“توانایی پرسیدن سوالات درست” بزرگترین مهارت شناختی در دنیای پس از ChatGPT است. چت جی پی تی باعث نگرانی بسیاری شده است، آیا شغلم را از دست میدهم؟ در ادامه با شرح تاثیرات ChatGPT با ما همراه باشید.
چت جی پی تی چیست؟ تاثیرات ChatGPT روی زندگی ما
ChatGPT در حال حاضر پیشرفته ترین چت ربات مکالمه جهان است که تقریباً بر روی تمام تخصص های انسانی و دانش جمعی، از پزشکی تا کدنویسی و فلسفه تا ریاضیات تسلط دارد. مانند یک انسان صحبت می کند و واقعاً می داند که چگونه دستورالعمل ها را دنبال کند و پاسخ های با ارزش را به صورت رایگان ارائه دهد. شرکت OpenAI ایلان ماسک پیشقدمی در تحقیق و توسعه هوش مصنوعی است که ChatGPT را در ۳۰ نوامبر ۲۰۲۲ راه اندازی کرد.
ممکن است بپرسید – ChatGPT اطلاعات خود را از کجا می گیرد؟ ChatGPT از GPT3 استفاده میکند که به اطلاعات ویکیپدیا، کتابخانههای کتاب دیجیتال، صفحات آموزنده برتر Reddit، و کراول مشترک که هر ماه از اینترنت نمونهبرداری میکند، تسلط دارد. علاوه بر این، نسخه فعلی در مورد مستندات کد، زبان های کدنویسی، محتوای ارسال شده توسط کاربر ChatGPT و فرهنگ اینترنتی از جمله فرهنگ پاپ، میم ها و رویدادها آموزش داده شده است.
برای فیسبوک ۱۰ ماه طول کشید تا به ۱ میلیون برسد و برای توییتر ۲۴ ماه طول کشید. اما چت جی پی تی تنها پس از گذشت ۵ روز به این تعداد کاربر دست پیدا کرد. این پروژه در مقیاس بسیار بزرگ است. OpenAI با زیرساخت ابررایانه Azure مایکروسافت برای توسعه این فناوری همکاری کرد و اکنون انسان ها را قادر می سازد تا به روش هایی نوآوری کرده و کار را ساده کنند که قبلاً هرگز امکان پذیر نبود.
اکنون، بیایید ببینیم که تاثیرات ChatGPT چیست. ChatGPT می تواند محتوای وب سایت، شعر، طرح های تجاری، داستان ها، اسکریپت ها، وبلاگ ها، پیام های متنی، بهبود کد، راه حل های کد و محتوای خلاقانه را در چند ثانیه ایجاد کند که می تواند توصیه های به ظاهر دقیق و آگاهی در مورد موضوعات پزشکی، کد، شیوه زندگی و غیره ارائه دهد. می تواند پدیده های علمی را در سطوح مختلف (ساده و فنی) توضیح دهد. با توجه به آنچه که تا به حال بررسی شده است، آنها به طور معقولی دقیق هستند. تا زمانی که یک متخصص واقعی نباشید، یافتن کمبودهای پاسخهای هوش مصنوعی دشوار است.
هوش ChatGPT یک تهدید واقعی برای انسان نیست!
برای هر فناوری جدید، انسان ها بسیار نگران می شوند و فکر می کنند که همه مشاغل ما را از بین می برد و آنها را ضعیف می کند. تاثیرات ChatGPT آنقدرها هم نگران کننده نیست. چت جی پی تی می تواند باهوش ترین نیروی حیات، حداقل روی زمین باشد. حضور آن بشریت را تهدید نمی کند. انسان ها می توانند با آن تعامل داشته باشند و چیزهای زیادی یاد بگیرند. ما می توانیم از مرزها را با سرعتی زیاد عبور کنیم.
مشاغل احتمالی که هوش مصنوعی می تواند در کوتاه مدت ایجاد کند که هنوز به هوش انسانی نیاز دارند:
- نوشتن و بهینه کردن محتوا و کدهای ایجاد شده توسط هوش مصنوعی
- توسعه بیشتر هوش مصنوعی
- صرفه جویی در استخدام انسان های اضافی و استفاده از آن پول برای خرید چیزهایی که توسط انسان های دیگر ساخته شده اند که اکنون زمان آزاد برای خلق کردن دارند و شما هم اکنون می توانید از پس هزینه ها برآیید (با پرداخت به اقتصاد کمک کنید).
