از زمان اعلان و اجرای قانون کشف حجاب – و حتی سالهای پیش از آن – تا امروز، مساله حجاب زنان در ایران، جدای از سوژهگی عرفی و اجتماعی، یک سوژهی سیاسی و چالشانگیز بوده است. نوع و نحوه پوشش مردم (زنان و مردان) در هر کشور و جامعهای، یک موضوع مربوط به عرف اجتماعی است که حدود و ثغور و چارچوبهای آن نیز توسط عرفها و نرمهای اجتماع در هر زمانهای تعیین و تثبیت میگردد. اما در ایران، بیش از ۱۰۰ سال است که مساله حجاب و نوع پوشش زنان، به عرصه سیاست کشیده شده و اتفاقا نقش مهمی در حوزه حقوق زنان بر خود حمل کرده است.
با توجه به قواعد و اصولی که تمدن بشری در نیمهی قرن بیستم در قالب قوانین، کنوانسیونها و میثاقهای بینالمللی سازمان ملل بر سر آن توافق کرده است، روشنفکران معاصر، مسالهی پوشش را امری مربوط به حوزهی حریم خصوصی دانسته و دخالت دولتها در آن را مورد نکوهش قرار میدهند. در این راستا، برخی از روشنفکران ایرانی، هم نحوه اجرای قانون کشف حجاب در زمان رضاشاه و هم اجرای قانون حجاب اجباری در جمهوری اسلامی را امری مذموم دانسته و به آن انتقاد میکنند.
اگر به تاریخ حدود یک قرن اخیر در ایران نگاه کنیم درمییابیم مسالهی حجاب، یکی از مسایل مهم و دغدغهی همیشگی در حوزه حقوق زنان و همچنین سیاستهای حاکمیتی محسوب میشده به طوری که اجرای قانون کشف حجاب، موجب دودستگی میان مردم و روشنفکران در دوره پهلوی شده و گروهی از حامیان حقوق زنان را در مقابل روشنفکران دیگر – که به نحوه اجرای قانون انتقاد داشتند – قرار داده و پس از تبعید رضاشاه، روز ۱۷ دی که سالگرد اجرای قانون کشف حجاب بوده، همواره روزی پرتنش محسوب میشده چرا که حامیان حقوق زنان این روز را جشن میگرفتند و در مقابل آن، بسیاری از روشنفکران و افراد وابسته به طیف مذهبی، آن را یک روز ننگین در کارنامه حکومت قبل میدانستند.
حالا که چند دهه از آن روز میگذرد هنوز هم مساله حجاب، نقشی پررنگ در حوزه سیاست و اجتماع در ایران داشته و میتوان آن را یکی از المانهای مهم در شکاف میان حکومت و مردم در این سالها دانست. نوشین احمدی خراسانی، نویسنده کتاب حجاب و روشنفکران عقیده دارد همان طور که در زمان اجرای قانون کشف حجاب، حکومت به نمایندگی از یک اقلیت در جامعه و به حمایت از آنان دست به کشف حجاب زنان زده امروز نیز، حاکمیت، نماینده اقلیتی از جامعه است که خواستار اجبار حجاب هستند.
او مینویسد: ما هنـوز کـه هنـوز اسـت پـس از ایـن همـه تجربـه در مواجهه با »دولتهایی که نماینده اقلیت« بـوده و هسـتند، بـاز هـم »دولـت ایـدهآل«مان را دولت و حاکمیتی میدانیم که صرفا خواستههای ما را تحقق بخشد و فقط نماینده »ما« باشد، و نه دولتی کـه بـین نیروهـای مختلـف و گـاه متضـاد در جامعه نقش »میانجی« را بازی کند و بتواند میان خواستههای گاه متضـاد گـروههای اجتمـاعی، همزیسـتی ایجـاد کنـد. (حجاب و روشنفکران ص ۷۳)
در این مقاله یا بهتر بگویم مجموعه نوشتار، میکوشم از زمان تصویب و اجرای قانون کشف حجاب و حتی پیش از آن تا به امروز، از دریچهی روایتهای مختلفی که وجود دارد، به رخدادهای پیرامون موضوع حجاب در ایران صد سال اخیر بپردازم تا از یک سو، شرایط اجتماعی و فرهنگیای که منجر به فرمان کشف حجاب شد و از جانب دیگر، شرایطی که به دستور حجاب اجباری انجامید را بهتر بشناسیم و از این منظر، روزنهای به آسیبشناسی جریان حجاب در ایران باز کنیم. بخش بزرگی از این روایتها در واقع بازخوانی کتاب حجاب و روشنفکران، تالیف نوشین احمدی خراسانی است.
