«ارنست ویلهلم ویم وندرس» فیلمساز آلمانی، بدون شک یکی از بزرگترین فیلمسازان قرن گذشته و همچنین یکی از چهرههای برجسته سینمای جدید آلمان است. فیلمهای او در طول سالیان طولانی، تحسین گسترده منتقدان و چندین افتخار بزرگ (مانند نخل طلای کن و جایزه بفتا برای بهترین کارگردانی «پاریس، تگزاس») را کسب کرده است. وندرس در کارنامه پربار خود صاحب ۳ نامزدی اسکار برای ۳ فیلم مستندش نیز شده، هرچند هیچگاه مجسمه طلایی را لمس نکرده است.
وندرس که در دوسلدورف آلمان به دنیا آمد، دانشگاه را رها کرد و در اکتبر ۱۹۶۶ به پاریس رفت تا نقاش شود. او کار فیلمسازی خود را تنها در اواخر دهه ۱۹۶۰ و در اوج دوران سینمای جدید آلمان آغاز کرد. او پیش از فارغالتحصیلی از یک موسسه سینمایی در مونیخ، چندین فیلم کوتاه ساخت و اولین فیلم بلند زندگیاش هم یک اثر سیاهوسفید ۱۶ میلیمتری بود که در سال ۱۹۷۰ ساخته شد. اینجا میخواهیم ۷ فیلم برتر ویم وندرس را به شما معرفی کنیم.
فهرست بهترین فیلم های ویم وندرس بر اساس برتری مرتب شدهاند
فیلم پینا | ۲۰۱۱ | Pina
فیلم Pina ۲۰۱۱ استاد، ادای تحسینبرانگیز او به «پینا باوش»، یکی از مهمترین طراحان رقص در ۴۰ سال گذشته است. این فیلم که در اصل به صورت سهبعدی فیلمبرداری شده، تجربه ای شناور است که ما را با دنیای صمیمی پینا آشنا میکند و به ما میفهماند که زندگی و احساس چیست. ما همراه با رقصندگان گروه پینا از سالنهای نمایش خارج میشویم و به زادگاه فوقالعاده او در «ووپرتال» آلمان میرویم.
وندرس دلیل ساخت این فیلم را توضیح داد و گفت: «اولین برخورد من با پینا ۲۵ سال پیش بود. تا آن زمان علاقه زیادی به رقص نداشتم. خیلی محدود بود. فکر کردم به من مربوط نیست. واقعا برای من نبود و بعد شبی اجرایی فوقالعاده از پینا دیدم و فهمیدم ذائقهام در حال تغییر است.» وندرس ادامه داد: «دوستدخترم مرا مجبور به تماشای آن شو کرد و این موضوع زندگی من را تغییر داد. واقعا یک تجربه تغییر زندگی بود. تمام شب بیاختیار گریه میکردم و نمیفهمیدم چه اتفاقی برایم افتاده!»
فیلم بهشت بر فراز برلین | ۱۹۸۷ | Wings of Desire
تعجب نکنید. اسم فارسی فیلم از روی نام اصلی و آلمانی فیلم که «زیر آسمان برلین» است ترجمه شده است. فیلم در آمریکا با نامی که احتمالا برای مخاطب آمریکایی جذابتر بود اکران شد. «زیر آسمان برلین» مطالعه گستردهای درباره مفهوم بیگانگی است: بیگانگی از خدا، جامعه و حتی از خود.
فیلم تمثیلی زیباست درباره فرشتههایی نامرئی که از پشت بامهای کلیساهای معروف برلین، مشغول نگاه به زندگی مردمان برلین هستند و تلاش میکنند معنای انسان بودن را درک کنند. یکی از این دو فرشته عاشق یک زن بندباز میشود و قبول میکند که تبدیل به انسان شود تا عواطف انسانی را درک کند. فیلم هم به طور سیاهوسفید و هم به صورت رنگی توسط «هنری آلکان» افسانهای فیلمبرداری شده تا زاویه دید فرشتهها و انسانها را مجزا کند.
وندرس گفته بود همیشه دلش میخواست برای این شهر عجیب که در دوره جنگ جهانی دوم جهنم مجسم را زندگی کرده بود و بعد هم توسط یک دیوار تقسیم شده بود، فیلمی بسازد. او گفته بود: «من به دنبال شخصیتهایی بودم که از طریق آنها بتوانم برلین را تعریف کنم، زیرا نمیخواستم فیلم مستند بسازم. به نظر من قصهگویی بهترین راه برای حفظ مکانهاست.»
فیلم پاریس، تگزاس | ۱۹۸۴ | Paris, Texas
اثر بزرگ ویم وندرس، شاهکاری که در سال ۱۹۸۴ ساخت، کاوشی قدرتمند در مفهوم خانواده و ارتباطات انسانی در دنیای آشفته مدرن است. اثری گرم، ساکن و البته گیرا که در جان مخاطب تهنشین میشود و اثرش تا سالها در ذهن انسان باقی میماند.