- مارکتینگ محصولات هوش مصنوعی
- ساخت اپلیکیشن های کاربردی
- آموزش هوش مصنوعی و نحوه استفاده از آن.
- بارنویسی دانش جمعی خود در کتاب ها، برای تمرکز بر آینده و استفاده از گذشته به عنوان مقدمه
- کارآمدتر کردن تولید مواد غذایی، پوشاک و صنایع
- ایجاد متریال آرت، آلات موسیقی و ابزارهای کاربردی. هوش مصنوعی برای چندین سال آینده تعمیرات و ساخت مبلمان و … را انجام نمی دهد. اما به شما کمک می کند تا یک وب سایت برای بازاریابی مهارت های خود بسازید.
- ایجاد داده های آموزشی برای هوش مصنوعی
در بیشتر مشاغلی که انسان ها از ابزارهایی برای ساختن وسایل استفاده می کنند، هوش مصنوعی ابزار دیگری خواهد بود و راهی برای جایگزینی کل فرآیند نیست. در حال حاضر، بیشتر مشاغلی که نیاز به هوش دارند در معرض تهدید نیستند. ممکن است کارهای مشابه یا چند کار جدید را انجام دهیم، اما در نهایت همه آنها را بهتر انجام خواهیم داد. برخی از ما باید نوآوری کنیم و این ما را به اثر ChatGPT می رساند.
تاثیرات ChatGPT
قابل توجه ترین سیستم حافظه مغز انسان، حافظه دیداری فضایی (موقعیت + عناصر بصری) است. موسیقی، حافظه، شبیه سازی محیطی در مغز، زمان و زبان همگی ترتیبات فضایی اطلاعات در مغز هستند.
ما ناوبری و مکان ها را خیلی خوب، به معنای واقعی کلمه و به صورت استعاری درک می کنیم. اطلاعات در یک فضای مفهومی که به یک نقشه مکان واقعی ساخته شده از سلول های مغزی متصل است، سازماندهی می شود. مغز «اطلاعات چیست» را به «اطلاعات کجاست؟» تبدیل می کند.
مانند تاثیرات گوگل – ما می دانیم که کجا میتوانیم پاسخی را بهتر از آنچه در دست داریم پیدا کنیم. در آزمایشهای انسانی، یک یافته رایج این است که فرد مکان یک شی را به خاطر میآورد حتی زمانی که جزئیات آن شی را فراموش کند.
نقل قولی از انیشتین وجود دارد که می گوید هرگز چیزی را که میتوانی جایی پیدایش کنی را حفظ نکن.
اگر این نقل قول را بیشتر باز کنیم، می گوید که لازم نیست همه چیزهایی را که ChatGPT می داند بدانیم. ما باید بفهمیم که چت جی پی تی چه کاری انجام نمی دهد و چه کاری می توانیم انجام دهیم که او نمی تواند.
ما برای جستجو و کنجکاوی و پیمایش در میان اطلاعات ساخته شده ایم. ما مسیری را که باید طی کنیم به یاد می آوریم. ما از آدرسی که به دیگران می دهیم مطمئن هستیم. اکنون، اجازه دهید آنچه را که “اثر ChatGPT” می نامم را معرفی کنم.
اثر ChatGPT: ما مجبوریم به جستجوی مفروضات (به جای اطلاعات خام) بپردازیم و بیشتر از یافتن پاسخ هایی برای نوآوری، خلاقیت و پیشرفت، سؤال بپرسیم، زیرا ChatGPT به راحتی پاسخ ها را ارائه می دهد. ChatGPT ما را وادار می کند که ذهنیت «جستجو و پیدا کردن» خود را به «جستجوی مفروضات پنهان» خلاصه کنیم و از کنجکاوی برای پیشبرد دانش جمعی خود استفاده کنیم.
روشی که ما موسیقی، صداها، مناظر و زبان را به اطلاعات انتزاعی سازماندهی شده در یک فضای مفهومی تبدیل میکنیم و آن محرکها را معنا میکنیم، اطلاعات با دسترسی آسان از هوش مصنوعی را در آن فضای مفهومی قرار میدهیم و آن را برای یافتن شکافهای گمشده هدایت میکنیم.