شرایط اجتماعی ایران پیش از فرمان کشف حجاب و هنگام آن
«اولین نـاراحتی مـن چـادر و چـاقچور و روبنده بود… روزانه راه درازی را بایستی پیاده بروم و هر روز نیز چنـدین کتـاب قطـور مدرسهای و یک ظرف غذا نیز بـا خـود داشـتم . حمـل کردن اینهـا و چـادر بـه اتفاق، برایم خیلی مشکل بود و همیشه در این فکر بودم که چکار کنم تا از ایـن عذاب راحت بشوم. خلاصه بعد از مدتی به ایـن نتیجـه رسـیدم کـه بایـد لباسـی درست کنم که از هر جهت پوشیده باشد و در عوض دسـت هـایم آزاد باشـند . بالاخره طرح لباسی را ریختم که تمام سر و صـورت و بـدنم را مـی پوشـاند امـا دست هایم را آزاد میگذاشت. ولی پوشیدن همین لباس غوغایی در شهر بـه پـا کرد و سر و صدای عده زیادی را در آوردم. همه مرا متهم به بـی حجـابی مـیکردند و چندین نفر پدرم را تهدید کردند که بالاخره مرا در خیابان میکشند… خواهش و تمنای پدرم و حالت دلواپسی و نگرانی او به قدری بـالا گرفـت کـه من مجبور شدم برای راحتـی او آن لبـاس را کنـار بگـذارم و دوبـاره چـادر سـر کنم» (نجمآبادی ص ۳۲۰)
این سخنان مهرتاج رخشان یکی از اولین پایه گذاران مدارس دخترانه در ایران است. در این روزگار، روشنفکران و بخصوص زنانی که در حوزه حقوق زنان، مانند آموزش و تحصیل دختران فعالیت میکردند از سمت جامعه مذهبی و به ویژه قشر روحانیت تحت فشار قرار داشتند. مسایلی مثل تحصیل دختران، فعالیت اجتماعی و کار زنان و همچنین بیحجابی، موضوعاتی بودند که با مخالفت شدید روحانیت و قشر مذهبی و جامعه سنتی آن زمان مواجه میشد. به همین سبب روشنفکران و این دسته از فعالان حقوق زنان، از دولت انتظار داشتند که از آنها حمایت کند.
برای اینکه بخشی از اوضاع آن دوران را تصویر کنیم باید به سراغ روایتهایی برویم که از وضعیتی که در آن دوره برای کسانی که میخواستند برای زنان ایرانی، علم و آگاهی و روشنایی به ارمغان بیاورند حاکم بود مطلع شویم.
