کاوه قهرمان در نخستین فیلم بلند خود، قصه و موقعیتی پیچیده را انتخاب کرده که هم از حیث فرمی، روایت موازی دارد و هم از حیث مضمونی سوبژکتیو است و به جهان ذهنی و فانتزی آدمها و روابط انسانی برساخته از آن میپردازد. به همین دلیل «تارا» فیلم آسان فهمی نیست، به حوصله نیاز دارد تا بتوان شخصیتها و حرفهایشان را مزه مزه و در یک کلیت مفهومی درک کرد. درام فیلم از درهم تنیدگی سه قصه و دیالکتیک معنایی بین آنها برساخته میشود تا جهانی واحد را صورتبندی و روایت کند. از این منظر میتوان فیلم را یک سفر و مکاشفه روانکاوانه به درون آدمها و بر این اساس یک سایکودرام دانست که میخواهد ملال با هم زیستن را بازنمایی کند. در «تارا» با هستیشناسی رابطه مواجه هستیم که چالشهای ذاتی آن را به نمایش گذاشته و از این حیث حتی کارکردی تراپی هم دارد. از همین رو تماشای این فیلم به ویژه برای زوجهایی که درگیر بحران رابطه هستند میتواند راهگشاه باشد.
گرچه فیلم به حل مسئله نمیپردازد اما سعی میکند خود مسئله را واکاوی کرده و فهمپذیر کند. به عبارت دیگر فیلم میتواند مخاطب را که تجربه زیست مشترکی با شخصیتهای قصه دارند در یک موقعیت همدلانه با خود همراه کند و به میانجی همذات پنداری با یکی از ۶ شخصیت اصلی قصه؛ دچار کاتارسیس شود یا دست کم درد خود را در زندگی این سه زوج بازشناسی کند. با این حال قصه فیلم ممکن است برخی مخاطبان را گیج کند یا دستکم پرسشبرانگیز باشد. اینکه آیا با قصهای مشترک بین سه زوج مواجه هستیم، یا با قصه یک زوج در سه مقطع مواجهایم. هر خوانشی که از این موقعیت صورت بگیرد در فهم مضمون آن خللی ایجاد نمیکند.
«تارا» به لحاظ مضمونی به سراغ مسالهای رفته که معضل جامعه امروز ماست. یعنی بحران روابط انسانی و عاطفی و احساس بلاتکلیفی در زندگی. یکی از ویژگیهای روانشناختی قصه، اشاره به سکوت و سرکوب احساسات و خواستههای زوجها از هم است که انگار در ضمیرناخودآگاه آنها پنهان بوده و حالا از شدت تراکم به شکل انفجاری بیرون زده و سر باز کرده. حرفهای نگفتهای که به فریاد تبدیل شده. در واقع فیلم بر همین انسداد کلامی بین زوجها به عنوان یکی از عوامل مهم در آسیبشناسی روابط عاطفی تاکید میکند. از این حیث میتوان یاد جمله معروفی از آروین یالوم روانکاو اگزیستانسیالیست افتاد که میگوید: «انسانها از رابطه بهوجود میآیند، در رابطه رشد میکنند، در رابطه آسیب میبینند و در رابطه ترمیم میشوند.». در واقع تارا قصهای درباره بحران رابطه هاست.
فارغ از مضمون قصه، باید به سویههای بصری و زیباییشناسی فیلم هم اشاره کرد. بدون شک یکی از نقاط قوت فیلم شما، قاببندیها و رنگآمیزی صحنهها است که در نهایت زیباییشناسی بصری فیلم را برجسته میکند و غنی میبخشد. حتی ممکن است فیلم را دوست نداشت اما از تماشای آن حظ بصری برد. ضمن اینکه قاببندیهای فیلم بیارتباط با شغل مردان قصه که عکاس بودند هم داشته است. گویی فیلمساز از نگاه عکاسی به مثابه شغل شخصیتهای خود به قصه نگریسته است. از مهمترین مولفههای فیلم «تارا» دیالوگپردازی آن است. ضمن اینکه متن نوشتاری هم در مفصلبندیهای فیلم مورد استفاده قرار گرفته بود. شاید بتوان این نقد را وارد کرد که حجم دیالوگها زیاد است و گاهی دچار زیادهگویی میشود. شاید یک جاهایی مصالح داستانی و موقعیتهای دراماتیک کم با دیالوگ گویی جبران میشود اما در عین حال آنچه که بیش از هر چیز میتواند مخاطب را تامل درباره فیلم وادارد همین دیالوگ هاست.
از آنجا که جملات طلایی و دیالوگهای قابل تامل فیلم زیاد است و مخاطب تا بیاید یک دیالوگ را که به او تلنگری زده در ذهن خود هضم کند، دیالوگ بعدی میآید و مجال این تامل را از مخاطب میگیرد و به همین دلیل نقطه قوت فیلم گاه به نقطه ضعف آن تبدیل میشود. در نهایت باید گفت که «تارا» قصه عشق و نفرت است که در آن تارا (معصومه بیگی، رعنا آزادیور، نازنین فراهانی) و بهرام (مجید نوروزی، مهدی پاکدل، سروش صحت) به عنوان زوجی نمونهوار و موازی به کانون درام تبدیل میشوند و مورد کالبدشکافی روانشناختی قرار میگیرند. شاید اگر به جای «تارا» نام فیلم «رویا» بود نسبت نمادینتری با مضمون اثر پیدا میکرد. هم به این دلیل که شخصیتهای قصه مدام در حال رویاپردازی و سنجش آن با واقعیت زندگی خود هستند و هم عنصر خواب و رویا دیدن در قصه پررنگ است. «تارا» پایانبندی قطعی ندارد و این لزوما به معنای پایان باز نیست بلکه بر یک نسبی گرایی در روابط آدمهای قصه تاکید دارد که گویی همچنان در تداوم یک تعلیق به سر میبرند.