مسیر حرکت ما: از “اطلاعات چیست” تا “اطلاعات کجاست” تا “پایه های دیگری که اطلاعات را ایجاد می کنند کجا هستند”. اگر پاسخی برای «پایه های دیگر» وجود دارد، میتوانیم دانش خود را با جستجوی اطلاعات بیشتر از هوش مصنوعی یا هر روش دیگری که به آن عادت کردهایم، ارتقا دهیم. اگر پاسخی برای آن وجود نداشته باشد، میتوانیم نوآوری کنیم.
فرض کنید هوش مصنوعی بسیار دقیق به یک سوال پزشکی مانند – سلول های گلیال مغز چگونه مغز را تصفیه می کنند؟ پاسخ دهد. پاسخ آنچه را که هوش مصنوعی به عنوان واقعیت فرض می کند نشان می دهد. اما اثبات آن کجاست، آیا این پاسخ محکم است؟ آیا شکافی در آن وجود دارد؟ چقدر احتمال دارد که این اطلاعات غلط باشد؟ یا چقدر احتمال دارد که این اطلاعات دچار سوءتعبیر شده باشد؟ عنصر «اعتماد» در آن پاسخ کجاست؟ وظیفه ما این خواهد بود که آن را کشف کنیم. و برای انجام این کار، ما باید تخصص جمعی را توسعه دهیم و نه فقط تخصص فردی.
علم اغلب کند می شود زیرا برای یک آزمایشگاه یا تیم بسیار سخت است که بفهمد شخص دیگری در یک کشور دور افتاده چه می کند. اکتشافات به صورت موازی اتفاق میافتند، و گاهی اوقات مردم چیزهایی را که قبلاً شناخته شده بودند، دوباره کشف میکنند. وقتی هوش مصنوعی از قبل این را میداند، میتواند تصویری جهانی ارائه دهد. هوش مصنوعی می تواند چیزی را خلاصه کند که یک دانشمند یا مهندس از آن بی خبر است. این می تواند به دانشمندان کمک کند تا چیزهای بیشتری را کشف کنند.
ما منابع مغزی برای یافتن معنای پنهان (یا فقدان آن) در داده ها را داریم. میتوانیم صداها را با شکلها یکسان کنیم، وجوه مشترک بین زمین و توالت را پیدا کنیم، و الگوهایی را پیدا کنیم، حتی زمانی که واقعاً وجود ندارند.. اینها انتزاع هستند. ما صندلی را از مبل متمایز می کنیم و می دانیم که با سگ متفاوت است. خود آن صندلی معنایی فراتر از صندلی دارد، مانند الگو یا مدل آن. این توانایی به ما اجازه می دهد تا فراتر از ماهیت کلامی یا بصری اطلاعات را ببینیم. هنگامی که اطلاعات مانند نودل فوری ارائه شود، بیشتر بر چنین تفکری تکیه خواهیم کرد.
اکنون، با توجه به اینکه chatGPT به راحتی به ما اطلاعات می دهد، باید به دنبال جزئیات پنهان باشیم تا لایه های عمیق تری را در داخل اطلاعات پیدا کنیم. اینها مفروضات، شکاف های گمشده، خلأهای داستان و پیامدها هستند.
وقتی ChatGPT پاسخ دقیقی می دهد، باید دریابیم که آیا فرضیات پشت آن پاسخ ها پایدار هستند یا خیر. وقتی مفروضاتی را از پاسخهای یک هوش مصنوعی بر اساس دانش جمعی خود کشف میکنیم، راهی برای تأمل در مورد آنچه واقعاً میدانیم یا نمیدانیم به دست میآوریم. سطح انعکاسی ارائه شده توسط هوش مصنوعی محدودیت های تفکر ما را نشان می دهد. ممکن است شکاف های آشکاری را در درک ما به ما نشان دهد. می تواند به ما نشان دهد که کجا به بهبود نیاز داریم. می تواند به ما نشان دهد که کجا گیر کرده ایم. کشف مفروضات تنها بزرگترین راه برای تعصب زدایی از خود و تفکر واضح است. هوش مصنوعی یک فرصت طلایی برای انجام این کار به ما داد.
اثر اینستلونگ توضیح میدهد که چگونه میتوانیم در رویکردهای حل مسئله خودمان گیر کنیم و به دلیل عادت به روش خاصی نتوانیم بهترین راهحل را پیدا کنیم. هوش مصنوعی به راحتی می تواند با پیشنهاد گزینه های جایگزین یا ارائه یک جلسه “طوفان مغزی” به ما کمک کند تا بر آن غلبه کنیم.