پیرنیا مینویسد: صدیقه دولت آبادی در کانون بانوان، پیش از آن که قانون کشف حجاب مصوب و ابلاغ شود «مقرر کرد که خانمهای بازرس مدارس بـه تـدریج حجـاب از سر بردارند و پیراهنهای بلند و آبی رنگ پوشیدهای بر تن کنند و بیحجاب به مدارس سرکشی کنند. ضمنا به کلانتریهـا و مـأمورین اطلاع داده بودنـد کـه مراقب حفظ امنیت این بـانوان نیـز باشـند. یکـی از بـانوان بـازرس (مفتشـه) کـه معمولا با چادر و نقاب و جوراب های کلفت سیاه به بازرسی مدارس آن هـم در جنوب شهر میرفت در یکی از آن روزها کـه بـدون حجـاب بـرای تفتـیش بـه مدرسه مخدرات رفته بود در راه به آخوند روضهخوانی برخـورد مـی کنـد کـه سوار بر الاغ خود تند و تند راه میرفت و به محض دیـدن خـانم بـازرس بـدون حجاب، افسار الاغ خـود را کشـیده و نزدیـک زن آمـده و سـینه صـاف و سـپر کرده و اخ و تف غلیظی بر سر و روی زن مـی انـدازد و سـپس شـروع بـه ناسـزا گویی میکند و در ضمن مردم را نیز برای رویارویی با زن به کمک میخواهـد و چیزی نمانده بود که خانم بازرس را تکه تکـه کننـد کـه مـامورین بـه کمـک آمده و بانوی بازرس را نجات میدهند و سالم به مدرسه میرسـد و امـا عجیـب آن که تا زن بازرس وارد مدرسه میشود، خانم مدیره مدرسه فـورا چـادر خـود را بر سر انداخته و از زن رو میگیرد و میگوید: زنی که بی حجـاب اسـت و از مردها رو نمیگیرد نامحرم است و سپس دستور میدهد کـه دخترهـای مدرسـه هم چادر نماز خود را بر سر کنند چون به عقیده خانم مدیر، زن بـازرس و بـیحجاب، نامحرم است (پیرنیا، ۱۳۸۶ ص ۳۸)
چنین خطراتی همواره برای زنانی که در این مسیر گام برمیداشتند وجود داشت. با اینکه دولت تضمین داده بود که به طور نامحسوس از زنانی که چادر و چاقچور به کنار مینهادند محافظت کند اما همیشه خطرات جانی برای آنها وجود داشت. آن چه در سالهای پایانی سلسله قاجار در جامعه ایرانی وجود داشت عدم عاملیت مطلق زنان در فضای اجتماعی بود.
«در حقیقت میتوان گفت ساختار سنتی جامعه قبل از کشف حجـاب، کاملا بر اساس »اندرونی و بیرونی« آرایش گرفته بود یعنی جامعۀ ما به شکل و شمایل امروزی (عرصه خصوصی و عمومی) در نیامده بود. شاید به همین خاطر باشد کـه دغدغـهی اغلـب پیشکسـوتهـای جنـبش زنـان بیش از تغییر ساختار سنتی جامعـه، حول بهبود شرایط زنان در همین «اندرونی ها» دور میزد، یعنـی تغییـر و ارتقـاء «سن ازدواج»، و نیز کنترل تعـدد زوجـات و بـه – خصوص انتقاد به »امَردبـازی شـوهرانشـان، و یـا آمـوزش دختـران، از طریـق همین ساختار اندرونی بود.» (احمدی ۳۲)
در چنین ساختار اجتماعی، قدم برداشتن در راه حقوق زنان یا مثلا کشف حجاب، بازی با جان بود. مراغهای مینویسد:
«بـا دختـر نوشـین روان حـاج میرزا حسن رشدیه بنیانگذار آموزشگاههای جدیـد در ایـران ازدواج کـردم و در نخستین روز به وی گفتم که شما نباید از مردان رو بگیرید و باید بـرای رفـع حجاب و آزادی زنان از کفن سیاه اقدامات کنیم. همسرم (بـانو شـهناز آزاد) در پاسخ گفت:
اغلب و اکثر ملت و زمامداران و پیشوایان ایران کاملا مخالف ایـن مـرام هسـتند، مـا را تکفیـر و واجـب القتـل خوانـده از هیچگونـه اضـرار و آزار کوتاهی نخواهند کرد. جواب دادم اقدامات سری و بـا احتیـاط خـواهیم کـرد و
امیدوارم با تدابیر لازمه به مقصود برسیم. وانگهی چون مرام ما مقـدس و نجات بخش ایران است، بر فرض اگر خون ما را بریزند سبب آبیاری درخـت مبـارك آزادی زنان بیچاره و ستمکش ایـن کشـور خواهـد شـد . همسـرم از بیانـات مـن متأثر گردیده، پذیرفت.» (سلامی و نجم آبادی ص ۲۸۷)
به رغم اصرار مردان روشنفکر بر »حجاب برداری« به عنوان دروازهای بـرای پیشـرفت جامعـه، امـا نـه تنهـا بخشـی از زنـان معلـم در مـدارس دخترانـه بلکـه فمینیستهای آن دوره نیز تمایل زیادی به فشار آوردن به زنان در مورد کشـف حجاب نداشتند به طوری که سه سال پیش از اجرای «کشف حجـاب»، در تیرماه ۱۳۱۱ خورشیدی صدیقه دولت آبادی در مطلبی که در مجله عالم نسوان منتشر کرد نوشت: «اکنون آزادی زنان ایـران از حیث کشـف حجـاب ، میخواهم با جرأت بگویم که بامعنیتر از سـایر ملـل، مخصوصا ترکیـه اسـت .
