاب، قدرت سیاسی را به نماینده اصلی سنت پدرسالاری منتقل کنند. این خشونت موجود در سطوح پایین اجتماع، به بالاترین لایه‌های قدرت برکشیده شد و در قالب اشکال مختلفی از خشونت انقلابی، در دهه ۶۰ خود را نمایان کرد. نسل بعدی، به یک تراپیِ جمعی نیاز دارد. این نسل یک کودکی زخم‌خورده دارد که با حس گناه رشد کرده و قوانین زندگی‌اش توسط انسان‌هایی بیمار و نامتمدن رقم خورده. نسلی که بزرگ‌ترین آسیب‌ها را ابتدا در خانه‌هایی ناامن و توسط خانواده‌هایی نامقدس متحمل شده و بعد این روان رنج‌دیده توسط جامعه‌ای که برای همزیستی آموزش ندیده بود در معرض ضربه‌های بعدی قرار گرفت.

در این قواعد خانوادگی، والدین بوسیدن و محبت کردن به یکدیگر را پیش بچه‌ها ممنوع می‌شمردند اما بالاترین درجه‌ی خشونت مجاز بود. خشم ناشی از خشونت، تبعیض و محرومیت، نسلی پرخاشگر به وجود آورده که در عین برخورداری از حس همدلی و شفقت، قادر به کنترل خشم خود نیست. او گرچه ممکن است بخشنده باشد یا از سلطه‌ی آزارگران رهایی یافته باشد اما در برابر خود و ناخودآگاه زخم‌خورده‌اش، نیاز به مراقبت دارد. روانِ او باید درمان شود.

شیما در ادامه می‌گوید چند سال بعد وقتی پدرش بر اثر سرطان فوت کرد جلوی اقوام به مادرش گفت دیگر راحت شدی.

 

ماجرای حکم رشد من
فيلسوفی به مرگ می‌خندد و مردم گوش می‌دهند

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

GIF