اگر بخواهیم از هوش مصنوعی در ایجاد دانش جمعی خود استفاده کنیم، یک پاسخ منسجم نباید ما را راضی کند. ما باید عناصر گمشده را پیدا کنیم. اینجاست که انسان با توانایی خود در سازماندهی اطلاعات در فضای ذهنی وارد می شود. این زمانی است که انسان متوجه می شود که پرسیدن یک سوال از chatGPT دیگر به پر کردن شکاف ها کمک نمی کند. انسان باید در جای دیگری بپرسد یا با استفاده از ابزارهای دیگر پاسخی بسازد.
فرض کنید، در یک محیط مدرسه، همه دانشآموزان از ChatGPT برای انشاهای کلاس A استفاده میکنند. ایا این یک مشکل است؟ نه. من معتقدم که ما باید رویکرد خود را برای یادگیری توسعه دهیم. در اینجا یک نمونه است.
اگر یادگیرندگان جوان از هوش مصنوعی برای نوشتن مقالات زیادی استفاده می کنند، آنها را از نظر یافتن اشتباهات و بازنویسی آنها با پیشرفت های واضح درجه بندی کنید.
این ۳ مهارت را آموزش می دهد:
- تفکر انتقادی: دانش آموز می تواند واقعیت را بررسی کند، منطق را ارزیابی کند و الگوهایی را بیابد.
- فرآیند تکراری: یک دانش آموز می تواند در چیزی که از قبل به اندازه کافی خوب است، پیشرفت هایی ایجاد کند و بنابراین به طور سیستماتیک مرزها را جابجا کند.
- بازخورد از خود: دانش آموز باید در مورد چیزهایی که می داند و نمی داند فکر کند و این شکاف را پر کند تا بهتر بداند.
همه مهارتهای دنیای واقعی هستند که با مفروضات پنهان مقابله میکنند و یادگیرنده را مجبور میکنند تا سوالات عمیقتری درباره محتوا بپرسد تا آن را بهتر کند. تفکر یادگیرنده، انتزاعی تر و گسترده تر می شود.
اگر پاسخهای هوش مصنوعی اشتباه هستند یا حتی به طرز فریبندهای اشتباه نیستند، باید دلیل آن را بپرسیم و بفهمیم که ChatGPT هنوز چه چیزی را نمیداند. سپس برای فهمیدن آن سوال می پرسیم. سپس فکر کنید، “آیا می دانم هوش مصنوعی چه چیزی را گم کرده است؟” آیا می توانم راهی پیدا کنم تا آنچه را که می دانم به هوش مصنوعی آموزش دهم؟ آیا می توانم این اطلاعات را ایجاد یا کشف کنم و آن را به دانش جمعی اضافه کنم که دیگران می توانند از طریق هوش مصنوعی به آن دسترسی داشته باشند؟
به تمام محتوایی که هوش مصنوعی می تواند ایجاد کند فکر کنید – وبلاگ ها، ایمیل ها، متن ها، اسکریپت ها، کدها، تصاویر و غیره. ارزش واقعی آن محتوا کجاست؟ پول کلان کجاست؟ من ۲ تفاوت بین محتوای انسانی و هوش مصنوعی را پیشنهاد می کنم که دارای ارزش واقعی است.
- آنچه که محتوا در مورد خواننده فرض می کند – جایگاه، زمینه، انتظارات، نقاط سردرگمی خواننده. محتوای خوب باید با خوانندگان خود ارتباط داشته باشد و بنابراین، آنها را درک کند. فراتر از اطلاعات خام در محتوا، بر اساس اثر chatGPT، باید با فرضیاتی در مورد اینکه هوش مصنوعی چه منظوری دارد، برخورد کرد، آیا با آنچه مخاطب میداند همگام است؟ آیا اطلاعاتی که ارائه می کند، رسیدگی دقیق به جزئیاتی است که برای یک متخصص جذاب است یا زمینه های گیج کننده برای مبتدی است؟
- ارزش منحصر به فرد + رهبری فکری – آیا می توانید بیشتر از هوش مصنوعی اطلاعات داشته باشید و سریع تر از آن اطلاعات تان را بیان کنید؟ مطمئناً، ما محصول دادههای آموزشی سایر انسانها هستیم. اما ما هنوز بینش های خلاقانه ای داریم. آیا میتوانیم ارزش بیشتری نسبت به هوش مصنوعی ارائه دهیم؟ زیرا اگر نتوانیم با هوش مصنوعی عملکردی مشابه داشته باشیم، هوش مصنوعی ارزانتر و سریعتر خواهد بود. بنابراین برای اینکه بتوانیم فضای جدیدی در تولید محتوا ایجاد کنیم، باید سعی کنیم در هر کاری که انجام میدهیم، ارزش جدیدی بیافزاییم. در غیر این صورت قابل تعویض هستیم.