چونکه وقتی در ترکیه اعلان کشف حجاب از طرف دولت شد زنـان را مجبـور به بیحجابی نمودند. البته در میان آنان نارضایتی بسیار بود و شنیدم کـه اکثـر از نارضایان یعنی زنان متعصب به مذهب برای داشتن آزادی از حجـاب ، آزادی از زندگی را بدرود گفتند و با خود عهد کردند که تا زندهاند به خانه بمانند و ایـن آزادی اجباری را قبول نکنند. اما برای ما آزادی و کشف حجاب به طور خیلـی طبیعی پیش آمده، که دولت و افکار منـور روی ایـن زمینـه، زنـان را در کشـف حجاب مختار گذاشتهاند، تا هرکس میل دارد با حجاب و هر کس مایـل اسـت بیحجاب معاشرت کند. بنابراین، دوم آزادی است که ما از اروپاییان کامـل تـر داریم». (صنعتی ونجم آبادی، جلد اول، ص 231)
واقعیت انکارناپذیر دیگر هـم آن بـود کـه پـیش از اعلام کشـف حجـاب توسط رضاشاه، زنان روشنفکر و مدافع حقوق برابر، دروازه پیشرفت برای زنـان را مساله «سـواد و آمـوزش» مـی دانسـتند و بـه همـین سـبب نیـز از همـان دوران مشروطه «آموزش خواندن و نوشتن بـرای پیشـرفت زنـان» را بسـیار ضـروری و واجب می دانستند و بر بالا رفتن سـن ازدواج دختـران از هشـت سـال تأکیـد و پافشاری میکردند. (احمدی ص ۵۸)
دیدگاه روشنفکران درباره کشف حجاب
عقایدی که پس از اجرای فرمان و قانون کشف حجاب توسط روشنفکران و فعالان اجتماعی ابراز میشد را تقریبا میتوان به دو دسته تقسیم کرد. موافقت و مخالفت بیشتر درباره نحوه اجرای قانون بود نه نفس کشف حجاب. اما نکته جالب آنکه، حتی پیش از اجرای آمرانهی کشف حجاب، بسیاری از روشنفکران نظر خود را درباره چگونگی اجرای آن ابراز میکردند و نحوه صحیح آن را گوشزد میکردند. پیش از آنکه این نظرات را بازگو کنم باید به این نکته اشاره کنم که چرا اساسا اغلب روشنفکران در آن زمان، نسبت به خود مساله کشف حجاب مشکلی نداشتند و این امر را برای جامعهی آن زمان لازم میدانستند. برای شناخت این مساله نیز به سراغ سخنان دو تن از زنان صاحبنظر در آن دوره میروم.
مهرانگیز دولتشاهی، از جمله بانوان فعال در حوزه حقوق زنان – که در ادامه بیشتر از او خواهیم گفت – زنی با عقاید سیاسی ملیگرا بود و یکی از کسانی که فرمان کشف حجاب را ارج نهاده و ستایش میکرد اعتقاد دارد:
»رویداد ۱۷ دی نقطه چرخشی در تاریخ اجتمـاعی ایـران و نـه تنهـا کنار گذاشتن چادر بود. این دگرگونی و حضور زن در اجتماع به عنـوان انسـان برابر و همکار و همگام مرد، رویدادی بود که سالهـای بعـد، پیامـدهای آن تـا سپاهیان دانش و بهداشت و ترویج و انواع فعالیـتهـای اجتمـاعی و فرهنگـی و سیاسی دیده شد».
