«تمام کسانی که تصور میکردند این جنگ به زودی پایان خواهد یافت، دیر گاهی است که در همین جنگ جان باختهاند» این شروع درخشان “دیدار به قیامت” اثر پییر لومتر است که از تباهی روزگار بازماندگان پس از جنگ نوشت که با پایانش جنگ مهمتری آغاز میشود؛ جنگ شرافت و انسانیت، جنگ بر سر غنایم.
این روایت دورانی است به مراتب سیاهتر از زمانه جنگ! دورهای که جامعه و مردمان یکسر “بیحق” میشوند. دوران نکبتبار پس از جنگ که جسم کشتهگان دفن میشود و روح بازماندگان “زنده بهگور” میپرسد اگر من دهانم را از دست بدهم چه خواهد شد؟ چگونه سخن بگویم، چگونه بگویم دوستت دارم؟
از آلبر میگوید که در برزخ مرگ و چشم در چشم شدن با نیستی، تمام آرزویش بهیاد آوردن چهره سهسیل است برای آخرینبار و نمیتواند. «زیرا در دنیایی که آلبر در آن گرفتار است! فقط واژهها باقی ماندهاند؛ تنها نامها و اسمها، نه صورتها و جسمها».
و بهیاد میآورد ابلهانی را که با سر دادن خنده میگفتند این جنگ، نمایشی بیش نیست و گلولههای دشمن چنان نرم که مثل گلابیهای پخته وامیروند. و حالا این آلبر است در برابر انبوهی از نعشهای همین ابلهان که هر یک در حال خندیدن با یکی از همان گلولههای نرم بیقدر برای همیشه مردهاند.
زیرا در دنیایی که آلبر در آن گرفتار است! فقط واژهها باقی ماندهاند؛ تنها نامها و اسمها، نه صورتها و جسمها
لومتر عنوان رمان را از نامه ژان بلانشار، سرباز جنگ به همسرش پیش از تیرباران به اتهام خیانت به کشور، وام گرفت: «این آخرین نامه از طرف من خواهد بود اگر دست روزگار به کمکم نشتابد. پس به امید دیدار در آن دنیا همسر عزیزم» و داستان را به یاد او نوشت که به اشتباه و بیگناه، اعدام شد.
بلانشار به همراه چهار سرباز و سرجوخه پل آنری، سحرگاه ۴ دسامبر ۱۹۱۴ به اتهام ترک سنگر، تیرباران شدند. سالها بعد در ۲۹ ژانویه ۱۹۲۱، دادگاه تجدید نظر “شهدای ونگره” هر شش سرباز را بیگناه تشخیص داد، از آنان اعاده حیثیت کرد و حکم را لغو! هر چند آنها سالها بود که مرده بودند.
منبع:
نشر محتوا و بازنشر مطالب از رسانهها