ChatGPT نشان می دهد که خلاقیت انسان چیز جادویی نیست که ما را خاص کند. این فقط محصول یادگیری جمعی ماست.
یک انتقاد رایج از سیستم های هوش مصنوعی این است که به معنای واقعی هوشمند نیستند زیرا فقط کارهایی را انجام می دهند که آموخته اند. پاسخ من به آن این است که آیا ما با هم تفاوت داریم؟ هوش انسان چیزی نیست جز مجموعه ای از فرآیندها که اطلاعات را کسب و پردازش می کند. ما بر اساس آموخته هایمان رفتار می کنیم و فکر می کنیم. ورودی های دیگران در کل زندگی ما بر روان ما تأثیر گذاشته است، درست همانطور که تمام داده های آموزشی بر خروجی چت بات تأثیر گذاشته است. ما هم همان روند تکرار می کنیم.
تفاوت این است – ما میتوانیم خود را با داستانی متقاعد کنیم که احساسات ما را ارج می نهند و از کلماتی مانند آگاهی استفاده میکنیم تا احساس کنیم بیشتر از آنچه هستیم، هستیم. این مکانیسم داستانسازی ماست – محققان آن را حسسازی مینامند.
تئوری های زیادی در مورد خلاقیت وجود دارد و همه آنها یک فرآیند اصلی دارند: ترکیب عناصر نامحتمل با هم.
اگر هوش مصنوعی بتواند عناصر را به طور تصادفی ترکیب کند و آنها را منسجم کند و خلاق به نظر برسد، و با این حال ما خلاقیت انسان را بهتر بدانیم، یک عنصر در خلاقیت گم شده است. این ثابت می کند که داستان پشت خلاقیت، فقط نتیجه نیست، بلکه چیزی است که ما برایش ارزش قائل هستیم و آن را خاص می دانیم.
داستان ها احساسات، قابلیت ارتباط و ارزش بالقوه را به تصویر می کشند. یک داستان خوب ارزش واقعی و درک شده را به همراه دارد.
داستان هوش مصنوعی چیست؟ “من روی این داده ها آموزش دیدم تا این خروجی را به شما بدهم.” هر چیز خروجی از هوش مصنوعی داستان یکسانی خواهد داشت که ممکن است اکثر مردم را هیجان زده نکند.
اکنون به “حق الزحمه انسانی” توجه کنید. ما برای آزمون و خطا، ویژگیهای خاص، فرآیند خلاقیت و سیر طی شده ارزش قائل میشویم و هزینه آن را میپردازیم. اساساً ما داستان کار خلاقانه را می خریم، نه فقط کار خلاقانه. اگر خریدار سیر طی شده و اشتباهات/تکرارهای هنرمند در تهیه یک اثر هنری را بداند، قیمت آن بیشتر خواهد شد. وقتی هوش مصنوعی هم می تواند موسیقی شگفتانگیزی بنویسد، انسانها برای شنیدن بداههسرایی، اجرای زنده درام و … حق الزحمه بیشتری پرداخت میکنند. “تجربه هنر” این چیزی است که ما برای آن هزینه خواهیم کرد.
شعار بازاریابی در سال ۲۰۰۵: ما از پیشرفته ترین هوش مصنوعی استفاده می کنیم.
شعار بازاریابی در سال ۲۰۲۵: ۱۰۰٪ ارگانیک انسانی، بدون هوش مصنوعی، کار انسان بیولوژیکی خالص.