مریم فیروز، دیگر فعال سیاسی که متعلق به جناح چپگرا و از افراد صاحب نفوذ در حزب توده بود و به لحاظ گرایشات سیاسی در مقابل مهرانگیز دولتشاهی قرار داشت (که بعدا به زمره مخالفان حکومت شاه درآمد) نیز درباره ۱۷ دی و روز کشف حجاب عقیده داشت:
«طبیعی است هر تغییـری، آمادگی بیشتری ایجاد میکنـد . بعـد از ایـن تغییـر هـم، زنـان بـرای شـرکت در جلسات و هر کاری آمادهتر شدند. این تحول در اثر گذشت دههـا سـال، زن را آمادهتر کرد که از خانه بیرون بیاید، شاغل شـود، در مجـالس شـرکت نمایـد و صحبت کند. و تمام تلاش خود را به کار برد تا موفقتر شود. در گذشته، ایـنهـا نبود و زنان بسیار محدود بودنـد. پـس طبیعـی اسـت کـه کشـف حجـاب یـک تحولی را ایجاد کرد ولی در عین حـال نکـات منفـی هـم بـه همـراه داشـت.»
فرخ رو پارسای، اولین زنی که در ایران به وزارت رسـید، نیـز در خـاطرات خود وقتی از دلایل و بسـترهای بازگشـت حجـاب در دهـه ۱۳۴۰ مـی گویـد، حجاب زمان رضاشاه را چنین توصیف میکنـد : »چـادر بـه نظـر مـن دیگـر آن
معنی و نقشی را که در سالهای ۱۳۱۴ و قبـل از آن [داشت را ندارد]. آن روزهـا چـادر مانعی بود در راه تحصیل کردن و مدرسه و دانشگاه رفتن و اصولا دختـری کـه چادر به سر داشت فکر میکرد که تحصـیل علـم هـم نبایـد بکنـد، ولـی امـروز دیگر این فکر وجود ندارد» (پیرنیا، ۱۳۸۶، ص ۱۱۴ تا ۱۲۰)
با توجه به چنین سخنانی میتوان درک کرد چرا اغلب روشنفکران نوگرا، حجاب آن زمان زنان را یکی از عوامل عقبماندگی اجتماعی میدانستند و معتقد بودند با وجود چنین مانعی، رشد آموزش و فرهنگ و آگاهی در میان زنان و به تبع آن پیشرفت کلی جامعه و کشور ممکن نخواهد بود. اما برای روش و راهکارهای برداشتن چنین مانع سختی، نظرات متفاوت بود.
بی بی خانم استرآبادی، اولین بنیانگذار مدرسه دخترانه در ایران و نویسنده اولین متن فمینیستی به نام
معایب الرجال است در سال ۱۳۰۹ میگوید:
»شروع به هر کار باید از روی یک روش منطقی باشد. باید دولت را موافق کـرد کــه جلــوگیری نشــود و ابتــدا شــروع از شــاگردان مــدارس بشــود . یعنــی ایــن سختگیری را که از طرف تعلیمات عمومی به مـدارس نسـوان بـرای سـر کـردن چادر میکند ملغا و هر کسی را بـه عقیـده خـود آزاد بگذارنـد، نـه حکـم بـی –
چادری را بدهند و نه از بیچادران جلوگیری کنند. کم کم به فاصله دو مـاه در هر مدرسه پنجاه دختر که بیچادر رفت، سرایت به سـایر دختـران مـیکنـد . آن وقت قبح کار از بین اولیاء اطفال و پدران مستبد فاسدالعقیده میرود… از طـرف دیگر وقتی غرض خانمها توالت و نمایش لباس و اندام نباشـد، بـا طـرز سـاده و شنل مخصوصی که باید برای این کار در ابتـدا تهیـه شـود بیـرون برونـد، دیگـر چندان مورد ایراد هم نخواهند بود. اگر این طور کـه عقیـده بنـده اسـت شـروع بشود نه محتاج به طول و تفصیل و نه جنگ و جدل و نصف شب رفتن خانمهـا