«تراویس هندرسون» (با بازی هری دین استانتون)، در حالی که در سراسر تگزاس سفر میکند تا تکههای خانواده از هم پاشیدهاش را دوباره جمعآوری کند، در جستجوی رستگاری است. تراویس که چهار سال کاملا گموگور بوده، انگار از سفری درونی برگشته تا مفهوم خانواده را از نو دریابد. فیلم فیلمِ آهستهای است. اتفاق عجیبی در آن نمیافتد. نباید متنظر پایان غیرمنتظره یا کوبندهای در آن بود. پاریس تگزاس بیشتر شبیه یک مکاشفه آرام درباره اساسیترین مسائل زندگی است.
فیلم وضعیت چیزها | ۱۹۸۲ | The State of Things
«وضعیت چیزها» روایتی فراداستانی درباره روند ساخت فیلم است. فیلم درباره یک گروه فیلمبرداری است که بدون هیچ نگاتیوی در «پرتغال» سرگردان شدهاند تا به فیلمبرداری یک فیلم علمی-تخیلی سیاهوسفید درباره بازماندگان یک حادثه آخرالزمانی ادامه دهند.
به گفته وندرس: «ساخت فیلم در ایالات متحده به معنای کنار گذاشتن بسیاری از ایدههای شماست. هالیوود ایده سینما را با زندگی مرتبط ارزیابی نمیکند. ایده اصلی “وضعیت چیزها” هم دقیقا تضاد بین سینمای اروپا و آمریکاست.» فیلم موفق شد شیر طلایی جشنواره ونیز را ازآن خود کند.
فیلم دوست آمریکایی | ۱۹۷۷ | The American Friend
بر اساس رمانی به نام «بازی ریپلی» اثر «پاتریشیا هایسمیت»، «دوست آمریکایی» بررسی تمثیلی رابطه بین اروپا و آمریکاست، در حالی که شخصیتهای فیلم با احساسات شدید ناشی از ترس، اضطراب و البته رفاقت دستوپنجه نرم میکنند. اجرای «دنیس هاپر» به عنوان یک تبعه آمریکایی مقیم اروپا درخشان است. دنیس هاپر یک بازی درخشان را به عنوان یک تبعه آمریکایی در اروپا انجام داده است. او با یک قابساز آلمانی که به یک بیماری لاعلاج مبتلا شده آشنا میشود و او را تشویق میکند به قاتل شدن!
وندرس در مورد عملکرد هاپر گفته بود: «دنیس مرد شجاعی بود و مدام ریسک میکرد. او به تنهایی شخصیت را در جهتی متفاوت شکل داد. من کارگردانی او را در این نقش دوست داشتم، چون باعث شد درک من از کاراکتر “تام ریپلی” ناگهان شکل بگیرد.»
فیلم سلاطین جاده | ۱۹۷۶ | Kings of the Road
یک مکانیک سیار که در آلمان غربی و نزدیکی مرز آلمان شرقی کار میکند، فیلمی در سینما میبیند. او با مردی افسرده و جوان آشنا میشود که زندگی مشترکش تازه به به پایان رسیده است. آن دو تصمیم میگیرند با هم سفر کنند.
هر دوی آنها سفری را در امتداد مرزهای آلمان شرقی و غربی آغاز میکنند. جاده به استعارهای از زندگی تبدیل میشود، زیرا دو مرد سعی میکنند تنهایی، ناامیدی وجودی و شرایط انسانی را درک کنند. فیلم یکی از بهترین فیلم های جادهای تاریخ سینماست و با دیدنش بار دیگر متوجه میشویم که چرا ویم وندرس گفته بود انگار برای ساخت فیلمهای جادهای به دنیا آمده است.
فیلم آلیس در شهرها | ۱۹۷۴ | Alice in the Cities
این فیلم محصول ۱۹۷۴ که بر اساس رمان «خداحافظی طولانی» نوشته «پیتر هاندکه» ساخته شده، اولین فیلم از سهگانه معروف جادهای وندرس است. فیلم داستان زندگی «فیلیپ» یک نویسنده آلمانی را دنبال میکند که حضانت موقت «آلیس»، دختر زنی را که شب را با او گذرانده، میپذیرد. پیوند آنها با سفر به اروپا در جستجوی مادربزرگ دختر محکمتر میشود. وندرس دو دیدگاه متضاد از زندگی شامل فانتزی و واقعیت را به زیبایی ترکیب میکند و نتیجه کارش بسیار دوستداشتنی است.
وندرس در مورد ژانر فیلم جادهای گفته بود: «صادقانه بگویم، من نمیدانستم این ژانر وجود دارد. من حتما چند فیلم با این مشخصات دیده بودم، اما آن را به عنوان یک ژانر تشخیص ندادم. البته من وسترنهای زیادی را تماشا کردم و اعتقاد دارم اگر پیشدرآمدی برای فیلمهای جادهای وجود داشت، وسترن بود. اما نمیدانستم میتوانی در سفر فیلم بسازی. من نمیدانستم میتوانی سوار ماشین شوی، داستانی را شروع کنی، و برنامه سفر و داستان یکسان شود. وقتی آلیس در شهرها را ساختیم، تازه متوجه شدم. احساس میکردم مثل ماهیای هستم در آب افتاده. این همان نوع فیلمسازی بود که من برای آن به دنیا آمدم.»