کنجکاوی صندلی جلو را می گیرد
کنجکاوی ما را به جستجو و کشف غریزی سوق می دهد. مقدم بر انگیزه است. کنجکاوی، در واقع، دلیل انگیزه افراد برای جستجوی اطلاعات بیشتر است. کنجکاوی به احتمال زیاد در همه پستانداران وجود دارد. یکی از تمایزهای بسیار قوی بین هوش مصنوعی و انسان، چگونگی آشکار شدن کنجکاوی است. آیا میتوان رایانهای را کنجکاو در نظر گرفت که کدی داشته باشد که بتواند هر آنچه را که میتواند کشف کند؟ آیا کنجکاو است که برای جذب اطلاعات جدید برنامه ریزی شده باشد؟
احساسات مربوط به معرفت مانند کنجکاوی در زمینه کار مبتنی بر هوش مصنوعی بسیار مهم هستند. به هوش مصنوعی فکر کنید که تمام کارهای شناختی را انجام می دهد – پاسخ دادن، تجزیه و تحلیل، و ایجاد گزارش، و تحویل آن. احساسات معرفتی برای فراشناخت – تفکر درباره تفکر – ضروری هستند. این چیزی است که به ما بازتاب خود، بینش عمیق، بینش خلاق، ارزش ها، سیستم های اعتقادی، قضاوت و قدردانی از تجربیات را می دهد.
احساسات درجه اول مانند غم، شادی و ترس رفتار ما را به طور خودکار تغییر می دهند. ترس نشان دهنده اجتناب، غم و اندوه نشان دهنده پذیرش ضرر و حرکت رو به جلو، شادی نشان دهنده پاداش و انزجار نشان دهنده تهدید زندگی توسط بیماری است. اینها با هوش مصنوعی تضاد ندارند، حتی شاید فکر کردن در مورد هوش مصنوعی می توانند این احساسات را القا کنند. اما احساسات معرفتی داستان دیگری دارند.
عواطف درجه دوم – احساسات معرفتی – مانند کنجکاوی، عاملیت، مالکیت، آشنایی، احساس دانستن چیزی، باورها، سردرگمی و شک، رفتار ما را با تلاش عمدی برای ایجاد دانش تغییر می دهند (به همین دلیل است که معرفتی به معنای مرتبط با دانش است). وقتی هوش مصنوعی به ما اطلاعات میدهد و کارمان را انجام میدهد، هنوز هم میتوانیم به راحتی تمام احساسات درجه دوم را به کار بگیریم تا کار هوش مصنوعی را حتی جلوتر ببریم. این پیامد اثر ChatGPT است – ما مجبور خواهیم شد به صورت فراشناختی فکر کنیم و لایههای عمیقتر آنچه که هوش مصنوعی انجام میدهد را بررسی کنیم و فرصتهای جدیدی پیدا کنیم.
این ابزارها کار را به قدری آسان می کنند که یک فرد نسبتاً کنجکاو از این ابزارها برای انجام کار استفاده می کند به جای اینکه آن را با پول بسیار بیشتر به شخص دیگری واگذار کند. همه احساسات معرفتی میتوانند ما را مستقلتر و متکی به خود کنند.
رؤیاپردازان به طور سنتی چنین فرصت هایی را یافته اند. ایجاد اینترنت، لپتاپ، تلفن هوشمند، یخچال… بیشتر فناوریها پیشگامانی داشتند که فراتر از چیزهای بدیهی، متفاوت فکر میکردند. حالا همه مجبور خواهند شد که اینگونه باشند وگرنه قابل تعویض خواهند بود. قابل تعویض بودن به خودی خود مشکلی نیست. هر انسانی می تواند از فرصتی استفاده کند که انسان های دیگر ممکن است آن را از دست بدهند.
تاثیرات ChatGPT ؛ تکینگی برای نسل ما
مقیاس کارداشف معیاری است که نشان می دهد یک تمدن چقدر پیشرفته است. نیکلای کارداشف، ستاره شناس شوروی، این معیار را در سال ۱۹۶۴ بر اساس میزان انرژی که یک تمدن می تواند مهار کند، بیان کرد. تمدن نوع ۱ می تواند بیشتر انرژی موجود در سیاره خود را مهار کند. تمدن نوع ۲ می تواند کل خروجی نزدیکترین ستاره خود را مهار کند. تمدن نوع ۳ می تواند انرژی کل یک کهکشان را مهار کند. این ممکن است تخیلی به نظر برسد، اما انسان ها در راه تبدیل شدن به یک تمدن نوع ۱ هستند. به طور فزاینده ای روشن می شود که هوش مصنوعی می تواند به ما در رسیدن به آن کمک کند. این سفر طولانی همکاری انسان و هوش مصنوعی برای حل مشکلات عظیم می تواند با ChatGPT آغاز شود.