به جلوی بهارستان میشویم. این هم عینا مثل همان برداشتن چاقچور و روبنـد و کفش نعلین و… است. اینها بدون کشت و کشتار در اثر «بی طرفی دولت» محو شد، این هم باید در همان اثر بشود. فقط دولت باید موظـف بـه حفـظ انتظـام و سوء رفتار آقایان نسبت به خانمها باشد..« (نجم آبادی، ص 34- 35)
اشاره به بیطرفی دولت در این متن، نگاهی هوشمندانه و تیزبینانه است که زنان و مردان فرهیختهی آن زمان به درستی بر روی آن انگشت میگذاشتند که منجر به اتهام دیکتاتوری اقلیت و اولیگارشی نشوند. گرچه در نهایت و در عمل به نظر میرسد روش اجرای دستور کشف حجاب به شیوهای بوده که مانند زخمی عمیق بر پیکرهی اجتماع باقی ماند و پس از تبعید رضاشاه در ۱۳۲۰ تا حدی، و پس از دههی ۱۳۴۰ به شکل افراطی آن تبدیل به کینهای شد که ماحصل آن منجر به رخدادهایی شد که پس از انقلاب ۵۷ گریبان جامعهی ایرانی را گرفت.
برخی از صاحبنظران چه در آن زمان و چه امروز (که پس از دیدن نتایج میتوان با دقت بیشتی نظر داد) اعتقاد دارند با توجه به جو و فضای اجتماعی آن زمان، شکل دموکراتیک و آزاد حجاب، به طوری که موضوع را به انتخاب خود زنان واگذارد نمیتوانست موثر باشد:
«آن زمان فعالان جنبش زنان، حتا بـا روش مصـلحانه خـود نمـی توانسـتند از تیـغ حملات اکثریت جامعه مذهبی کـه توسـط بخشـی از روحانیـت محافظـه کـار و بنیادگرا بسیج میشدند رهایی یابند و این بخـش از روحـانیون بنیـادگرا حتـا در مورد آموزش و تحصیل زنان و خواستههای حداقلی زنان نیز هیچ گونه انعطـافی از خود نشان نمیداند و در عوض تلاش میکردند هرگونه فعالیت به نفـع زنـان را با بسیج تودهوار مردم عوام، در نطفه خفه کنند. ایـن نحـو ۀ برخـورد تعصـبآلود روحانیت محافظهکار در برابر هرگونه خواسته کوچـک و حـداقلی زنـان، پیوسته فعالان جنبش زنان را فلج میکرد.»
این دسته از زنان، شاید بتوان گفت، میتوانند موثقترین نگاه را در کانسپت تحول از پایین ارایه دهند چرا که آنها به طور میدانی و رودررو – به واسطهی فعالیتهایشان در زمینه تحصیل دختران و ..- و حضورشان در فضای اجتماعی آن دوران، بهتر از دیگران میتوانستند به این درک برسند که آیا امکان تحول تدریجی و از پایین وجود دارد که دختران، خودشان تحصیل، پیشرفت، دانش و آگاهی را انتخاب کنند و بدون مزاحمت موافق و مخالف، آیندهی خود را رقم بزنند.
با توجه به روایتها و متنها و سخنانی که از این دسته فعالان باقی مانده، به نظر میرسد اغلبشان با دخالت دولت و موضوع اجبار و حمایت در زمینه کشف حجاب موافق بودهاند. در واقع تحولاتی که پس از تبعید رضاشاه و در دهههای بعدی – و حتی تا همین امروز – شاهد آن بودیم و در ادامه به آن اشاره میکنیم، بهتر نشان میدهد آیا روش آزاد، دموکراتیک و تدریجی در زمینه اعطای حقوق زنان، در آن روزگار میتوانسته موفق باشد یا خیر.
نکته دیگری که در اینجا روشن میشود آن است که برخلاف نگاه عام، موضوع کشف حجاب، چیزی نبود که فقط تنها به خواست و ارادهی همایونی یک شخص نظامی اقتدارگرا به نام رضاشاه به منصهی بروز و ظهور درآمده باشد. گرچه دیدار امان الله خان – پادشاه وقت افغانستان – و حضور بدون حجاب ملکه ثریا (ملکه افغانستان) در ایران، بیتاثیر نبود. گفته میشود رضاشاه تحت تاثیر اصلاحات دموکراتیک امان الله خان پادشاه افغانستان قرار گرفته بود و روحانیون هر چقدر به او اصرار کردند تا ملکه افغانستان را در ایران مجبور به داشتن حجاب کند، او نپذیرفت.
اتفاق دیگری که معمولا در موضوع کشف حجاب رضاشاهی از آن سخن گفته میشود تنها سفر خارجی رضاشاه به ترکیه است که در آنجا نیز تحت تاثیر اقدامات آتاتورک قرار گرفت تا جایی که به رییس الوزرای خود گفته است:
«نزدیک دو سال است که این موضوع سخت فکر مرا به خود مشغول داشتهاست، خصوصاً از وقتی که به ترکیه رفتم و زنهای آنها را دیدم که «پیچه» و «حجاب» را دور انداخته و دوش به دوش مردهایشان در کارهای مملکت به آنها کمک میکنند، دیگر از هر چه زن چادری است بدم آمدهاست. اصلاً چادر و چاقچور دشمن ترقی و پیشرفت مردم است. درست حکم یک دمل را پیدا کرده که باید با احتیاط به آن نیشتر زد و از بینش برد.» (مهدی صلاح، ص ۱۱۸)
مسالهای که فکر رضاشاه را پس از این دو اتفاق به خود مشغول داشت، سالها بود که دغدغهی اصلی بسیاری از روشنفکران ایرانی بود (به ویژه آنها که از اروپا دیدن کرده و پیشرفتهای ممالک غربی را از نزدیک دیده بودند). خواستهی این دسته از روشنفکران، از طریق اطرافیان رضاشاه یا مقامات دربار که با روشنفکران ارتباط یا آمد و شد داشتند به شاه ایران منتقل میشد.
رضاشاه طـی ۳ تا ۵ سـال اول حاکمیـتاش، سـعی کرد بین اکثریت مردم سنتی (نیروهای مذهبی محافظهکـار طرفـدار حجـاب)، و اقلیت کوچکی که به دنبال تغییر حجاب و پوشـش سـنتی زنـان بودنـد) و خـود رضاشاه نیز با خواستههای این اقلیت همراه بود، نقش میانجی را بـازی کنـد، از این رو در منازعات میان اکثریت سنتگـرا بـا اقلیـت تجـددخواه، بـه طـور غیـرعلنی و در خفا از این اقلیت کوچک حمایت میکرد و گاهی نیز بـرای آن کـه مخالفتخوانیها و آشوبهـایی را کـه اکثریـت جامعـه بـه رهبـری روحـانیون محافظهکار و متعصب علیه اقلیت تجددخواه جامعه اعمال میکرد را مهار بکنـد سعی مینمود با ظاهرسازی، برای این اقلیت حتا مجازاتهایی هـم مقـرر بکنـد، ولی عملا قصدش آن بود که آنان را از خشم سنتگرایان افراطی و مردم عـوام که میتوانست حتا به مرگشان بیانجامد حفظ کند. در واقع «زنانی که کشـف حجاب میکردند… به ویژه در پایتخت با به قدرت رسـیدن رضاشـاه تعدادشـان افزایش یافته بود. زیرا رضاشاه برای نیروهای انتظامی فرامین محرمانه و شدیدی صادر کرده بود تا از این زنان در برابر اراذل و اوباش حفاظت شود.» (ساناسـاریان، ۱۳۸۴ ،ص ۱۰۰) در واقـع دسـتگاههـای دولتـی بـه طـور مخفیانـه و دور از چشـم جامعه، از گروههای مخالف حجاب، حمایت میکردند.
منابع در انتهای مقاله
ادامه دارد…
GIPHY App Key not set. Please check settings