حتی رباتهایی مانند Boston Dynamic’s Atlas که به تازگی یاد گرفتهاند در زمینهای سخت حرکت کنند و به انسانها در تدارکات (و حتی رقص) کمک کنند، به مسیری اشاره میکنند که ما را به یک تمدن نوع ۱ تبدیل میکند. اگر ChatGPT را در Atlas قرار دهید و آن را با پوست انسان بپوشانید، یک انسان کارآمد به دست می آورید که می تواند حرکت کند، برقصد، راه برود، صحبت کند، در خانه کمک کند، و سازه هایی بسازد، در حالی که حقایق سرگرم کننده را ارائه می دهد و در مورد زندگی صحبت می کند – دنیوی و فلسفه.
ممکن است تعجب کنید که چرا تمدن نوع ۱ مهم است. خب نیست! تمام زندگی روی زمین بدون این که جزو تمدن نوع ۱ باشد به خوبی انجام شده است. این فقط راهی است برای مهار انرژی کافی برای حل مشکلاتی که داریم زیرا برای انجام کارها به انرژی نیاز داریم. وقتی نوع ۱ هستیم، مشکلات بیشتری مانند حمله بیگانگان یا یک بحران ابرنواختر برای مقابله با آنها خواهیم داشت که برای آن به انرژی بیشتری نیاز داریم. نمی توانید غذای کافی تولید کنید؟ هزینه حمل و نقل را ندارید؟ آیا نمی توان یک سیستم دفاعی بیگانه ساخت بدون اینکه کل منابع چند کشور را تمام کند؟ دانستن چگونگی مهار انرژی نمایی می تواند «ما نمی توانیم» را به «ما می توانیم» تغییر دهد.
مفهوم مهم دیگری وجود دارد که آینده پژوهان درباره آن صحبت کرده اند. تکینگی. جان فون نویمان گفت فناوری به نقطهای خواهد رسید که خود را به مرحلهای ارتقا میدهد که رفتار انسان و جامعه بهطور برگشتناپذیر تغییر میکند.
به اولین آتشی که ایجاد شد فکر کنید. هومو ارکتوس احتمالاً اولین اجدادی است که ۲ میلیون سال پیش آتش ایجاد کرد. همه چیز را تغییر داد. ما کشاورزی کردیم، یاد گرفتیم گوشت بپزیم، امن تر شدیم.
به ترانزیستور فکر کنید. ما از طریق کبوترهای خانگی پیامهایی ارسال میکردیم که با سرعت ۱۰۰ کیلومتر در ساعت صدها و هزاران کیلومتر را طی میکردند و اینگونه رسیدن یک پیام چند دقیقه تا بیش از ۱۰ ساعت طول بکشد. اکنون ما پیام هایمان را از طریق اینترنت در کمتر از ۵۰۰ میلی ثانیه ارسال می کنیم. همه اینها به این دلیل است که توانستیم یک ترانزیستور بسازیم و میلیونها ترانزیستور را با سیم و امواج الکترومغناطیسی ردیف کنیم. اگر بخواهیم بهبود راندمان را بررسی کنیم، تنها از نظر سرعت و زمان، بیش از ۳۰۰۰۰ برابر کارآمدتر از یک کبوتر است. امنیت و قابلیت اطمینان به کنار.
و اکنون به ChatGPT فکر کنید، یک فناوری که اساساً عقل جمعی ما را دارد، اما بدون بدن متحرک. من نمی توانم محاسبه کنم که چقدر کارآمدتر است، اما به راحتی می تواند کاری را انجام دهد که بسیاری از ما در محل کار انجام می دهیم. و اینجاست که ما مجبور به تکامل هستیم. مثل زمانی که آتش داشتیم. مثل زمانی که ترانزیستور داشتیم.
آتش شروع اولین تکینگی بود. ترانزیستور دیگری بود. و اکنون ChatGPT می تواند شروع یک تکینگی دیگر باشد – تکینگی هوش مصنوعی.
به نظر شما تاثیرات ChatGPT بر زندگی ما چطور خواهد بود؟ نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.